اراده

/~erAde/

    backbone
    decision
    determination
    purpose
    resoluteness
    resolution
    resolve
    single-mindedness
    stability
    volition
    wheel
    will
    willpower
    landing-gear
    under-carriage
    landing gear

فارسی به انگلیسی

اراده گرا
voluntarist

اراده گرایی
voluntarism

اراده محکم
determination

اراده کردن
decide, determine, resolve, will, to determine, to will, to resolve

اراده کرده
resolute

مترادف ها

will (اسم)
میل، ارزو، نیت، اراده، قصد، خواهش، خواست، وصیتنامه، مشیت، وصیت

animus (اسم)
عمد، عناد، نیت، اراده، قصد

volition (اسم)
اراده، خواست، از روی اراده، مشیت

nisus (اسم)
تمایل، تقلا، اراده

پیشنهاد کاربران

سلیم
اراده: خاستن
فارسی واژه اراده ( اگر عربی باشد، ما اصلن واژه عربی نداریم و این زبان همه وام واژه است ) خواست است که در "خردواژه" خواستن توانستن است ، بکار رفته .
اراده داشته باش : بخواه ، خواست داشته باش
اراده قوی : خواست نیرومند توانمند
عزم=اراده=۱ - ( Kāmag ) : ( 𐬐𐬁𐬨𐬀𐬔. ) :هم سنگ پهلوی این واژه هست:کامَگ.
۲ - ( Axw ) : ( 𐬀𐬓. ) : دیگر هم سنک اراده در پهلوی هست:اَخوْ.
واژه اَخو مانا های دیگری هم دارد که بدین سانند:
۱ - ( Axw ) : ( axwān ) : ( Lord ) : سرور٬ ایزد٬ هستی٬ جهان.
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - ( Axw ) : ( mind, will, vital force ) .
زیر گروه این دسته:
( will ) :اراده٬ ( mind ) : وآروم ( ذهن ) ٬ ( vital force ) :نبروی گیانیه.

اراده=انجام کار درست با وجود میل به انجام کار غلط
اراده: نیرویی که به همان اندازه که توان انجام دادن کاری هست، به همان اندازه توان انجام ندادن آن نیز هست؛ یک ویژگی فردی یا گروهی که توانایی و آزادی در انجام دادن یا ندادن کاری یا کنترل چیزی از روی آگاهی و خرد است و باعث تصمیم گیری بدون دخالت دیگری می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( https://www. cnrtl. fr )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نیکامه nikāme ( سنسکریت: nikāma ) .

خواست ( خواسته ) / آهنگ
بجای واژه ی از ریشه عربی �اراده� می توان بسته به مورد از واژه های پارسی �خواست� ( خواسته ) یا �آهنگ� سود جست.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html
استقامت
" وَشنَ، وَشنا ( پارسیِ باستان ) ، وَسنَ ( اوستایی ) " به چمِ " اراده، خواست" بوده است.
در پارسی باستان آمده است: به "خواست و اراده یِ" اهورمزدا، من پادشاه هستم.
"وَسَه" به چمِ " قصد داشتن، خواستار، مایل" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در اوستایی " وَس - :vas " به چمهایِ " آرزو داشتن، خواهان بودن، خواستن" بوده است.
نمونه : تو چه آرزو داری؟ ( تو خواهانِ چه هستی؟ )
نمونه: . . . و چیزهایِ دیگری که ( همچنان ) می خواهم بدانم.
نکته 1:
این واژه برابرِ " کامَک" در زبانِ پهلوی است.
نکته 2:
این واژگان با واژگانِ " گُشنه، وسنه، وشنه" همریشه باشند.
نکته 3:
" وَس" با همراهیِ واژه هایِ دیگر نیز می آمده است: بمانندِ " وَسو خشَثرَ".
نکته 4 :
کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ) " وَس" برابرِ " اوس: us" بوده و زابه یِ کُنیکیِ ( =صفت مفعولیِ ) این واژه برابرِ " اوشتَ:ushta" بوده است. پس کارواژه یِ " اوشتَن" با بُن کنونیِ " اوس/وَس" را می توان در زبانِ پارسیِ کُنونی بکار گرفت. در نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" نیز " اوسَ" و "اوشتی" به چمِ " خواست، آرزو" آمده است. این دگرگونیِ آوایی ( س/ش ) در میانِ دو واژه یِ " اوس/اوشتَ" که یادآورِ " بُن کنونی/بُنِ گذشته" است بمانندِ واژگانِ " نویس/نوشته" است.
نکته 5:
در زبانِ آلمانی، "اراده" برابرِ " Wollen" از فعلِ کُمکیِ " wollen" به چمِ " خواستن، خواهان بودن" گرفته شده است. چنانکه ما گاهی در زبانِ پارسی واژه یِ " خواست" را به جایِ " اراده" بکار ببریم، از واژگانِ نامبرده یِ بالا نیز می توانیم بهره بجوییم و واژه سازی کنیم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه یِ 59 از نبیگِ "سنگنبشته هایِ پارسیِ کُهنِ هخامنشیان" نوشته یِ "رودیگِر اِشمیت"
2 - رویه هایِ 1381، 1382، 1383، 1384 و 1393 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

