از دست ( ز دست ) رفتن ( برفتن ) ؛ نابود شدن. فوت شدن. از اختیار بیرون شدن چنانکه ملکی یا مالی یا فرصتی :
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره.
منجیک.
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره.
منجیک.
از چنگ رفتن ؛ از دست رفتن. از دیده ناپدید شدن :
از آن سرو روان کز چنگ رفته
ز سَروش آب و از گل رنگ رفته.
نظامی.
از آن سرو روان کز چنگ رفته
ز سَروش آب و از گل رنگ رفته.
نظامی.
از دست دادن
از دست رفتن: تلف شدن.
( ( . . . عمرها از مال و خواسته و افزار دست رفته باشد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۴ ) .
( ( . . . عمرها از مال و خواسته و افزار دست رفته باشد. ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۴ ) .
ناپدید شدن، مفقود شدن، گم شدن، از میان رفتن