اختلال

/~extelAl/

    breakdown
    discontinuance
    disorder
    disruption
    disturbance
    dysfunction
    impairment
    malady
    upset

فارسی به انگلیسی

اختلال اوضاع
confusion

اختلال حواس
confusion

اختلال مشاعر
derangement

مترادف ها

derangement (اسم)
ژولیدگی، دیوانگی، اختلال

tribulation (اسم)
رنج، عذاب، محنت، اختلال، ازمایش سخت

perturbation (اسم)
انحراف، اشفتگی، تشویش، اختلال

disorder (اسم)
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، بی ترتیبی، اختلال، نابهنجاری، کسالت

disturbance (اسم)
پریشانی، ناراحتی، اشوب، تعرض، اختلال، مزاحمت

noise (اسم)
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پارازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت

disorderliness (اسم)
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، اختلال، بهم خوردگی

kettle of fish (اسم)
کار، اختلال

پیشنهاد کاربران

اختلال: همتای پای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پاتیوز pātyuz ( سغدی: patyoz )
آشفتگی ( دری )
اختلال: بهم زدن نظم حاکم بر کاری یا چیزی ، هرکاری و یا چیزی بصورت طبیعی یا قراردادی دارای نظم خاصی است از بین بردن و بهم زدن نظم مربوطه را اختلال گویند
ناهنجاری
اختلال به گمانم هم ریشه با واژه خلیدن و خلیج و . . . که همه ریشه ایرانی دارند و ایرانی های عربی ساز آن را ( اختلال ) را ساختند
پرشیدگی
در اخترشناسی در برخی نگارش ها دیده شده است
🇮🇷 همتای پارسی: درهمی 🇮🇷
کَراشیدن = اختلال یافتن، مختل شدن
کَراشیده = مختل ( دچار مشکل شده در میانه کار )
کَراش = اختلال ( مشکل در میانه یک کار )
بن خان: ۱ - لغت نامه دهخدا ۲ - برهان قاطع
( آیا این واژه با crash پیوند دارد؟!!! )
#پارسی دوست
disturbance
Disorder
درهمی ، درهم بودن ، پریشانی
به هم ریختگی ( بِهَم ریختگی )
در کنار برخی از برابرهای خوب یاد شده در بالا . . .
نمونه ها:
ـ دیگر مغزم بهم ریخته است ( . . . مختل شده است ) ؛ یا
ـ این دیگر یک بهم ر یختگی ( اختلال ) آشکار است.
سردرگمی
واژه بی معنی و اضافی در زبان فارسی
اختلال روانی : بیماری روانی
اختلال نعوظ: راست نکردن ، بلند نشدن ، سفت نشدن
اختلال امنینت : خطر گستری، خطر آفرینی ، قانون شکنی


یعنی تمرکز نداشتن که باعث اشفتگی می شود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس