اُذَیْنه، یا اُدِناتوس، نواده سپتیموس اذینه بن حیران بود که در سال ۲۳۰ م. به مقام سناتوری روم رسید. پدرش حیران حاکم امارت تدمر بود. اما او خود به مقامی بالاتر از مقام پدران دست یافت و در سال ۲۵۸ م. توسط والرین به کنسولی انتخاب شد. وی هنگام فرمانروایی شاپور اول ( سل ۲۴۱–۲۷۳م ) و بازگشت او از کاپادوکیه و سوریه ارتش شاپور را شکست داد. زمانی که شاپور در لشکرکشی خود برضد رومیها در حال پیشروی به سوی غرب بود، اذینه که از قدیم با رومیان روابط دوستانه ای داشت، برای جلب نظر شاپور نامه ای همراه کاروانی از هدایای گران بها برای او فرستاد. اما شاپور سرمست از پیروزی با هیئت اعزامی اذینه به سردی رفتار کرد و هدایا را پس فرستاد، یا به آب فرات ریخت و خواست تا اذینه برای جسارتی که به خرج داده است، دست بسته به حضور بیاید
... [مشاهده متن کامل]
به گفته رومیان، «رفتار مغرورانهٔ شاپور» سبب شد تا اذینه در فصل مشترک حکومت های ایران و روم طرف رومی ها را گیرد و همواره حافظ منافع آنان باشد. اذینه که خود را تحقیر شده می دانست، در سال ۲۶۱م به هنگام بازگشت نیروهای ایرانی با جمع کثیری از سواران جنگی صحرانشین و با استفاده از موقعیت صحرای خشک بر آن ها تاخت و نه تنها بخشی از غنایم جنگی شاپور را به چنگ آورد، بلکه بعضی از افراد حرمسرای او را نیز به اسارت گرفت
اذینه به این دستبرد نیز اکتفا نکرد و با مساعد دیدن اوضاع دست به گسترش قدرت خود و تأسیس حکومتی مستقل در غرب آسیا زد. نیروهای فراری رومی به اطاعت ماکریان ــ که پس از اسارت والریانوس خود را امپراتور خوانده بود ــ درآمدند و او نیز به والریانوس، امپراتور اسیر، بیشتر از ایالات ازدست رفته توجه نشان نداد و رهسپار غرب شد. اذینه یک بار دیگر فرصت را غنیمت شمرد و به بهانهٔ گرفتن انتقام امپراتور اسیر، ظاهراً در سالهای ۲۶۶–۲۶۷م، در آستانهٔ مرگ، به میان رودان لشکر کشید و کرخه و نصیبین را تصرف کرد. او ساتراپ هایی را که به اسارت گرفته بود، نزد گالینوس، پسر والریانوس و جانشین رسمی او فرستاد و سپس با عبور از دجله متوجه تیسفون شد و حتی شاپور را به گریز واداشت؛ آن گاه تیسفون را محاصره کرد، اما چون ساتراپها از هر سو به یاری تیسفون شتافته بودند، موفق به تسخیر این شهر نشد.
اذینه دعوی شاهی کرد و قلمرو حکمرانی خود را به منطقهٔ میان رودان گسترش داد. گالینوس که این امیر عرب را تنها انتقام گیرندهٔ شکست رومیها می دید، به او لقب آوگوستوس داد. اذینه در حملهٔ دوم خود به قوا و قلمرو ایران، به سبب خیانتی که به او شد به دست برادر ناتنی وهب اللات، پسر همسرش، زنوبیا ( بت زِبینه ) از برادر اذینه کشته شد و همسرش، زنوبیه ( یوستی، ۵۱۹ ) به اتفاق پسرش، وهب اللات تا ۲۷۲م که تدمر به دست آورلیانوس ویران شد، بر این شهر حکومت کرد
... [مشاهده متن کامل]
به گفته رومیان، «رفتار مغرورانهٔ شاپور» سبب شد تا اذینه در فصل مشترک حکومت های ایران و روم طرف رومی ها را گیرد و همواره حافظ منافع آنان باشد. اذینه که خود را تحقیر شده می دانست، در سال ۲۶۱م به هنگام بازگشت نیروهای ایرانی با جمع کثیری از سواران جنگی صحرانشین و با استفاده از موقعیت صحرای خشک بر آن ها تاخت و نه تنها بخشی از غنایم جنگی شاپور را به چنگ آورد، بلکه بعضی از افراد حرمسرای او را نیز به اسارت گرفت
اذینه به این دستبرد نیز اکتفا نکرد و با مساعد دیدن اوضاع دست به گسترش قدرت خود و تأسیس حکومتی مستقل در غرب آسیا زد. نیروهای فراری رومی به اطاعت ماکریان ــ که پس از اسارت والریانوس خود را امپراتور خوانده بود ــ درآمدند و او نیز به والریانوس، امپراتور اسیر، بیشتر از ایالات ازدست رفته توجه نشان نداد و رهسپار غرب شد. اذینه یک بار دیگر فرصت را غنیمت شمرد و به بهانهٔ گرفتن انتقام امپراتور اسیر، ظاهراً در سالهای ۲۶۶–۲۶۷م، در آستانهٔ مرگ، به میان رودان لشکر کشید و کرخه و نصیبین را تصرف کرد. او ساتراپ هایی را که به اسارت گرفته بود، نزد گالینوس، پسر والریانوس و جانشین رسمی او فرستاد و سپس با عبور از دجله متوجه تیسفون شد و حتی شاپور را به گریز واداشت؛ آن گاه تیسفون را محاصره کرد، اما چون ساتراپها از هر سو به یاری تیسفون شتافته بودند، موفق به تسخیر این شهر نشد.
اذینه دعوی شاهی کرد و قلمرو حکمرانی خود را به منطقهٔ میان رودان گسترش داد. گالینوس که این امیر عرب را تنها انتقام گیرندهٔ شکست رومیها می دید، به او لقب آوگوستوس داد. اذینه در حملهٔ دوم خود به قوا و قلمرو ایران، به سبب خیانتی که به او شد به دست برادر ناتنی وهب اللات، پسر همسرش، زنوبیا ( بت زِبینه ) از برادر اذینه کشته شد و همسرش، زنوبیه ( یوستی، ۵۱۹ ) به اتفاق پسرش، وهب اللات تا ۲۷۲م که تدمر به دست آورلیانوس ویران شد، بر این شهر حکومت کرد