اداره

/~edAre/

    administration
    conduct
    department
    direction
    government
    office
    workplace
    management
    administrationdepartment

فارسی به انگلیسی

اداره اتش نشانی
fire station

اداره اداره
departmental

اداره اگاهی
criminal investigation department

اداره املاک دیگران
administration

اداره انحصاردخانیات
the tobacco monopoly department

اداره انگشت نگاری
fingerprint department

اداره بازرسی
inspectorate

اداره بازرسی وزارت دارایی
secret service

اداره بایگانی
archive

اداره بررسی عقاید ارتداد امیز
holy office

اداره پست
po, post office

اداره ثبت
registry

اداره ثبت احوال
register office, registry office

اداره ثبت اختراعات و نام های انحصاری و امتیازات
patent office

اداره ثبت املاک
land office

اداره جاسوسی
intelligence

اداره حسابداری
accounts department

اداره خانه
housekeeping

اداره خواربار و تجهیزات
commissariat

اداره دولتی
agency

مترادف ها

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

operation (اسم)
عمل، گردش، اداره، ساخت، بهره برداری، گرداندن، عمل جراحی، عملکرد

steerage (اسم)
راهنمایی، اداره، تربیت، هدایت، سکان

handling (اسم)
رسیدگی، لمس، اداره، بررسی

ministration (اسم)
خدمت، اداره، عبادت، اجراء، وزارت، تهیه

helm (اسم)
دسته، نظارت، اداره، سکان، زمام، اهرم سکان

bureau (اسم)
دفتر، اداره، دایره، دیوان، دفترخانه، گنجه جالباسی، میز کشودار یا خانه دار

management (اسم)
ترتیب، تصدی، اداره، مدیران، مدریت، کارفرمایی

پیشنهاد کاربران

♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_officiate به معنای اداره کردن؛ وظایفِ رسمیِ ( یا مذهبیِ ) خود را انجام دادن؛ خدمتِ رسمی کردن؛ مسئولِ اداره ی کاری بودن؛ و جُزین
ا↙️
#آپینیدن ( �pin. id. an )
...
[مشاهده متن کامل]

یا:
#آپیستن 👈 آپ ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - āpah به معنای کار، عمل ) - - ی ( ستاک ِبرساخته از ریشه ی نیاایرانیِ daH به معنای گذاشتن یا قراردادن ) - - ستن ( نشانه ی مصدر )
( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
۱ - ستاکِ حالِ آپیستَن می شود: آپین . ( بسنجید با: ریستن —� رین . )
۲ - تفسیرِ تکواژ به تکواژِ آپیستَن می شود: کار را قراردادن؛ کار را انجام دادن؛ یا کار را گذاشتن. این تفسیرها با ریشه ی واژه در زبانِ انگلیسی نیز همخوانیِ کامل دارد.
▪️مثال:
۱ - محمد فنایی بازی های فوتبالِ زیادی را در کشورهای گوناگون آپیست ( داوری کرد، اداره کرد. )
۲ - او آخوندی است که هم روضه می خوانَد و هم آیینِ عروسی را می آپینَد ( رسماً اجرا می کند. )
🔹 #officiation
or: #officiating
🔹 #آپینش ( آپینِش )
▪️مثال:
او می گفت که عشق برای ازدواج کافی است، و نیازی به آپینِش ِ ( انجامِ مراسمِ رسمیِ ، رسمیت بخشی به ) آن نیست.
🔸 #office اداره، دفترِ کار
🔸 #آپین
▪️مثال:
من دیشب تا ساعتِ نُه در آپین ( اداره ) ماندم تا تو را ببینم، ولی تو نیامدی که نیامدی.
🔹 #official
or: #officiary
🔹 #آپینی ( رسمی ) ( صفت )
یا: #آپینار ( مقامِ رسمی ) ( اسم )
▪️مثال:
۱ - ما برای ورود به ساختمان نیاز به اجازه ی آپینی ( رسمی ) داشتیم.
۲ - او یک آپینارِ ( مقامِ رسمیِ ) دولتی بود که برای بازدید به سازمان فرستاده بودند.
🔸 #officially
🔸 #آپینیانه
یا: #آپینانه
▪️مثال:
او پس از انتخاب هنوز آپینانه ( رسماً، به طورِ رسمی ) به هیچ استانی سفر نکرده است.
🔹 #nonofficial غیرِرسمی
or #unofficial
🔹 #ناآپینی ( یا ناپینی )
▪️مثال:
این نتایجِ ناآپینیِ ( غیرِ رسمیِ ) انتخابات است. باید تا فردا برای نتایجِ آپینی ( رسمی ) صبر کرد.
🔸 #officialdom مجموعه ی مقام های مسئول در یک سازمان، سیستمِ اداری
🔸 #آپیناری
او آپیناریِ ( مجموعه ی مسئولانِ ) درحالِ کارِ آتش نشانی را به جرمِ کم کاری در آن آتش سوزی متهم کرد.
🔹 #officialism خشک و مقرراتی بودن
🔹 #آپین گرایی
🔸 #semiofficial نیمه رسمی
🔸 #نیمه آپینی ( یا نیماپینی )
🔹 #officeholder کارمند دولت
🔹 #آپین ور
یا: #آپینش ور
🔸 #to_officialize رسمی کردن
🔸 #آپینادن ( ستاکِ حال —� آپینای —� بسنجید با: گشادن —� گشای . )
▪️مثال:
او گفت که فردا با نوشتنِ یک نامه استعفایش را می آپینایَد ( رسمی می کند. )
🔹 #officialization رسمی سازی
🔹 #آپینایش ( آپینایِش )
🔸 #interoffice میان اداره ای، میان دفتری
🔸 #میان آپینی
یا: #نیرا آپینی ( نیرا پینی )
▪️مثال:
نشست های نیراپینی ( میان آپینی، میان اداره ای )
🔺 همچنین بروید به: #inter_
🔹 #officer
🔹 #افسر
یا: #آپین گر
یا: #آپینش گر
🔸 هم ریشه های بخشِ نخستِ #آپیستن در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 کارِ خوب ➖ hvapah
فارسی میانه ترفانی 👈 خوب ➖ xwbyh
سغدی 👈 خوب ➖ xwp
بلخی 👈 خوب ➖ xobo
فارسی 👈 خوب ( بخشِ دومِ واژه، یعنی حرفِ "ب" )
سانسکریت 👈 کار کردن ➖ - apas
هیتی 👈 دارا، ثروتمند ➖ - happina
لاتینی 👈 کار، زحمت ➖ opus
آلمانی باستان 👈 آغاز به کار کردن ➖ uoben
آلمانی 👈 ورزش کردن ➖ �ben
نروژی باستان 👈 ورزش کردن ➖ �fa
انگلیسی باستان 👈 انجام دادن ➖ �fnan
انگلیسی 👈 اداره، دفتر، محلِ کار ➖ office
پورواهندواروپایی 👈 کار کردن، تولید کردن ➖ - op
🔺 نکته:
۱ - در هم ریشه های بالا تا گزینه ی فارسی، یعنی واژه ی "خوب، " بخشِ دومِ واژه ها موردِ نظر است که از ریشه ی نیاایرانیِ - apah به معنای "کار" می آیند.
۲ - برای دیدنِ هم ریشه های بخشِ دومِ آپیستَن بروید به فرسته ی بعد 👇👇👇
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

اِداَرِه
‏اِداریدن = اداره کردن، to manage
اِدارش = اداره، مدیریت، management
اِدارنده، اِدارشگر = مدیر
اِداریگ، اداری = اداری
اِدارشگاه، اداره = اداره
{اداریدن ریخت دیگری از داریدن/داشتن ( به معنای نگهداری کردن و مراقبت کردن و پرستاری کردن و مدیریت کردن و . . . ) است که در شهردار، ‏استاندار، دهدار، و . . . دیده می شود. البته �اداریدن� در پارسی نبوده است و همچنین پیوند ریشه شناختی با ادارة عربی که هم خانواده دوران و . . . است، ندارد. ( البته که چون اداره عربی در پارسی رواج یافته، ریخت �اداریدن� پیشنهاد شد که به گوش ها هم آشنا باشد ) }
...
[مشاهده متن کامل]

‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

اداره
در پارسی میانه �دیوان � می گفتند که امروزه نیز کاربرد دارد.
گردانندگی
هگایت ( هگ=خبر آ یت=رساندن ) شکل اسلی لغت اربیشده ی حکایت است ( حاکی=حکایت کننده ) . پسوند آریایی یت - آیت نشانه فعل سببی است ( مانند جنایت از ریشه جن=کشتن همخانواده با لغت جنگ ) که از ریشه اوستایی yat به مانای رساندن ستانده شده و لغت هگ به مانای خبر، اتیلا ( اطلاع ) در لغتنامه سکایی - ختنی به شکل *hagaista و به مانای information ثبت شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

*پیرس ( منبع ) :
Khotanese Texts by Harold Walter Bailey

چرخشگاه
این واژه ایرانی است و ریشه ایرانی دارد چون:
در ایرلند بکار برده می شود و
واژه آریایی د به معنای بی نادار بدون همانست که در لاتین به شکل پیشوند de یا dis به کار میرود مانند deform=بی شکل. ازینرو واژه دیو ( د ای=دانستن و ) به معنای نادان و دیژوژین ( د ژو=گرما ژین - ژان=خانه - ده ) نام یک روستا در اردبیل به معنای آبادی بی گرما یا سرد است که آنرا دیجوجین نیز میخوانند. واژه ژو یا گو یا گون به معنای گرما - نور و ژین - ژان مانند لاله جین و دهستان ژان به معنای آبادی - بوم هستند. بیشتر واژگان اوستایی و پارسی که با پیشوند د شروع میشوند بدینسان باید ریشه یابی شوند مثلن دور ( د اور ) به معنای دوردست و dvar ( د var=دایره - گرد ) به معنای چرخ بیرونی - پیرامونی که امروزه دور خوانده میشود
...
[مشاهده متن کامل]

در پارسی " وینارکده ، وینار اد، وینارگاه "
وینارتن = اداره کردن
وینارش = اداره امور
( = سازمان، جای کار کردن ) این واژه عربی است و پارسی آن آدیکار می باشد که از سنسکریت: اَدهیکارَ ساخته شده است.
( = گرداندن ) اوپَدیش ( سنسکریت )
پَریوج ( سنسکریت: پْرَیوج )
سَماشَد ( سنسکریت )
پیژار ( کردی: پیچاران )

بپرس