از دست دادن


    outgrow
    lapse
    lose
    sacrifice
    waste

فارسی به انگلیسی

از دست دادن توپ
muff

از دست دادن توپ هنگام گرفتن پاس
bobble

از دست دادن سلامتی
breakdown

از دست دادن فرصت
miss

از دست دادن مشاعر
dementia

از دست دادن نیرو
failure

از دست دادن کارمند به طور عادی
attrition

مترادف ها

tine (فعل)
گم کردن، از دست دادن

lose (فعل)
گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

unhand (فعل)
رها کردن، ول کردن، از دست دادن، از دست باز کردن

پیشنهاد کاربران

از دست ( ز دست ) دادن ؛ چیزی را فاقد شدن. گم کردن. درباختن چیزی را. ضایع کردن آن. فوت کردن آن. تلف کردن. رها کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
کجاست آنکه فریغونیان ز هیبت او
ز دست خویش بدادند گوزگانان را.
ناصرخسرو.
زایل و نیست ونابود شدن، معدوم شدن، از اختیار بیرون شدن ، باختن
باختن، ازدست دادن چیزی
از دست رفتن چیزی ناپدید شدن چیزی
ضرر کردن
- بای ، بای دادن ؛ باختن. از دست دادن. بر باد دادن :
لیلی ز عشوه های تو دل بای داده است
شیرین ز جلوه های تو خاطرنگاره ای.
حاذق گیلانی ( از فرهنگ نظام ) .
از دست دادن: نابود کردن.
( ( اکنون بگو تا چون مال از دست دادی و دوست چون به دست آوردی؟
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱٠ ) .
از دست دادن: [عامیانه، اصطلاح] گم کردن .
اتلاف

بپرس