کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن
اخم کردن، خیره نگاه کردن
خرد شدن، تخفیف دادن، فروکش کردن، پایین اوردن، تنزل دادن، کاستن از، اخم کردن
اخم کردن، روی درهم کشیدن
اخم کردن
اخم کردن، تیره شدن، گرفته شدن
اخم کردن، لب را بزیر اویختن، لب ولوچه را جمع کردن