commission, invest
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
به رسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن
اختیار دادن، وکالت دادن، قدرت دادن، صاحب اختیار و قدرت کردن
اختیار دادن، اجازه دادن، تصویب کردن، ترخیص کردن
اختیار دادن، قادر ساختن، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای
اختیار دادن، اجازه دادن، ترخیص کردن
پیشنهاد کاربران
قدرت دادن ، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن
راه را باز کردن برای انجام کاری ، رضایت دادن به انجام پذیرفتن انجام کاری
اختیار دادن ( Enaibling ) [اصطلاح اعتیاد]کمک و حمایت فرد معتاد به ادامه مصرف مواد، باعث پیشرفت بیماری می گردد.