اختیار

/~extiyAr/

    authority
    power
    option
    free will
    discretion
    authorization
    commission
    say-so
    control
    disposition
    hand
    indeterminism
    jurisdiction
    prerogative
    say
    volition
    power(s)
    choice

فارسی به انگلیسی

اختیار از کف دادن
flip

اختیار با شماست
control, to lord it, to rule the roast

اختیار تام
blank check, carte blanche

اختیار خرید سهام در تاریخ و قیمت معین
call

اختیار دادن
accredit, authorize, delegate, empower, vest, to empower, to authorize

اختیار دادن به
commission, invest

اختیار داشتن
dispose, exercise, freedom

اختیار گرای
libertarian

اختیار کامل
carte blanche

اختیار کردن
adopt, to choose or adopt, to take (as a wife)

مترادف ها

adoption (اسم)
قبول، اقتباس، اتخاذ، اختیار، قبول به فرزندی، فرزند خواندگی

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

option (اسم)
اختیار، انتخاب، خیار، ازادی، خیار فسخ، خصیصه اختیاری، اظهار میل

mandate (اسم)
اختیار، حکم، تعهد، فرمان، قیمومت، وکالتنامه

authorization (اسم)
اختیار، اجازه

liberty (اسم)
اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری

credential (اسم)
اختیار، گواهی نامه، اعتبار نامه، استوار نامه

attribution (اسم)
اختیار، تخصیص، نسبت دادن

clearance (اسم)
اختیار، روزنه، رخصت، اجازه، ترخیص، ترخیص کالا از گمرک، زدودگی، برداشتن مانع، صافی

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه : برابر پارسیِ " اختیار، اختیار تام":
اختیار = موزایی ( موز. ا . یی )
( " موز" بُن کنونیِ کارواژه یِ " موختن" است و واژه یِ " موزایی" ساختی بمانند " توانایی، شنوایی، بینایی و. . . " دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

اختیار تام = هَماگ موزایی/هَماموزایی
( "هَماگ ( =هم. آگ ) " در زبانِ پارسیِ میانه برابر " کُل، تمام" است و ما می توانیم بمانندِ زبانِ آلمانی که از " - All" بعنوان پیشوند بهره گیری می شود، از " هَماگ" ( به ریختِ پارسیِ میانه ) یا " هَما" بعنوانِ پیشوندی که بازنمایی کننده یِ " کُل، تمام، همه" است، بهره گیری کنیم.
بهتر است " هماگ" بجایِ " هَما" بکارگیری شود. چون ما می خواهیم در آینده از " هماگ" کارواژه بسازیم ( به شیوه یِ زبانِ پارسیِ میانه ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فراموش نکنید که " مختار/موختار" واژه ای ایرانی است که از بُن گذشته یِ موختن ( =موخت ) به همراه پسوندِ " - آر" ساخته شده است.
( دراین باره به زیرواژه یِ " مختار" بروید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

کسی که با قصد و اراده سالم و بدون عیب کاری انجام دهد صاحب اختیار است
کسی که صاحب قصد و اراده سالم و بی عیب و عقل سلیم باشد اختیار انجام کارهای حقوقی را دارد .
در اختیار گذاشتن= در دسترس گذاشتن.
در دسترس یا در اختیار گذاشتنِ دانش و آگاهی نیز همرسانی کردن دانش و آگاهی ست.
در دسترس گذاشتن یا همرسانی کردن به جای به اشتراک گذاشتن.
اختیار
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:آزادی گزینش، آزادی
اختیار: آزادی محدود یا نامحدود در گزینش، پذیرش، رد، انکار، لغو، واگذاری یا انجام دادن کاری در زمانی معین یا برای همیشه که پیامدهایی به دنبال دارد.
( https://www. cnrtl. fr )
همتای پارسی این واژه ی عربی، hdk hsj:
واسیت vāsit ( اوستایی وسیئیتی vasiiti ) .
اِختیار: ١. گزینش ٢. شایندگی ٣. چاره، راەکار؛ توانایی، نیرو؛ آزادی
توانش
( واژه یاب پاینده )
دوستانی که واژه ی ویباش را فرمودند ، خود واژه ویباش هندی است و یک واژه بیگانه را با یک واژه بیگانه دیگر جایگزین نمی کنند.
اختیار کردن یعنی ترجیح دادن یک گزینه بر گزینه ی دیگر یا ترجیح یک کار بر کار دیگر برای انجام
اختیار داشتن یعنی آزاد بودن برای انجام یک کار از میان دو کار
واژه ابایش به جای واژه ی تازی اختیار
بیش از هفتاد درصد زبان عربی ، ریشه ایرانی دارد و آنچه که می ماند نیز عبری و آرامی و سریانی و . . . است ، حتا واژه الله نیز سریانی است
اختیار کردن یعنی برگزیدن ، انتخاب کردن
خویشتن را جایی اختیار کن که به تو دهم
خوب و بد کردن . [ ب ُ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گزیدن . به گزینی کردن . انتخاب کردن . اختیار. اجتباء. گزیدن خوبها و رد کردن بدها. غث و سمین کردن . جید را از ردی جدا کردن . ( یادداشت بخط مؤلف ) .
دسترسی
در پارسی میانه�آزات کامی� می گفتند که می توان بجای اختیار � آزادکامی� را بکار برد.
آزادی عمل
واژه ی از ریشه عربی �اختیار� نیز چون برخی از دیگر واژه های از همین ریشه بزبان پارسی آسیب بسیاری رسانده و به آرش های گوناگون و نزدیک و دوری با یکدیگر بکار رفته و می رود؛ یکی از آن ها با کاربرد کارواژه ی کمکی: �در اختیار قرار دادن یا نهادن ( چیزی به کسی یا جایی ) � است که کوشیده ام برای آن جایگزینی درخور بیابم. پیشنهادم دو گزینه ی زیر است:
...
[مشاهده متن کامل]

الف. چیزی / داده ای را به آگاهی کسی یا جایی رساندن؛ نمونه:
ما گزارش کار خود ( یا داده های مان ) را به آگاهی شما خواهیم رساند.
ب. چیزی / داده ای را به کسی یا جایی سپردن؛ نمونه:
ما نمی توانیم چنین گزارشی ( یا داده هایی ) را به شما بسپریم.

معنای کلمه اختیار، داشتن حق آزادی و آزاد زیستن است که یعنی من اختیار فلان چیز را در. دست دارم یعنی کنترل فلان چیز در دست من است
آیا زمام هم معنی اختیار میدهد؟
مثل زمام امور رادردست گرفت.
مهدی جان دوست گرامی پیشامدانه چون استاد اربی استی اینها را نمیدانی چون در دستگاه واژه سازی اربی همه ی ستاک ( بنواژه ) ( مصدر ) ها و همه ی واژگان بر گرفته هستند وواژگان اربی خالص در اسل کمتر از دو هزار
...
[مشاهده متن کامل]
واژه است و همین اختیار که شما میگویید در هغ ( فرهود ) ( حقیقت ) از واژه ی مختار که واژه ای سانسکریت است گرفته شده و واژه مختار به مینوی خودسر ( مستقل ) است و همچنین شایانست که بگویم در دستگاه واژه سازی اربی هر آهنگ ( وزن ) تنها برای یک جستار ( موضوع ) نیست، مانند جمع مکسر ( جم شکسته ) که در تمام آهنگهای اربی میتوان آنها را یافت یا برای نمونه رنگها و نام برتر ( اسم تفضیل ) ها و بیماریها مانند احمر ( سرخ ) ، احمد ( ستوده ) ، احمق ( کودن ) و اینها همگی ناتوانی این زبان است در واژه سازی

واژه اختیار در اصل عربی است و معنای آن خودمختاری نیست بلکه خیر و نیک است.
افتعال خیر می شود إختِیار که به مرور زمان اختیار حاکم شده بر إختِیار می شود.
بنده استاد عربی هستم و اینها را می دانم
اختیار در تاریخ بیهقی به معنی " قصد و اراده" هم آمده است.
" و چون خدی عزوجل بدان آسانی تخت ملک بما داد اختیار آن است که عذر گناهکاران بپذیریم "
اختیار آن است یعنی اراده و قصد من آن است.
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۵.
حق انتخاب، خِیَرَه
هر چند که واژه ی اختیار از روی لغت پارسی آریایی مختار جعل شده و ریشه ی آریایی دارد ولی به جای آن می شود از واژه ی ویباش بهره برد و اسفایده کرد
مانند وقتی را در اختیار بنده قرار دهید= زمانی را برای من . . . . . بگذارید
کسی از این دیدگاه به این واژه ننگریسته است و چه واژه ای در پارسی باید بکار برد را نمی دانیم
Optionsrecht
این واژه آریایی است:
واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به معنای پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن و پسوند آک ساخته شده که روی هم معنای پرتاب شونده آزاد شونده و رها شونده میدهند. واژه موشک در زبان سنسکریت به صورت *muktaka मुक्तक به معنای موشک=missile آمده است که سپس سبکتر شده و از موکتک به شکل موشک درآمده است. ازینرو واژه موشک هیچ رپتی ( ربطی ) به موش و موش کوچک ندارد. ریشه mukta همانست که در واژگان مختار ( مختا آر=آزادمنش ) و مختاباد ( مختا=آزادی وات=دارنده ) نیز به کار رفته است. عرب از روی واژه مختار واژگان اختیار و مخیر را جعل کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

دانستنی است معنای دیگر موشک همانا نهان - پنهان کردن to hide است که در زبان اوستایی به شکل maēša، در زبان سنسکریت به شکل meṣa و در گروه زبانهای PIE به شکلmoysos آمده و در نامگذاری بازی قایم - موشک به کار رفته است.
*نزدگاه: Monier - Williams Sanskrit - English Dictionary

تصمیم گیری آگاهانه با در نظر گرفتن حق و حقوق انسانی فرد
دل بخواهی
خواست آزاد
آزادی
دست باز ( ِDast e baaz )
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هِلیژ، هلیژار ( کردی )
ویکال ( سنسکریت: ویکَلپَ )
ویباش ( سنسکریت: ویبهاشا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس