innuendo (اسم)
معنی، شرح، ادا کردن، اشاره، کنایه، تشریح
pay (فعل)
انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن
voice (فعل)
ادا کردن، با صدا بیان کردن
pronounce (فعل)
ادا کردن، تلفظ کردن، رسما بیان کردن
utter (فعل)
ادا کردن، گفتن، فاش کردن، بزبان اوردن
express (فعل)
ادا کردن، اظهار کردن، بیان کردن، اظهار داشتن، ابراز کردن، ابراز داشتن
acquit (فعل)
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن
discourse (فعل)
ادا کردن، سخن گفتن، سخنرانی کردن
enounce (فعل)
ادا کردن
execute (فعل)
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن