ارزو

/~Arezu/

    aspiration
    desire
    dream
    expectation
    wish
    yearning
    ideal
    hope
    object of desire
    desideratum
    yen

فارسی به انگلیسی

ارزو ب ه گور بردن
to die frustrated in ones wish

ارزو پختن
to nourish a hope

ارزو نشده
unhoped-for

ارزو کردن
aspire, desire, pant, wish, yearn, ache, ache ((), to wish, to aspire for, to covet

ارزو کننده
wisher

ارزو یردن
to aspire (for)

مترادف ها

wish (اسم)
دلخواه، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، فرمایش، کام، حاجت

appetence (اسم)
عطش، تمایل، ارزو، اشتیاق

appetency (اسم)
عطش، تمایل، ارزو، اشتیاق

desire (اسم)
میل، مقصود، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، ارمان، کام

will (اسم)
میل، ارزو، نیت، اراده، قصد، خواهش، خواست، وصیتنامه، مشیت، وصیت

aspiration (اسم)
اه، استنشاق، شهیق، ارزو، تنفس، دم زنی

ambition (اسم)
جاه طلبی، بلند همتی، ارزو

wishing (اسم)
ارزو، خواستاری، چیزی که ارزو میشود، ارزوی اجابت دعا

appetite (اسم)
ارزو، اشتیاق، اشتها، میل و رغبت ذاتی

ideal (اسم)
معنی، ارزو، کمال مطلوب، ارمان، ایدهال، هدف زندگی

پیشنهاد کاربران

چیزی نیست که آرزوش داشته باشم؛
چون در عالم امانیَ حداقل یک میلیارد انسان هستم
وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّی جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ14
فرسته واژه های ترکی که با صدای آ در فارسی هستند ولی واژه آروز جزو آنها نیست.
آ
• آبجی؛ خواهر
• آقا؛ کیا
• آلاچیق؛ سایبان
• اَپه؛ در�فارسی تاجیکی، خواهر بزرگ تر
• اُتراق؛ توقف موقت در مسیر مسافرت
...
[مشاهده متن کامل]

• اتو؛شاهبرگ
• اجاق؛ آتشدان
• الاغ؛ خر
• اردو؛ لشکرگاه، جمع شدن گروهی ورزشکار به منظور
• اَکه؛ در فارسی تاجیکی، برادر بزرگ تر
• اوکه؛ در فارسی تاجیکی، برادر کوچک تر
• اوماج؛ آش آرد گندم
منبع. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
حسن بیگ روملو، احسن التواریخ ( ۲ جلد ) ، به تصحیح عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات ترکی و مغولی رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع عکس فرهنگ عمید

ارزو
سایقی لار
آرزو کلمه ای تورکی است و شکل درست آن آرزی با " ی " خفیف است
در لغتنامه دکتر شاهمرسی و چند لغتنامه دیگر به تورکی بودن این کلمه اشاره شده است که عکس کتاب رو آپلود میکنم
یکی دیگر از دلائل تورکی بودن این کلمه ، مشتقات زیاد آن در زبان تورکی آست مثل آرزیلاماق یعنی آرزو کردن ، آرزلانماق یعنی طلب و آرزو شدن ، آرزومان یعنی درخواست یا خواسته
...
[مشاهده متن کامل]

.
دلیل دیگر تورکی بودن این کلمه ، استفاده آن توسط بیش از ۳۰۰ میلیون تورک از دریای مدیترانه تا شبه جزیره منچوری و شمال شرقی چین است جایی که هیچ دری زبانی آنجا حکومت نکرده و فقط تورک ها ساکن اند
دلیل دیگر حاکمیت هزاران ساله تورک ها بر این کشور است که نتیجه آن ورود هزاران لغات تورکی به زبان اقلیت غیر تورک است
کلمه منتهی به" و" اکثرا تورکی اند مثل ساخلو ، یبغو ، آرزو ، اتو ، چاقو ، آلا قاپو ، سکو ، کوچولو ، دوغلو

ارزو
آرزو، مخفف شده ` آور زِ او` و یا `آردن زِ او` و یا ``آر زِ او` باید باشد.
آرزو واژه
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ 'ārezu
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ārzōk]
مختصات ( رِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'Arezu
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

آرزو : آرزو: دختر شاه یمن، همسر سلم پسر فریدون .
آرزو: خواست یا به دنبال چیزی بودن که نبود آن در زندگی کاستی به شمار می رود و داشتن آن نیاز روانی و جسمی را برطرف می کند. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
این واژه در سنسکریت: ارتهه artha؛ اوستایی: اَئِزنگه aezangh؛ در سغدی: آغَذو Aqażu؛ پارتی: آورژُگ و آغاذگ AqAżag، Avaržog؛ در مانوی: آورزگ Avarzog؛ در پهلوی: آرزُک و آرزُگ Arzog/k.
...
[مشاهده متن کامل]

آرزو
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ 'ārezu
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ārzōk]
مختصات ( رِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'Arezu
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
آرزو سنگسری هِووهوس - - - - اّرمون - - - - مِیل ورِغبت - - - - ورشِندِ
چه زیبا گفت مولا علی
ز آرزو دراز بپرهیز ولی
میل و آرزو چون اسب سرکش در هر حالی
میل تو را سوق به سوی فراموشی میمانی در خیالی
...
[مشاهده متن کامل]

ز حق رانده در کویر بریان جا میمانی در هر حالی
زانکه خدا را فراموش ندارد در آخرت هیچ وصالی
چه زیبا گفت مولا علی
ز کهنه شدن نفس بپرهیز ولی
گر نفس در تو ملکه جان رود سوی زوال
حق را فراموش روی در گرداب خیالی
پارسی پند گیر ز فرزانگان گر خواهی کمالی
علی هست چراغ هدایت گر خواهی تفضیلی

در شاهنامه ی فردوسی : نامی که فریدون بر روی دختر بزرگتر ( سرو ) ( یعنی شاه یمن ) گذاشت و او را به همسری پسرش ( سلم ) برخواند.
زن سلم را نام کرد آرزوی -
زن تور را ماه آزاده خوی
( آرزوی=آرزو )
بوی
امید و آرزو و خواهش. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) . سراغ و امید و آرزو. ( آنندراج ) .
- به بوی ؛ به امید. به آرزوی :
چه جورها که کشیدند بلبلان از وی
به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید.
...
[مشاهده متن کامل]

حافظ.
- بر بوی ؛ به امید :
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند بکنارم.
حافظ.
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت.
حافظ.

آرزو چیز سمی ایه امید بهتون میده ولی نرسیدنیه!
آرزوهای ززادی داشتم ولی الان ته خطم هرکی آرزوهامو فهمید کوچیک شمردم و مسخرم کرد احساس میکنم در دورترین نقطه جهان نسبت ب آرزوهامم در حالی که چشام پر اشکه براتون میخوام که به آرزوهاتون برسید به جای من شاد باشید به جای من تو دنیای آرزوها زندگی کنید❤
خواسته آرمانی - خواهش
واژه آرزو در زبان پهلوی *اورزوگ awarzog ( ابر زوگ ) و سپس آرزوک خوانده میشده که در آن پیشوند ابر نشانگر برتری و زوگ - زوک همانست که امروزه ذوق خوانده میشود. ازینرو معنای واژه آرزو همانا امید برتر یا شوق والا یا نشاط بالاتر است
■ آرزو به ترکی آذربایجانی Dilək میشود و تلفظ آن دیلَِک هست Dilek و یا Dilk هر دو مستعمل و صحیح اند
●دیلک به تورکی میشه آرزو و خواسته قلبی
( پهلوی، ārzok ) ۱ - خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار؛ ۲ - میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب؛ ۳ - ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور.
آرزو معنی تمنای مقدس نیز است و به شهوت و عشق را نیز است
تمنّی ( امنیة ) ـ مودت ( ود )
واژه ای کاملا فارسی است
�در پهلوی اَرزوگ ārzōg بوده است .
( ( بدو گفت بنگر که تا آرزوی
چه خواهی ؛ بخواه از من ای نیکخوی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )
بیوس
آرزو، یعنی خواسته ی دل، یعنی آرمان، اشتیاق،
ونداد
desire
آرزو یعنی کام، رویا، امید، آرمان، خواسته.

آرزو
معنی آرزو: آرمان، اشتیاق، امل، امید
آرزو : /ārezu/ آرزو ( پهلوی، ārzok ) 1 - خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار؛ 2 - میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب؛ 3 - ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور.
...
[مشاهده متن کامل]

آرمان، اشتیاق، امل، امید، انتظار، بویه، تمایل، تمنا، چشمداشت، خواست، خواهش، رجا، رغبت، شوق، غبطه، کام، گرایش، مراد، مطمع، مقصود، منیه، میل، وایه، هوی
ارزو یعنی عشق یعنی مراد دل هر چی بگم کم گفتم
آرزو: در پهلوی اَرزوگ ārzōg بوده است .
( ( بدو گفت بنگر که تا آرزوی
چه خواهی ؛ بخواه از من ای نیکخوی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )

آرزویعنی رویایی دست نیافتنی ومهربان ومتین

به معنی میل و اشتیاق
آرزو یعنی رسیدن به خواسته های گذشته
اسم آرزو به معنی خارجی
دختر ماه دختری که هیچ گاه ناراحت نمی شود دختری که مانند خورشید می درخشد

آرزو یعنی امید و آرزو
و اسم های هم معنیش ( اما خارجی ) میشن نادیا و تلما که هردوشون به معنای امید و آرزو هستن ⁦; - ) ⁩
خواسته ، حاجت ، مراد
Wish یا dream
رسیدن ب خواسته ى دل
در وبلاگهای تازی نکته ای نظم را جلب کرده آنها کلمه آرزو را ترکی دانسته اند ناخود آگاه برای اطمینان و چگونگی کم و کیف این واژه سری به لغت نامه استاد بی همتای زبان پارسی میانه جناب دکتر فره وشی که ان شالله
...
[مشاهده متن کامل]
قرین رحمات الهی باشند زدم در لغت نامه بی مثال ایشان کلمه آرزو به صورت آرزوک آورده شده بود به ناچار سری هم به کتاب جلیل القدر محمود کاشغری زدم و این کلمه را در کتاب ارزشمند ایشان ندیدم و به نظر این کلمه فقط در ترکی منتسب به آذربایجان ایران حضور دارد و حتی در ترکی استانبولی به صورت dilek هم معنا می شود و با توجه به این مسئله که نه آریماق در فارسی وارد شده است و ما متاسفانه از ترکی آذربایجانی نوشته ای بیشتر از قرن ششم یا هفتم هجری در اختیار نداریم مسلما این کلمه کاملا پارسی است و می توان انتساب آن را به ترکی کار یاوه گویان دانست

ارزو یعنی رویا دست نیافتنی، شیطون ، کام گندم
امیدداشتن به زندگی خواسته ای دردل
میل ورغبت
آرمان ها
امید، آرمان
به زبان ترکی استانبلی دیلک
طلب، خواهش، درخواست
در زبان ترکی استانبولی می شود: دیلک
امید - ارمان
هیوا ( در زبان کردی )
اِرمون ( در لهجه ی شاهرودی )
آرزو نام زن سلم ( پسر بزرگ فریدون در شاهنامه )
زن سلم را کرد نام آرزوی
کام
wish
میل
رویا دست نیافتنی برای کم تلاشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس