ادبیات

/~adabiyyAt/

    belles-lettres
    letters
    literature

فارسی به انگلیسی

ادبیات داستانی
fiction

مترادف ها

letter (اسم)
حرف، خط، ادبیات، نامه، مراسله، نویسه، موجر، دانش، کاغذ، عریضه، مرسوله، حرف الفباء، حرف چاپی، اثار ادبی، اجازه دهنده

belles lettres (اسم)
ادبیات، شعر و اثار ادبی زیبا و هنری

literature (اسم)
ادبیات، نوشتجات، ادب و هنر، مواد چاپی

پیشنهاد کاربران

کسی ( چیزی ) داستانی ویا . . . . می نویسد برای نوشتن بخشهایی از آن در کتاب های درسی از پیشا دبستان تا پسا دکترا، بایسته وشایسته این است که ویژان ادبیات فارسی با قلم خود آن را در کتاب های درسی بیاورند زیرا
...
[مشاهده متن کامل]
آوردن آن به خامهء نویسندهء آن بسا نا دانشانه باشد و از پایه دو کس مردم را پذیره نیستند ۱_فقیهان ۲_پزشکان، زیرا مردم پزشکی پسندانه و فقه پسندانه زندگی نمی کنند وهمهء رشته های زندگی ناورزیدهء آگاهیِ دانشورانه است واین خود دانشورانه ودرست وراست است.

ادبیات= سخن پروری
ادبیات: مجموعه آثار هنری در دسته بندی های گفتاری، نوشتاری و نمایشی به صورت شعر، داستان ( سرگذشتی که بر پایه ی تخیل است ) ، رمان ( داستانی که بر پایه واقعیت نگاشته شده ) و نگارگری در موضوعات گوناگون و آهنگ های با آواز و بی آواز و دانش های مربوط به آنها و مطالعات در زمینه ی آنها. ( https://www. cnrtl. fr/definition/litt�rature )
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ژازیبان žAzibAn
ژا: سخن، گفتار ( سغدی )
زیب: زیبا
پسوند جمع آن.

1 - she gave her life to literature
او عمر خود را وقف ادبیات کرد.
2 - the golden period of greek literature
عصر طلایی ادبیات یونان
ادبیات در زبان پهلوی هونیپیک میشود هو به معنای خوب و نیپیک از مصدر نیپیشتن به معنای نوشتن و در کل یعنی متن و نوشته خوب که به واژه ی ادبیات اطلاق میشده.
سخنوری
سخن گنج
ز فردوسی طوسی و شهریار - سخن گنج پارسی بُوَد یادگار
منش . . سخن. . . سخن وری. . . . . فرهنگ. . . . . زبان. . . . ( ادبیات فارسی. . . ادب فارسی . . فرهنگ فارسی . .
عشق
به نگرم ، پیام فرشته بسیار به جاست و بنده از سخنان ایشون آموزه های فرهنگی یا فرآموز رو برداشت کردم.
فرآموز پارسی = ادبیات پارسی
فرآموز کهن =ادبیات کلاسیک
فرآموز انگلیسی=ادبیات انگلیسی
تخیل ادبی=پنداشت فرآموزی
آثار ادبی=آفرینه های فرآموزی
● اَدَبیّات: مجموعِ آثارِ مکتوبِ شاعران و نویسندگانِ یک سرزمین و ملّتش که از نظر هنری ارزشمند باشد.
● اَدَبیّات: مجموعِ آثارِ مکتوبِ شاعران و نویسندگانِ یک سرزمین و ملّتش که از نظر ِ هنری ارزشمند باشد.
واژه ی ادبیات ( مفرد آن ادبیّه در فارسی مستعمل نیست ) به معنای آثار شعری و نثری یک سرزمین یا یک زبان یا یک دوره از تاریخ که از نظر هنری دارای ارزش باشد "در حدود یک قرن پیش به ازای واژه فرانسویlitteratur در فارسی رایج شده است. اما این واژه فرانسوی و به ویژه معادل انگلیسی آن لیتریچر در خود این زبانها به معنی دیگری نیز به کار می رود و آن مجموع کتاب ها و مقاله هایی است که درباره ی موضوع خاصی نوشته شده باشد. این معنی را در فارسی نمی توان با لفظ ادبیات بیان کرد، در یکی از مجلات معتبر، در پایان مقاله علمی درباره زلزله، ترکیب" ادبیات زمین لرزه" آمده و سپس عناوین تعدادی کتاب نوشته شده است. این ترکیب در اینجا به کلی بی معنی است. البته اگر مقصود نویسنده شعرها یا داستان ها یا احیاناً قطعات منثور ادبی در وصف زمین لرزه می بود. اشکالی نمی داشت. ولی مقصود او "منابع و ماخذ مربوط به زمین زمین لرزه"یا به عبارت رایج تر دیگر"کتاب شناسی زمین لرزه" است. ادبیات به این معنی گرته برداری از زبانهای فرنگی است و باید از استعمال آن پرهیز کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۱۸. )

ادب اربی از آداب پارسی گرفته شده
بی ادب پارسیش میشه بی آداب
آداب و رسوم هم گفته میشه چم آداب وآدابها یا آداب و آدابان
ادبیان با پسوند الف و ت پسوند جم اربی است
و ما باید جم پارسی الف ن بگذاریم ۔ یا پسوند جم ه الف بگذاریم
آدابان یا آدابها
"ادب" واژه ی عربی هست . یعنی فرهنگ ، شعر ، رفتار بجا ،
روش پسندیده ، خوش معاشرتی . 🧐 ادبی میشه :ادب ی .
یعنی چیزی که فرهنگ ، شعر، روش پسندیده ، رفتار بجا یا
خوش معاشرتی را تولید می کند . ( 🏅یادمی دهد🏅 ) =مولد
...
[مشاهده متن کامل]

یا تولید کننده ی ( 🏅یاد دهنده ی 🏅 ) فرهنگ ، شعر ، رفتار بجا
، روش پسندیده ، خوش معاشرتی . ) 🧐
"ادبیات" میشه ادب ی ات. وباتوجه به اینکه *ات* نشانه
جمع هست . "ادبیات" یعنی چیز هایی که فرهنگ ، شعر ، رفتار
بجا ، روش پسندیده ، خوش معاشرتی را تولید می کنند .
( 🏅یاد می دهند یا می اموزند 🏅 ) . 🧐🧐🥳🥳🥳•●•=یاد
دهنده های =اموزنده های فرهنگ ، شعر، رفتار پسندیده ،
خوش معاشرتی .

سخنگان
ادبیات: [اصطلاح مداحی ]اصطلاحی کلّی ست که شامل تمام مباحث شعری می شود که به کار مداحی می آید.
شیوانگاری
فروغ رویت اندازی سوی خاک

" فرهی ها " ، فرهی های توده = ادبیات عامه .
قاعده های هر چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس