( آب تاختن ) آب تاختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) میختن. میزیدن. ( صحاح الفرس ) : ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت که از هیبتش شیر نر آب تاخت. رودکی. و سنگ اندر کمیزدان و دشخواری آب تاختن. ( التفهیم ) .
در پارسی میانه�مِزیتن� می گفتند که امروزه نیز می توان مزیدن را بکاربرد.