لشکرجای. [ ل َ ک َ ] ( اِ مرکب ) جای سپاه. اردوگاه. لشکرگاه. سربازخانه. معسکر. جای سپاهی در درون یا بیرون شهر در حال سلم : بوصالح منصوربن اسحاق. . . چون به سیستان آمد مردمان را بسیار نیکویی گفت. وعده ها ... [مشاهده متن کامل]
نیکو کرد و آن را وفا نکرد وبه لشکرجای قرار نکرد. . . محمدبن هرمز. . . مردی جلد بود اندر مظالم شد و گفت به سیستان رسم نیست که مال زیادت خواهند و لشکری به لشکرجای باشد که مردمان را زنان و دختران باشد، مردم بیگانه به منزل و سرای آزادمردان واجب نکند. ( تاریخ سیستان ) . و سپاه مردود به در شهر بودند و لشکرجای آنجا بزده. ( تاریخ سیستان ) .
لشکرنشین. [ ل َ ک َ ن ِ ] ( اِ مرکب ) معسکر و اردو. ( آنندراج ) .
لشکرستان. [ ل َ ک َ س ِ ] ( اِ مرکب ) اردوی سپاه : ز بانگ تبیره به بربرستان تو گفتی زمین گشت لشکرستان. فردوسی.
کمپ، مقر
اردوگاه:[اصطلاح نظامی] محلی است که چادرها ، کلبه ها و یا ساختمانها به طور موقت جهت انجام امور آموزشی و غیره در آن برپا و ساخته میشود. دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )
در پارسی " بونک " برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو. اردو یک واژه ترکی است