ارجمند

/~arjmand/

    lief
    estimable
    esteemed
    honourable
    excellent
    high
    lofty
    noble
    paramount
    respectable
    reverend
    sublime
    superb
    supereminent
    superior
    valuable
    valued
    venerable
    worthy
    dear
    redoubtable

فارسی به انگلیسی

ارجمند شمردن
esteem

ارجمند کردن
dignify, mark

مترادف ها

good (صفت)
قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع، خیر، خوش، پاک، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام

lofty (صفت)
بزرگ، بلند، عالی، مرتفع، علی، ارجمند، بلند پایه، رفیع

venerable (صفت)
ارجمند، مقدس، محترم، قابل احترام

پیشنهاد کاربران

گرانقدر، گرانمایه،
اشرف
اعز، والاتر، دارای صفات پسندیده و نیکو
صاحب مکانت ؛ ارجمند. محترم.
گران سایه. [ گ ِ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردمی عالیرتبه و صاحب جاه و مرتبه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) . گران پایه. ( آنندراج ) . ج ، گران سایگان :
ز پهلو برفتند پرمایگان
سپهبدسران و گران سایگان.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
چو دید آن دو مرد گران سایه را
به دانایی اندر سرمایه را.
فردوسی.
دو گرد دلیر گرانمایه را
سرافراز شیر گران سایه را.
فردوسی.
|| جاهل و متکبر. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
نشسته به در [ فریدون ] بر گران سایگان
به پرده درون جای پرمایگان.
فردوسی.
|| خیلخانه دار. صاحب سپاه انبوه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
گران پایه. [ گ ِ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) گران قدر. بلندمرتبه. عالی مقام :
نشسته به در بر گران پایگان
به پرده درون جای پرمایگان.
فردوسی.
از ایشان هر آن کس که پرمایه بود
به گنج و به مردی گران پایه بود.
فردوسی.

گرانبها ، باارزش
مایه ور
محترم. ارجمند. بزرگوار. گرانمایه. دارای عزت و عظمت. عالی مقام. بلندپایه :
چنین گفت کاین مایه ور پهلوان
بزرگ است و باداد و روشن روان.
فردوسی.
یکی مایه ور پور اسفندیار
که نوش آذرش خواندی شهریار.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
تویی مایه ور کدخدای سپاه
همی بر تو گردد همه رای شاه.
فردوسی.
چنین مایه ور با گهر شهریار
همی از تو کشتی کند خواستار.
فردوسی.
|| باشکوه. مجلل. عالی :
چنان چون ببایست بنواختشان
یکی مایه ور جایگه ساختشان.
فردوسی.
از این مایه ور جای و این فرهی
دل ما نبودی ز دانش تهی.
فردوسی.
چو پیش آمدش نصر بنواختش
یکی مایه ور پایگه ساختش.
فردوسی.
شتاب آمدش تا ببیند که شاه
چه کرد اندر آن مایه ور جایگاه.
فردوسی.
|| گرانبها. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
همان مایه ور تیغ الماس گون
که سلم آب دادش به زهر و به خون.
فردوسی.
بدان مایه ور نامدار افسرش
هم آنگه بیاراست فرخ سرش.
فردوسی.
ببوسید و بر سرش بنهاد تاج
بکرسی شد از مایه ور تخت عاج.
فردوسی.

ذوالقدر
ارژمند
. . . ناچار بود با کمک های مالی دوست دانشمند و ارژمندش: فریدریک انگلس، زندگی بخور و نمیر و رویهمرفته شکننده ای با دشواری های فراوان برای خود و خانواده اش را بچرخاند
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
...
[مشاهده متن کامل]

ب. الف. بزرگمهر ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
http://www. behzadbozorgmehr. com/2015/07/blog - post_738. html

با ارزش ، گرانبها
ارجمند:ارزشمند ، دارنده ی ارزش
دکتر کزازی در مورد واژه ی ارجمند می نویسد : ( ( ارجمنددر زبان پهلوی، در ریخت ارژومنت arjōmant به کار می رفته است، ارجمند را هم " ارجْمند" می توانیم خواند هم" ارجُمند" که ریختی است میانه ی ارجومند و ارجْمند که نوترین ریخت واژه است. ریخت نخستین هنوز در برومند و تنومند مانده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

از اویی، به هر دو سرای، ارجمند؛
گسسته خرد پای دارد ببند.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 184 )

بزرگوار ،
گرامی
والا
والامقام
موقر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس