احوال پرسی

/~ahvAlporsi/

    inquiry after a person's health

فارسی به انگلیسی

احوال پرسی کردن
greet

پیشنهاد کاربران

چاق سلامتی
چاغی کاری. لری است
احوالپرسی: تعارف کلامی که هنگام دیدار یکدیگر به زبان آورند. پرسش چگونگی وضع و حال کسی. مترادف خوش بش، چاق سلامتی . ( ( با هم ولایتی هایش گرم اختلاط و احوالپرسی بود. ) )
( ابوالحسن نجفی ، فرهنگ اصطلاحات فارسی )
احوال پرسان
لغت نامه دهخدا
احوال پرسان . [ اَح ْ پ ُ ] ( اِ مص مرکب ) احوال پرسی .
جویای حال شدن
احوال گرفتن: [عامیانه، کنایه ] جویای حال شدن .
خوش وبش کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ب ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خوش آمد گفتن . احوال پرسیدن . ( یادداشت مؤلف ) .
پژوهش حال ؛ استفسار حال. احوالپرسی. استعلام حال.
احوال پرسی یعنی :حال کسی را پرسیدن
احوالپرسی ،
جویای الوال کسی شدن ،
حال کسی را پرسیدن
حال و احوال کسی را پرسیدن
احوال گرفتن ( مصدر ) استفسار از حال کسی احوال کسی را پرسیدن از چگونگی تندرستی و بیماری کسی یا وضع و کار و بار او جویا شدن .
پرس و جو کردن درباره حال کسی
پرسیدن حال یکدیگر
احوال پرسی
پرسیدن حال
پرسیدن حال کسی
پرسیدن حال دیگران
جپیا شدن از حال دیگران
جویای احوال
پرسیدن حال کسی
حال کسی را پرسیدن

حال کسی را پرسیدن
Meeting
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس