از پیش


    ahead
    already
    before
    prior
    upfront
    beforehand

فارسی به انگلیسی

از پیش اشاره کردن به
adumbrate

از پیش اشغال کردن
preoccupy

از پیش اگاهی دادن
bode

از پیش اماده کردن
forearm

از پیش امتیاز دادن
handicap

از پیش اندیشیده
aforethought

از پیش ایند
precedent

از پیش بردن
achieve, execute, implement

از پیش برنامه ریزی کردن
prearrange

از پیش بری
execution

از پیش بسته بندی کردن
prepackage

از پیش پرداختن
prepay

از پیش ترتیب دادن
prearrange

از پیش تعیین کردن
predestine

از پیش تنظیم کردن
preset

از پیش حساب شده
calculated

از پیش خبر دادن
forebode

از پیش داغ کردن
preheat

از پیش دانستن
foreknow, foresee

از پیش ساختن و در محل سوار کردن
prefabricate

مترادف ها

prior (صفت)
پیشین، قبلی، مقدم، جلوی، از پیش، اسبق، اولی

from (حرف اضافه)
از، از روی، در نتیجه، بواسطه، از پیش

پیشنهاد کاربران

بپرس