adumbrate
از پیش اشغال کردن
preoccupy
از پیش اگاهی دادن
bode
از پیش اماده کردن
forearm
از پیش امتیاز دادن
handicap
از پیش اندیشیده
aforethought
از پیش ایند
precedent
از پیش بردن
achieve, execute, implement
از پیش برنامه ریزی کردن
prearrange
از پیش بری
execution
از پیش بسته بندی کردن
prepackage
از پیش پرداختن
prepay
از پیش ترتیب دادن
prearrange
از پیش تعیین کردن
predestine
از پیش تنظیم کردن
preset
از پیش حساب شده
calculated
از پیش خبر دادن
forebode
از پیش داغ کردن
preheat
از پیش دانستن
foreknow, foresee
از پیش ساختن و در محل سوار کردن
prefabricate