از بین بردن، رفع، فراغت
از بین بردن، ریشه کن کردن، بکلی نابود کردن، از بن کندن
برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردن
ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن، ناگوار کردن، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن
خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن
از بین بردن، ریشه کن کردن
از بین بردن، کنار گذاردن، بزور بچیزی خاتمه دادن، خوار و خفیف کردن، هرز اب ساختن
از بین بردن، قاپیدن، چپاول کردن، بسرعت پایین امدن
از بین بردن، شستشو کردن، از پا در اوردن، کثافات را پاک کردن
از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن
از بین بردن، صاف کردن، تسویه کردن، بصورت مایع دراوردن
از بین بردن، به یغما بردن، تلف کردن