راهنمایی کردن
ارشاد دادن ؛ ارشاد کردن :
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
چه می شد اندکم از بیوفائی یاد میدادی.
سلیم.
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
چه می شد اندکم از بیوفائی یاد میدادی.
سلیم.
ارشاد کردن: راه نمودن به حق.
( ( تو را به حیلتی ارشاد کنم که مـــــُنقذی باشد از این غرقاب بلا که در آن افتاده ای ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۸۳ ) .
( ( تو را به حیلتی ارشاد کنم که مـــــُنقذی باشد از این غرقاب بلا که در آن افتاده ای ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۸۳ ) .