ارادهارادهاراده
Willpower
از نظر علم حقوق:فعل یا ترک فعل یا ترک ترک فعلی است که در نتیجه آگاهی به حق و حقیقت و با تصمیم قطعی واقع می شود.
زبان ارمنی و بسیاری از واژه هایی را که ما کنار گذاشتیم ، نگه داشته ، بسیاری از نام های زیبای ارمنی ، همان نام های ایرانی هستند که ما آنها را با کبری و قنبر و محمد عوض کردیم ؛
ارمنی ها به اراده میگن : Կամք Kamk’ که همان کام است و در ایران باستان هم گویا بجای اراده همچین واژه ای را بکار می بردن ، البته شاید , شاید اراده با واژه ایرانی ؛ رای همخانواده باشد ، واژه رای که در عربی بکار می رود بیگمان ، همان واژه رای ایرانی است.
...
[مشاهده متن کامل]

در پارسی میانه �کامه� است.
اراده یعنی ای شطرنج باز دهر ( نفس ) ببر اسب سرکشت . . یعنی در فکر آن بودن تا رسیدن به ابتدای عزم
اراده=
اطمینان ( باور ) به نتیجه گیری در صورت اقدام که موجب عمل در جهت دستیابی به مقصود ( هدف ) مورد نظر میشود. 🌹
اِراده
واژه اِراده بیگمان پارسی است:
اِراده : اِ - راد - ه
اِ = پیشوند فشارشی ( تاکید )
راد = راست ، رای ، در واژه ی : رادمَرد : کسی که برای انجام کاری خود را راست و آراست میکند .
- ه = پسوند نام ساز
یازیدن به مانای اراده کردن وقصد کردن که بن حال آن می شود ( یاز ) که ش می شود اراده یا قصد
حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن.
گویا واژه عربی است که خواست معنی میدهد ، مثلن خواستن توانستن است ، یا :
اگه اراده کنی سیگار رو ترک می کنی
اگه بخوای سیگاررو ترک می کنی
واژه های عربی در فارسی اضافی هستن و زبان را گنگ و نامفهوم می کنن و اندیشه را آواره و سرگردان می کنن ، البته باید دانست که بسیاری از واژه ها را که عربی می دانیم ، ایرانی هستن .
...
[مشاهده متن کامل]

اراده:[اصطلاح حقوق] حرکت نفس به طرف کاری معین پس از تصور و تصدیق منفعت آن.
اختیار در انجام کاری
اِراده
به نگر می رسد که واژه اِراده پارسی باشد :
اِراده : اِ - راد - ه
اِ = پیشوند فشارشی ( تاکید )
راد = راست ، رای ، در واژه ی : رادمَرد : کسی که برای انجام کاری خود را راست و آراست میکند .
- ه = پسوند نام ساز
فرخواست/ فرخواسته
یعنی هکر قدرتمند
ولی تو خیلی خوبی
عشق تو خوب بوده که من اینجوری شدم
راده
عزم
پشت کام - پشت یاز - پشت خواست
انگیزه
نیرویی که به همان اندازه که توان انجام دادن کاری هست ، به همان اندازه توان انجام ندادن آن نیز هست . ( نامه های عین القضات ، جلد اول ، نامه ی یکم )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس