اخ

/~Ax/

    oh
    yelp
    ah
    alas! ouch
    ahi
    alasi
    ouchl
    ooh
    yuck
    oops
    ow

فارسی به انگلیسی

اخ تف
spittle, sputum

اخ جون
ooh

اخ واخ
ouch

مترادف ها

brother (اسم)
هم قطار، برادر، اخ

پیشنهاد کاربران

همه چیز درباره ی آخه، آخ، آخ جون، آخی، آخیش و. . .
( آخه ) ۱ - به معنای آخر، آخر اینکه، چون.
مثال: بیا بریم بازی، آخه من حوصله ام سر رفته.
۲ - کلمه آخه و نیز آخ جون که به هنگام دست یافتن بر فراغت و آسایش پس از سختی یا کار زیاد می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: آخه راحت شدم. آخ جون راحت شدم.
۳ - کلمه آخه و نیز آخِی/aKhey/ هنگام شنیدن درد، ناخوشی یا سختیِ دیگران جهت بیان همدردی و ترحم گفته می شود. ( کلمه آخ حاکی از درد یا ناخوشی از زبان بیمار است. )
مثال: آخه، خدا صبری شون بده. آخِی چقدر سخته.
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه ی آخه، به معنای ( آخر این که ) از کلمه ( بَرِکِه/bareke/ ) که در اصل ( برای این که ) بوده، استفاده می شود. مثال: بیِه/biye/ ( بیا ) بریم در ( بیرون ) ، بَرِکِه تو خونه، خسته شدیم. اما در این شهرستان به جای کلمه ی آخه، کلمه ای که به هنگام دست یافتن بر فراغت و آسایش پس از سختی یا کار زیاد�می گویند، کلمه ی ( آخِیش/aakheysh/ ) است. مثال: آخِیش، تموم شد. و در این گویش کلمه ای که حاکی از درد یا ناخوشی از زبان بیمار است و یا هنگام شنیدن درد، ناخوشی یا سختیِ دیگران گفته می شود در هر دو حالت از کلمه آخ استفاده می شود. در ضمن، در این شهرستان هنگام شنیدن درد، ناخوشی یا سختیِ دیگران جهت بیان همدردی و ترحم از کلمه ی [اِ خُدا ( ای خدا ) ] یا [گُناه] هم استفاده می شود.

اَخ: ناخوشایند، نا دلپذیر، بد، زننده، آزارنده ( بیشتر در زبان کودکان ) اگر تو بودی ، بدت می آمد خرجت را بدهند می گفتی اَخ است.
( نجفی ، ابوالحسن ، فرهنگ عامیانه فارسی )
ow
used to express sudden pain
واژه آخ از ریشه ی آوخ است و کاملا پارسی است و ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود اَج می شود این واژه یعنی آخ صد درصد پارسی است.
منابع . فرهنگ لغت معین
جنس لباسم انقدر خوبه دو سال پوشیدم آخ نگفته، ، ، یعنی آسیب ندیده
اَخ ( به زبان کودکان ) : [عامیانه، اصطلاح] بد، بدطعم .
دردا. [ دَ ] ( صوت ) ( از: درد الف ) لفظی است که گاه افسوس و اسف بر زبان رانند و دریغا مرادف آن است. ( آنندراج ) . کلمه افسوس و حسرت یعنی آه ، دریغا، وای ، حیف و افسوس. ( ناظم الاطباء ) . حسرتا. واحسرتا. یا حسرتا. دریغ و درد. ای دریغ. دریغا. والهفا. وااسفا. آوخ. آواخ. فغان. ای داد. امان. ندامتا. فسوسا :
...
[مشاهده متن کامل]

چون مورد بود سبز، گهی موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد سبز بشم.
فرالاوی.
دردا که در این زمانه غم پرورد
حیفا که در این بادیه عمرنورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد.
رودکی.
صبح آه آتشین ز جگر برکشید و گفت
دردا که کارهای خراسان خراب شد.
خاقانی.
دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند
وز یار یادگار دلم یادکرد ماند.
خاقانی.
بشگفت بهاری از درختم
دردا که نگه نداشت بختم.
نظامی.
آخرسپند باید بهر چنان جمالی
دردا که هیچکس را این کار برنیاید.
عطار.
دردا که طبیب صبر می فرماید
وین نفس حریص را شکر می باید.
سعدی.
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست.
سعدی.
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شدآشکارا.
حافظ.
بسی بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیار
نیافتم که فروشند بخت در بازار.
عرفی.
دردا ودریغا که درین مدت عمر
از هرچه شنیدیم جز افسانه نماند.
؟ ( از آنندراج ) .
دردا که روزگار به دردم نمی رسد
برگ خزان به چهره زردم نمی رسد.
؟ ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

احتمال می رود که آن "آخ" به معنی افسوس، از "آوخ" گرفته شده
آخ = رد پا، اثر
بن مایه: فرهنگ نفیسی ( ناظم الاطبا )
های
ouch
در فرهنگ لغت ها، هنگامی که در مقابل کلمه ای که قصد معنی کردن آن دارد در پرانتز یا گیومه بیاید ( اخ ) به معنی این است که این کلمه اسم خاص است که برای ایجاز، حرف اول و دوم کلمه آورده شده است .
مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

سعدی. [ س َ ] ( اِخ ) مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی ، نویسنده و گوینده بزرگ قرن هفتم.
مولوی. [ مُو ل َ ] ( اِخ ) لقبی است که به جلال الدین محمد عارف و شاعر و حکیم و صاحب مثنوی معروف دهند.
یزد. [ ی َ ] ( اِخ ) نام شهری واقع در میان اصفهان و شیراز و کرمان.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس