از پا درامدن


    burnout
    tire
    succumb
    wilt

مترادف ها

consume (فعل)
سربه سر کردن، تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، از پا درامدن

tire (فعل)
خسته شدن، خسته کردن، از پا درامدن، فرسودن، لاستیک زدن به

پیشنهاد کاربران

از پا درآمدن ؛ به آخر رسیدن. برسیدن. بنهایت رسیدن. ضعیف شدن. مردن :
گر از پا درآید نماند اسیر
که افتادگان را بود دستگیر.
سعدی ( بوستان ) .
از پا درآمدن: [عامیانه، کنایه ] افتادن، سخت خسته و درمانده شدن .
خسته شدن

بپرس