اداب

/~AdAb/

    ceremony
    etiquette
    manners
    rites
    ceremonies
    formalities
    rules
    ceremonles
    formelities

فارسی به انگلیسی

اداب پرستی
ritualism

اداب پرستی کردن
ritualize

اداب دان
suave

اداب دان و خوش سلیقه
decorous

اداب دانی
gentility

اداب معاشرت
etiquette

اداب و رسوم
conventions

اداب و رسوم را بجا اوردن
ritualize

مترادف ها

ceremonial (اسم)
تشریفات، اداب

mores (اسم)
اداب، رسوم

habitude (اسم)
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه

etiquette (اسم)
اداب، رسوم، علم اداب معاشرت، ایین معاشرت

rite (اسم)
اداب، مراسم، تشریفات مذهبی، فرمان اساسی

پیشنهاد کاربران

سبکهای آیینها. روشهای آیینها. نمودار های آیینها. نماهای آیینها. برنامه های آیینها:آداب آداب.
" شایای فرزانگان. شایست فرزانگان. بایست فرزانگان. درخور فرزانگان. آیَد فرزانگان. نایدفرزانگان ":آداب الفلاسفه.
" فِرز فرزانگان. روای فرزانگان. سبک فرزانگان:نشست و برخاست فرزانگان. چابکای فرزانگان ":آداب فرزانگان.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اداباداباداباداب
Reborrowed from Arabic
أَدَب ( adab )

دبFrom Persian ( dab )
ultimately from Sumerian 𒁾 ( dub
آداب: مجموعه ای از نمودهای بیرونی و قوانین رسمی برخاسته از فرهنگ در میان هر گروه یا جامعه در موضوعات گوناگون که از دید بیش تر مردم یک جامعه رعایت آنها هنجار و زیرپا گذاشتن آنها ناهنجاری به شمار می رود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آیاو āyāv ( اوستایی: ایی آوا iāvā ) .
آداب: [گردآوردەیِ واژەیِ اَدَب] ۱. ادبها؛ آیینها، روشها؛ فرهنگها؛ خوها ۲. روشهای درست و نیکو
مفرد آداب =ادب
مراسم . . . . .
ترتیبات
با آداب تمام
معنی آداب⇦رفتار های پسندیده
رسم و رسوم
جمع ادب ، رسم ها ، روش های پسندیده ، عادات
رسم و رسوم

رفتار های شایسته

اداب یعنی رفتارهای شایسته وپسندیده
طریق
رسم و رسومات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)