ادم

/~Adam/

    adam
    human
    mankind
    person
    individual
    man of consequence
    bird
    blood
    bod
    humanity
    jack
    man _
    personality
    soul
    supernumerary
    wight
    you

فارسی به انگلیسی

ادم ابوالبشر
adam

ادم احمق
ass, clod, donkey, moron, jackass, moke, nincompoop, oaf, pinhead, wanker, zany, asshole, deadhead, sap, dope, woodenhead, loggerhead

ادم احمق و خطا کار
jerk

ادم احمق و دست و پا چلفتی
lout, lummox

ادم افتاده
shrinking violet

ادم الکلی
alky

ادم بد
baddie, baddy

ادم بد جنس
fiend
baddy, baddie, meanie, meany, viper

ادم بد جنس و ظالم
ogre

ادم بد خط
scribbler

ادم بد خلق
sulk
crab, curmudgeon

ادم بد در رمان ها
villain

ادم بد قدم
[met.] stormy petrel
jonah

ادم بد قلق
disagreeable, fucker
crab, geezer

ادم بد نهاد
fiend

ادم بد کار
fiend
malefactor

ادم بدبده ای است
he is a poor pay.

ادم بدبین
cynic
pessimist

ادم بدجنس و بدخواه
devil

ادم بدجنس و پنهانکار
rat

پیشنهاد کاربران

سوال : آیا ما انسان های امروز حقیقتا و براستی از نسل آدم و حوا میباشیم؟
پاسخ : خیر یا نه ! چرا نه ؟
چگونه و از چه راه و به کدام روش معقول و منطقی می توان یقین حاصل نمود و مطمئن شد که نه آدم ابو البشر می باشد و نه حوا اُم البشر ؟
...
[مشاهده متن کامل]

در این زمینه به چهار روش جدا گانه میتوان بسوی گذشته نگاه کرد:
الف - روش کلمه ای : من ، پدر و مادر ، پدران و مادر بزرگان، . . . . . . . . . . . . . ، تا حالت آفرینش اولیه ملکوتی یا آسمانی.
ب - روش عددی : ۱ ، ۲ ، ۴ ، ۸ ، ۱۶ ، . . . . . . ، تا m .
پ - روش تصاعدی یا توانی بر پایه عدد دو: ۲ بتوان ۰ ، ۲ بتوان ۱ ، ۲ بتوان ۲ ، ۲ بتوان ۳، . . . . . . ، ۲ بتوان n.
ت - روش واقعی: حجم جمعیت یا تعداد افراد انسانی بسوی گذشته کاهش می یابد.
سه روش اول حاکی از این حقیقت اند که جمعیت انسان بسوی گذشته افزایش می یابد که نتیجه آن معکوس نتیجه روش چهارم می باشد. گرچه هر چهار روش حقیقت را بیان میکنند ( سه روش اول حقیقت نفسانی و روش چهارم حقیقت جسمانی یا فیزیکی ) . این تناقض چگونه می تواند رفع گردد و یا حل شود ؟
آیا خط وجودی من ( منجمله هر فرد انسانی دیگری ) بسوی گذشته در قدم اول به دو خط وجودی ( یکی پدر و دیگری مادر ) و در قدم دوم به چهار خط ( جد اول ) و در قدم سوم به هشت خط و در قدم چهارم به شانزده خط و. . . . . . الا آخر تا حالت آفرینش اولیه تجزیه و تحلیل میگردد و یا اینکه بصورت یک خط مستقیم و مستقل از کالبد های فیزیکی کلیه اعضای سلسله اجداد به نفس واحد و بیکران خدا متصل میگردد و آنهم در همین جا و در همین لحظه جاودانه حال؟ اگر نفس مجردِ من، یعنی خود من بهنگام بسته شدن نطفه در رحم مادر از ترکیب نیمی از منِ پدر و نیمی دیگر از منِ مادر تولید شده باشد، آنگاه هرکدام از من های پدر و مادر در تولیدات فرزندان بعدی نیم تر و نیم تر خواهند گردید و این موضوع مورد پذیرش فهم و عقل سالم نمی باشد. پس چه باید کرد؟ غیر از اینکه به این بینش و باور حقیقی یقین حاصل نمائیم و به روش علمی مطمئن شویم که کلیه نفوس نباتی و حیوانی و انسانی در آفرینش اولیه همین دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین، بطور مطلق همزمان و مستقل از هم و هرکدام بصورت زوجی در نهایت کمال خوبی و زیبایی آفریده و از جاودانگی بر خوردار گردیده اند و آنهم از نفس واحد و بیکران خدای حقیقی و واقعی و نه از نفس یک موجود خیالی اوهامی تحت نام آدم و آنهم بدون حوا . نفس مجرد یعنی من ( و نه ماده، نه روح، نه روان، نه جان، نه فهم و عقل، نه خاطره، نه غریزه، نه هوش و آگاهی و خودآگاهی و نه چیز دیگری ) . کلیه موجودات زنده و غیر از لحاظ خمیرمایه ساختاری جسم یا کالبد یا تن و یا بدن مشترک اند، اما از لحاظ نفسانی بطور مطلق مستقل از هم می باشند. در همین زمینه لازم به اشاره می دانم که بینش و باور شهودی مولانا عارف بزرگ پارسی زبان و مسلمان مبنی بر اینکه نفوس نباتی کمال نفوس معدنی و نفوس حیوانی کمال نفوس نباتی و نفوس انسانی کمال نفوس معدنی و نباتی و حیوانی اند، حقیقت ندارد بلکه یک خیال اوهامی بیش نمی باشد. تقسیم نفس مجرد یا من که از جنسیت مذکر و موئنث برخوردار ست، به چهار نوع اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه و اعلام جهاد اکبر یا مبارزه بزرگ با آن، یکی از گمراهه روی های بنیادی حکمت دینی می باشد. نتیجه کلی اینکه خدای حقیقی و واقعی موجودیست بیکران یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. در عوض خدای دینی و فلسفی و عرفانی منجمله بیخدائی آتئیستی فقط کلمه یا لفظ و یا واژه اند در زبان و خط و مفهوم محض و ایده انتزاعی در فهم و عقل محدود انسانی و درست به همین دلیل و علت هردو در خارج از ذهن چنین انسان هائی هیجگونه مصداق و مثال بیرونی ندارند. نه اینکه خدای دینی وجود داشته باشد و بیخدائی آتئیستی حقیقت نداشته باشد بلکه هردو به سهم مساوی تهی یا خالی از حقیقت اند. خدای حقیقی و واقعی هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از محیط و محتوای مجموعه باز و بیشمار گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و بیشمار و در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست.
امروز در پایان این کلام کودکانه در پیشگاه بیکران خدای حقیقی و واقعی ( که هیچ موجودی در بیرون از آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد ) اعتراف می نمایم که من از نسل بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد نیستم. با احترام کامل به پیشگاه والای کلیه موئمنین پیرو کلام ها و سنت های این سه انسان به اصطلاح کامل.

ریشه مفهومی ادیان ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت و اسلام ) : واژه آدم با حروف لاتین به شکل Adam با تلفظ آدام در زبان های غربی در اصل و ریشه یعنی در زبان و فرهنگ قوم سومر یک بینش و باور حقیقی بوده با معنا و محتوای زیر: دَم آسمانی که در کلیه جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمان و بیزمانی بسوی آینده بی پایان گرمای زندگی بخش آن هرگز به سردی نمی گراید و شعله های آتش آن خاموش نمی شوند. کلمه آدم قبل از تولد نوح موجود بوده و والدین وی نام فرزند خود را در رقابت با آن بینش و باور قدیمی به شکل نوآه ( Noah ) انتخاب نموده که به معنای آه یا دم نو بوده و می باشد. نام ابراهیم با حروف لاتین به شکل Abraham با تلفظ آبراهام از سه کلمه مجزا از هم به شکل Ab rah am ساخته شده با تلفظ آب راه ام. که به زبان پدر یا مادر سومری به معنای زیر بوده : آب یا توشه نوشیدنی راهِ من و نه به معنای پدر اقوام ( یهود و عرب ) . نام وی در دوران کودکی و نوجوانی اَبرام بوده با حروف لاتین به شکل Abram که از دو کلمه ساخته شده یکی Abr با تلفظ ابر و دیگری am با تلفظ ام که نشانه صفت ملکی بوده و می باشد و به زبان یکی از والدین به معنای ابر ( سایه و باران بخش ) من و نه به معنای استوار و پای برجا. لذا واژه های مفرد عبری و عبرانیان در اصل و ریشه به زبان فارسی سومری به شکل های ابری و ابرانیان بوده که ریشه در نام ابراهیم در دوران کودکی و نوجوانی داشته اند. در داستان های مندرج در تَورا ( تورات ) ابر نقش پر اهمیتی را بازی کرده و حتا ایسا ( عیسی ) هم به شنوندگان کلام خود وعده داده که در آخر زمان فرزند انسان ( یعنی خود وی ) با شکوه و جلال فراوان سوار بر یک ابر روی زمین فرود خواهد آمد. نام اسماعیل فرزند اول ابراهیم با هاجر کنیز مصری سرا و سارای وی با حروف لاتین به شکل Ismael در اصل و ریشه یعنی به زبان پدر و مادر به دو صورت زیر تلفظ و بیان میشده ؛ یکی ایس ما اِل یعنی اینست اِل ما و دیگری ایس ما ایل یعنی اینست ایل ما. اسحاق نام دوم فرزند ابراهیم با سارا با حروف لاتین به شکل های Isaak با تلفظ ایساّک به زبان آلمانی و Isaac با تلفظ های آیساّک و آیزاک به زبان انگلیسی در اصل و ریشه یعنی به زبان والدین به شکل ایسا اک تلفظ و بیان میشده به معنای ایسای کوچک و نه به معنای آنکه خندید. نام ایسا در اصل و ریشه به زبان فارسی و به شکل ای سا مخفف این سا بوده و ضمیر دوم شخص مفرد این اشاره به هر فرد انسانی و هر موجود زنده و غیر زنده داشته، به این معنا که این گیتی یا کیهان و یا این جهان و موجودات درون آن ظهور خود خدا می باشند در قالب جزئیات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و غیر زنده. لذا باور مسیحیان مبنی بر اینکه خدا در قالب یک فرد انسانی روی کره زمین به ظهور رسیده، حقیقت ندارد. نام ایسا به شکل Jeus با تلفظ یِزور به زبان آلمانی و جیزِز به زبان انگلیسی در اصل و ریشه یعنی به زبان آرامی مریم ( ماریا ) از دو کلمه فارسی ساخته شده یکی جی به معنای جا و دیگری سوز که ریشه در مصدر سوزاندن داشته. لذا این نام از دیدگاه والدین یعنی مریم و یوسف به معنای سوزاننده جا و جاه و مقام و منزلت دنیوی بوده با هدف زنده ماندن در زبان و خط و خاطره انسان به ویژه پیروان و در حافظه تاریخ. فرعون لقب فرمانروایان مصر با حروف لاتین به شکل Phrao با تلفظ فرااو به زبان فارسی بوده به معنای او بالائی. و هزار و یک نوع مثال دیگر از این قبیل در ریشه یابی مفهومی و معنائی ادیان ابراهیمی. در پایان یکی دو بیت شعر کودکانه با اقتباس از مولانا:
...
[مشاهده متن کامل]

مرغ باغ ملکوتم سوار بر امواج انبساط و انقباض وندر سفر/ هربار چند روزی قفسی نو سازند از تنم در مداری برتر/.

لری بختیاری
آیوم:انسان
آیمیل:انسانها
نام اولین پیامبر خدا
آدم ، باید مخفف شده آفریده آتون ام ( یعنی آت م ) و یا آتونی ام ، و یا به معنای دیگر، بنده ی آت م معنا داشته باشد
آدم: یک جایگاه ماه در آسمان را گویند و " اَودَم " است و شک ندارم ریشه این واژه نیز به پارسی میرسد و نه به یهودیت و . . .
در پارسی نام فرد آدم میشود مرد. . . ونام عام و جمع آن میشود مردم و لذا این سیوال را یکی از دوستان مطرح کرده بود و لذا با توجه به آلام و درد کاشت باتری قلب که دیشب از سی سی یو به منزل منتقل شده ام و هفته
...
[مشاهده متن کامل]
دیگر باید با رنج موئلم خود مجددا به مشهد عزیمت نمایم با توجه باینکه بهترین کارخانه پزشک و متخصص سازی در دانشگاه های ایران تولید میشود چرا هزار یا دو هزار بیشتر تولید نمیکنند. . . که من از شوک درد آدم فرد را بجای مرد. . آدوات جمع زده ام و مردم نوشته ام که اصلاح و درست آن مرد است و آدم عام و جمع مردم میباشد

پارسی آدم= مرد چون آدم هم نام خاص و فرد جنس مذکر است هم نام عام خلیفته الله جل وجلاله ونام عام انسانها و در پارسی فردآن میشود مردم و عام آن میشود مردم مردمان وادات جمع آن از پارسی به عربی نشسته و. عربی
...
[مشاهده متن کامل]
هم زبان خاص کشوری نبوده و از سر حدات بلاد پارس مانند دیگر اقوام و طایفه ها مثل بلوچ لر کردبختیاری قشقایی گیلکی دیلمان غیر از ترکی که با شمشیر طوفان زرد از منطقه تاتارستان چین که یک اقوام وحشی بودند والی نه ترکیه ترک است و نه آذر آبادگان عزیز ما البته لسان ترکی یک دهم کره زمین را در نوردیده و امروز کارایی بسیارخوبی دارد و الا ترک در اصل به مردم ترکستان میگویند و ترسم که به کعبه نرسی ای اعرابی کنایه به خلیفه عباسی است که چنان هم شد مغول ترکستان دودمان بنی عباس را برانداخت وقتی به اقوام وحشی سر حد مغولستان حمله کرد و آن قبیله وحشی را بر انداخت و تار و مار کرد یحیی برمکی نهی کرد و گفت مغولان وحشی با این طایفه مدام در گیر بودند شما آنها را منقرض نمودی بعدا باید خودمان با مغولان تاتار درگیر شویم و چنان هم شد پس نام آدم و انسان مرد است و جمع آدمیان که جمع پارسی خورده معادل مردمان است همانگونه که مذکر و مونث را آدمیان میخوانیم پس زن و مرد پارسی را هم مردمان میگوییم

آدم در سنسکریت با پنج واژه آمده است: 1ـ آدم ādam ( پیشوند آ و فعل دَم ) فعل است به معنی رام ـ مهار ـ کنترل کردن. 2ـ اول شخص ماضی نقلی فعل آدا ( گرفتن ) که می شود آدم یعنی گرفته ام. 3ـ آدم که صفت فاعلی از فعل آدم است به معنی رام ـ مهار ـ کنترل کننده. 4ـ آدیم ādyam یعنی آغازگر، آغاز کننده. 5ـ اهم aham یعنی من، خودم؛ که در پارسی باستان ادم adam شده یعنی منم؛ پس می توان دانست که آدم از معنی سوم و چهارم یعنی آغاز کننده ی زندگی خردمندانه با رام کردن دیگر جانوران و بسیاری از عوامل طبیعی ساخته شده و از سنسکریت به عبری و عربی راه یافته است.
...
[مشاهده متن کامل]

آدم در سغدی نیز آذم āżam بوده است. همتاهای آدم در سنسکریت: مَنوجا manujā ، جانتو jāntu و مانوشیا mānushyā. در پهلوی: مَشیگ mashig.

١١لیلیث یک جن بود و احتمالا میخواسته خودش رو به ادم قالب کنه تا از نسل بشر فرزند داشته باشه اما خداوند از جنس خود آدم و از پهلو ( عطارد . احتمالا دی ان ای . و چیزهای بیولوژیکی در پهلو ارتباط داشته باشه
...
[مشاهده متن کامل]
) ی حوا رو میافرینه. بعد که لیلیث جن با شیطان جن و یارانش شورش میکنن و از بهشت رانده میشن این داستان رو تحریف میکنه و ادعا میکنه که من آدم رو نخواستم چون من و اون هم سطح بودیم نمیتونستم قبول کنم اون به من امر و نهی کنه ( یعنی این جن خودش رو هم سطح بشر میدونسته از اون بدتر شیطانه که خودش رو از ادم برتر میدونست )

سلیم
جناب اسماعیلی به گمانم راه را خطا رفتیدآدم نخستین پیامبر از سوی خداست نه نخستین آدمیزاد در روی زمین، اگه نوشته ی شما درست باشد تکلیف آدمان نخستین پس از پیدایش و پیش از این پیامبر چیست؟!!!
واژه آدم
معادل ابجد 45
تعداد حروف 3
تلفظ 'ādam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از عبری]
مختصات ( عا. )
آواشناسی 'Adam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژه نامه آزاد
آدَم: ۱. ( دین ) مَشی، مَشیگ، ایودامَن، گیومرث، کیومرس ۲. خدمت کارِ مرد، نوکر؛ مزدور، گماشته ۳. دارایِ ویژگیهایِ خوب و نیکمَنشانه ۴. مردم؛ انسان
به گمان من آدَم از دَمیدن می آید ، چون آدم بود که خداوند از رُوان ( روح ) خودش در او دَمید و زنده شد.
آ ( پیشوند نام ساز ) دَم = آدَم به ماناک جانداری که در آن دمیده شد.
آدم در گویش مردم منطقه رویان باستان ، عاودوم یا آودوم خوانده میشود و به معنای او که دم نداشت یا دمباله نداشت معنی میشود.
جناب اسماعیلی
دریافت شما از ترکیب آ دم به معنی - بی مادر - قابل تامل است و می توان این ترکیب را به صورت - بی دم - یعنی اشاره به حیوانی که دم ( DOM ) ندارد نیز تعبیر کرد.
درود بر دوستان و به ویژه آقای اسماعیلی.
برادر بزرگوار نخست آنکه منبعی نگفتید در کدام متن لاتین واژه adam بمعنی بی مادر استفاده شده؟ ،
دوم اینکه نام آدم یا آدام نامی کهن است و در این جستار ریشه یابی آن را در سانسکریت و پارسی اوستایی یا عبری کهن یا یونانی کهن بررسی می کنیم، چرا که نام آدم از زبان لاتین دیرینگی بیشتری دارد. واژه آدم به لاتین قطعا واردشده است و همانگونه که نمی توان ریشه واژه سراج را در عربی جست چرا که از پارسی با آنجا رفته، ریشه آدم هم در لاتین نمی توان جست.
...
[مشاهده متن کامل]

سپاس

خاک ضعیف . [ ک ِ ض َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بشر. ( آنندراج ) . انسان . آدمی : خاک ضعیف از تو توانا شده . نظامی .
آدم اولین موجود زنده
معنی اسم آدم: مودب
در زبان لاتین
ADAM :
A = فاقد
و
DAM = مادر
پس آدم یعنی ( ( فاقد مادر ) ) !!!
تنها انسانی که هیچ مادری برای وی متصور نیست،
فقط و فقط حضرت آدم ( ع ) است. !!!
نخستین انسان
آدم
آدم = آ، دم
آ = آواز
دم = نیرو
آدم = آواز نیرومند و یا آواز دم دار.
آدمی هر چه بیندیشد و به زبان آورد همان چیز میشود.
از برای همین نماز ساخته شده است تا مردم به نیکی و خوبی عادت کنند و در مغز و زبان شان سخنان نیک باشد تا نیکی زایش کند.
...
[مشاهده متن کامل]

در کشور ما افغانستان مردم ( مرگ بر دولت ) میگویند که این سخن بر ناداری مردم شده و دولت و سرمایه از پیش شان فرار کرده و آنان بدبخت اند.
همچنان به رسانه و رادیو و تلویزون نگاه کنید که چگونه مردم را اداره میکنند و چگونه مردم را لوده ساخته و به جان هم میندازند.
آدم یک واژه پارسی و یک رتبه است که ما در هنگام شاه جمشید بزرگ به آدم بودن رسیدیم و در هنگام حضرت ابراهیم خلیل الله به ارتقاع نموده و رتبه گرفتیم و به انسانیت رسیدیم.
آدم و انسان رتبه است که از سوی خدا به ما داده شده است.
آدم = آواز نیرومند.
آدم رتبه ما جانداران دو پا و بی دُم میباشد.

یعنی از کلمه آه دم نیومده
شما به زبون مغولی خودت کار داشته باش نه فارسی
در پارسی میانه مَشًیا و مَشا می گفتند.
این واژه را سومری ها پیش از سامی ها بکار می بردند پس عربی و سامی نیست و زبان عربی ، زبانی ساختگی است که همه واژه های خود از زبان های دیگر از جمله از زبان های ایرانی گرفته است .
برابر فارسی حضرت آدم: سرور آدام گیومرت به پیشبیانم یا همون دیدگاهم مناسب نیست و آدام بهتره انگلیسیش هم Adam یا اَدِم هست
آدم: [عامیانه، مجاز] نوکر، امردی که بچه بازان نزد خود نگاه می دارند و مخارجش را می پردازند.
اِدِم در زیست شناسی به معنای تورم هست
نام اولین پیغمبر الهی که 1000 سال عمر کرد و جانشینش پسرش شیث شد.
واژه ی " آدم " از زبان سامی ( عربی وعبری ) وارد زبان فارسی شده است . این واژه علاوه بر زبان فارسی به زبان های اروپایی نیز راه یافته و با تغییر لهجه و معنی در ریخت " آدامس " دوباره به زبان فارسی بازگشته است . و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی همچنان کاربرد دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

آدم کلمه عِــبری است و به معنی خاکی است .

خدمت آن دوستی که گفت قران تنها عربیست بگم قران ۴۷ واژه ی فارسی دارد که از این دید بیشترین واژگان پس از عربی در قران را دارد.
《انا انزلنا قرآنا عربیا لعلکم تعقلون》
《ما قران را عربی نازل کردیم تا اندیشه کنید. 》
...
[مشاهده متن کامل]

در این ایه نگفته قران همش عربیه، بلکه به کامل بودن زبان عربی اشاره کرده.
واژگان فارسی یا معرب شده با ریشه ی فارسی👇
۱=اباریق [ واقعه، 18 ) .
سیوطی در المتوکلی ( ص 7 ) ، والمهذب ( ص 33 ) ، و اتقان ( 2 / 129 ) ، و آرتور جفری ( واژه های دخیل در قرآن مجید، ترجمه ی فارسی، صص 101 - 102 ) و ادی شیر در الالفاظ الفارسیة المعربة ( ص 6 ) آن را فارسی می دانند و دو منبع اخیر تصریح دارند که معرب � آبریز � است. ویدن گرن آن را معرب � آبریغ � می داند ( واژه های دخیل. . . ، ص 34 ) .
۲=استبرق
[ چهار بار در قرآن به کار رفته است، از جمله در کهف، 31 ].
جوالیقی ( در المعرب، ص 15 ) ، سیوطی در المتوکلی ( ص7 ) و اتقان ( 2 / 130 ) و المهذب ( ص 39 ) همچنین ادی شیر ( در الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 10 ) همه آن را فارسی معرب و به معنای � الدیباج الغلیظ � دانسته اند. ادی شیر آن را معرب � استبر � [ = ستبر ] می داند. آرتور جفری در واژه های دخیل ( صص 116 - 118 ) این نظر را تأیید و آن را از صورت � استبرک � پهلوی می داند ( نیز ـــ تعلیقه ی ویدن گرن درباره ی این کلمه در آغاز کتاب واژه های دخیل، ص 35 ) .
۳=اسوة
[ 3 بار در قرآن به کار رفته است، از جمله در احزاب، 21 ].
از میان همه ی منابع، فقط ادی شیر آن را مأخوذ از � آسا �ی فارسی می داند. در اعتبار این قول، جای تردید هست.
۴= جُناح
[ 25 بار در قرآن به کار رفته است. از جمله بقره، 158 ].
ادی شیر آن را معرب � گناه � فارسی می داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 45 ) . آرتور جفری هم همین نظر را تأیید می کند ( واژه های دخیل، صص 169 - 170 ) .
۵=جُند
[ 29 بار به صورت مفرد و جمع ( جنود ) در قرآن به کار رفته است. از جمله: یس، 38 ].
آرتور جفری می نویسد: � امکان دارد که این واژه از اصل ایرانی خود [ � گند � در پهلوی ] مستقیماً به زبان عربی رفته باشد. اما احتمال بیشتر آن است که این کار از طریق زبان آرامی انجام گرفته باشد � ( واژه های دخیل، صص 171 - 172 ) .
۶= دین
[ در حدود 91 بار در قرآن به کار رفته است، از جمله: بقره، 132 ].
ادی شیر آن را متخذ از دین فارسی می داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 69 ) . آرتور فجری پس از ذکر معنای حکم و داوری و دین، و بیان اینکه دین و مدین و تداین هم با آن ارتباط دارد می نویسد: � در حقیقت ما در اینجا با دو واژه ی مختلف از دو ریشه ی مختلف سروکار داریم: 1 ) در معنای دین و مذهب، واژه از ریشه ی ایرانی گرفته شده است. در زبان پهلوی ما واژه ی دین به معنای مذهب و دین را داریم، که از دینک به معنای قانون دینی، همدین به معنای هم.
پس در باره ی چیزی که درباره اش دانشی ندارید سخن نگویید.
( واژه ی آدم فارسی است. )

آدم از عبری و عربی به معنای "مرد"
آدم از عبری و عربی به معنای "ساخته شده از زمین ( خاک ) "
آدم از عبری و عربی به معنای "قمحی ( گندمگون ) "
masc. proper name, Biblical name of the first man, progenitor of the human race, from Hebrew adam "man, " literally " ( the one formed from the ) ground"
...
[مشاهده متن کامل]

گیومرت آدم نخستین
آدمخوار mart ōpār
آدم کش awzatār, gadōk
آدمیان dōpādān/yān

mašya, mašā, mahrē, malhā, mihrē, mitrē واژه هایی که برای آدم اومده تو کتاب پارسی به پهلوی
آدم میتوان مشی نیز نام برد البته مشی نام مرد و مشیانه نام زن است مانند آدم و حوا، پس بهتره بجای آدم و انسان ، مشی بکار برد
استاد مفردباور دارد آدم واژه ای آریاییست میان آدم و انسان باید آدم یا آدمی بکار بردچون شایدمند است پارسی باشد
این واژه اوستایی است که وارد عربی و دیگر زبان ها شده، اصل آن اَیودامَن است به معنای نخستین آفریده
انسان. بشر . برترین موجود زنده در جهان هستی
( = بشر، انسان ) این واژه در پارسی باستان adam ( =منم ) در سنسکریت: اَهَم aham و در سغدی آذم ãżam بوده و عبری یا عربی نیست و مترادف های پارسی آن اینهاست:
پومان، جانتو jãntu ( سنسکریت )
مانوشیا ( سنسکریت )
آدم، یا آدم ابوالبشر، نخستین انسان و پدر همة مردمان. دربارة آفرینش و زندگانی او در دینهای سه گانة یهود و مسیحیت و اسلام، روایات و داستانهای همسان و همانند آمده است، و این همسانی و همانندی از آن رو است که مبد ءِ وحی در این 3 دین یکی است. از این رو، پیش از پژوهش دربارة آفرینش آدم و سرگذشت او در فرهنگ اسلامی، بررسی مختصری دربارة چگونگی آن در دین یهود و مسیحیت و نظری کوتاه به انسانشناسی این ادیان، سودمند خواهند بود.
...
[مشاهده متن کامل]

اشتقاق: واژة آدم از اَدَم عبری گرفته شده است، ولی ریشة اصلی آن در زبان عبری به درستی معلوم نیست. کلمة مؤنث آن اَدَمَه در عبری به معنی زمین یا خاک است. کاربرد دو صورت مذکر و مونث آن، «اَدَم» و «اَدَمَه» با هم در سفر پیدایش ( 7:2 ) معنی خاکی ( ساخته شده از خاک ) را القا می کند. ریشة ادم همچنین با رنگ «سرخ» پیوند دارد، و این شاید اشاره به رنگ خاک باشد که آدم از آن آفریده شده است. در زبان اکدی ادمو به معنی خون است و ادمتو به معنی «خون سیاه» ( در حالات بیماری ) ، و جمع آن ادماتو به معنی خاک سرخ و تیره ای است که در رنگرزی به کار می رفته. ظاهراً واژة ادمو و اتمو ( به معنی کودک ) پیوندی با «اَدَم» ندارد، بلکه با ریشة و ت م و واژة عبری یتوم ( به معنی یتیم ) مربوط است. در عربی جنوبی کهن ریشة ادم به معنی خادم و برده است. در یکی از فهرستهای مترادفات زبان اکدی، واژة «ادمو» به معنی «شخص مهم و شریف» آمده است. در اکدی کهن و بابلی کهن نیز به نامهای خاصّی بر می خوریم از قبیل ا ـ د ـ مو ، ا ـ دم ـ او ، ا ـ د ـ مو ( جودائیکا، 2/235؛ و نیز نک‍ : هیستینگز، 1/84 ) . اما شواهدی در دست است که اشتقاق این کلمه را از «ادمه» به معنی خاک، تأیید می کند. در اغلب اسطوره های بین النهرین و آسیای غربی، انسان از خاک یا خاک آغشته به خون خدایان آفریده شده است. در میان کنعانیان قدیم «آدم» هم به معنی انسان بوده، هم نام خدای زمین ( نک‍ : ویدن گرن، 174 ) ، و جزء «ادم» در بعضی اسامی چون «عبدادم» در کتاب دوم شموئیل ( 10:6 به بعد؛ جودائیکا، 2/235 ) نیز ظاهراً نام همین خداست.
در زبان عربی نیز ریشة «ادم» کاربردی گسترده دارد؛ از مفردات این ریشه است: «اُدْمّه» به معنی وسیلة آمیزش، «ادمه» در شتر سپیدی است با سیاهی چشمان، و در مردم گندم گونی است ( جوهری؛ ازهری؛ زبیدی ) . در وجه تسمیة پدر مردمان به «آدم» ازهری از قول زجّاج گوید که اشتقاق کلمه از «ادیم الارض» است، زیرا انسان از خاک آفریده شد. راغب اصفهانی تفصیل بیش تری می آورد و 4 وجه بر می شمرد: 1. چون جسم آدم از خاک روی زمین ( ادیم ) گرفته شده است؛ 2. چون پوست او گندمگون ( آدم ) بوده است؛ 3. چون او از درآمیخته شدن عناصر گوناگون و نیروهای مختلف آفریده شده است ( اُدْمهَ: الفت و اختلاط ) ؛ 4. چون او از دمیده شدن روح الهی عطرآگین شده است ( اِدام: آنچه طعام را خوشبو گرداند ) ( 1/38ـ39 ) .
I. آدم در یهودیت
در عهد عتیق: دوبار و به دو بیان در عهد عتیق از آفرینش آدم سخن رفته است: یک بار در باب اول سفر پیدایش و بار دیگر در بابهای دوم تا پنجم آن، و تحقیقات در متون کتاب مقدس نشان داده است که سرچشمة آنها دو روایت مختلف بوده است ( نک‍ : کتاب مقدس، مقدمة سفرپیدایش، و نیز ص 3، زیرنویس ) . در باب اول از تکوین عالم هستی در 6 روز، و از آفرینش آدم، که نقطة کمال خلقت و مهر پایانی آن است، سخن می رود. پس از آنکه خدا آسمانها و زمین را آفرید، و با اراده و کلام خود روشنایی را پدید آورد، آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا ساخت، روی زمین را از گیاهان گوناگون و انواع جانوران و پرندگان پر ساخت و اجرام فلکی را در آسمان قرار داد، در روز ششم گفت: «آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهائم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین می خزند، حکومت نماید. پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید. و خدا ایشان را برکت داد، و خدا بدیشان گفت بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمائید. » ( سفر پیدایش، 1 ) .
در بابهای دوم تا پنجم داستان خلقت آدم، با تفصیل بیش تر و تقریباً با بسیاری از جزئیاتی که در روایات مسیحی و اسلامی نیز دیده می شود، آمده است. آدم، زن وی حوا، باغ عدن، درخت ممنوع، اغوای حوا و خوردن از میوة آن درخت ( نخستین گناه ) ، رانده شدن از باغ بهشت، زندگی بر روی زمین، زناشویی و آوردن فرزندان و جز آن در این قسمت ذکر شده است.
پس از پیدایش آسمانها و زمین، خداوند آدم را خلق کرد تا بر روی زمین کار کند. آفرینش آدم از خاک زمین بود، و خداوند در بینی او روح حیات دمید، و از نفخة الهی آدم «نفس زنده» شد. سپس باغی پر از درختان گوناگون در عدن به طرف شرق غرس نمود. «درخت حیات» و «درخت معرفت نیک و بد» را در میان آن قرار داد، و آدم را در آنجا نهاد تا به کار زمین بپردازد و باغ را نگهبانی کند، ولی او را از خوردن میوة «درخت معرفت نیک و بد» منع کرد، و به او گفت که اگر از آن بخوری «هر آینه خواهی مرد». آنگاه خداوند همة جانداران و پرندگان زمین و آسمان را که از خاک سرشته بود، نزد آدم آورد تا وی آنان را نام بگذارد، و نامی که آدم بر هر یک از آنان نهاد، همان نام او شد. آدم تنها بود و خداوند خواست تا برای او جفتی و معاونی بیافریند، پس خوابی گران بر او مستولی کرد، یکی از دنده های او را برداشت و از آن حوا را خلق کرد. این که مردان پدر و مادر خویش را ترک می کنند و با همسران خود انس و الفت می گیرند، از آن روست که زن پارة تن مرد است. مار، که هوشیارتر از جانوران دیگر بود، نزد حوا آمد و او را به خوردن میوة «درخت معرفت نیک و بد» ترغیب و اغوا کرد، و گفت این که خداوند شما را از آن منع کرده است از آن روست که اگر از آن بخورید. چشمانتان باز می شود و چون خداوند بر نیک و بد معرفت خواهید یافت. حوا از میوة آن درخت بخورد و پاره ای از آن را به آدم داد، و او نیز بخورد. در همان حال چشم هر دو به نیک و . . .

( = نخستین انسان ) این واژه در پارسی باستان adam ( = منم ) بوده و در سغدی آذم بوده و عبری یا عربی نیست و پیتاپ ( مترادف ) های پارسی آن اینهاست:
مشیگ maŝig ( پهلوی )
منوژا manužã ( سنسکریت: manuja )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس