احتیاط

/~ehtiyAt/

    care
    caution
    cautiousness
    chariness
    circumspection
    discretion
    foresight
    forethought
    precaution
    prudence
    wariness
    watchfulness
    `prscaution
    reservation

فارسی به انگلیسی

احتیاط امیز
cautious, well-advised, safe, wary, watchful

احتیاط کار
cautious, prudent, wary, reserved

احتیاط کاری
cautiousness, reservedness

احتیاط کردن
to be precautious

مترادف ها

reserve (اسم)
ذخیره، مدارا، حفاظ، احتیاط، یدکی، اندوخته، پس نهاد

nicety (اسم)
دقت، دلپذیری، احتیاط، مطلوبی

vigilance (اسم)
چالاکی، مواظبت، مراقبت، احتیاط، بیخوابی، شب زنده داری، امادگی، گوش بزنگی، کشیک

reservation (اسم)
ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی

caution (اسم)
پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

precaution (اسم)
پیش بینی، احتیاط، ژرفی، حزم، اقدام احتیاطی

prudence (اسم)
احتیاط، ملاحظه، حزم

discretion (اسم)
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم

forethought (اسم)
احتیاط، دوراندیشی، مال اندیشی، اندیشه قبلی

circumspection (اسم)
احتیاط، ژرفی

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی آن "گدار" است.
بی گدار به آب زدن = بی احتیاطی کردن
احتیاط ( مواظبت؛ مانند با احتیاط حمل شود ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اشبرت aŝberet، نیپا nipā ( اوستایی )
احتیاط ( دور اندیشی؛ مانند با احتیاط سخن گفتن یا کار کردن ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
دائیدی dāidi ( اوستایی )
دهیره dahira ( سنسکریت: dhira )
پایش ،
پروا، پرواگری، پرواکاری، هوشیاری، هُشیاری
( کوم ) = معنی احتیاط یا ترسیدن در کوردی کلهوری
دشوارکاری. [ دُش ْ ] ( حامص مرکب ) احتیاط. ( زمخشری ) .
سنجیده
• برای نمونه:
- با احتیاط رانندگی می کنم ( سنجیده رانندگی می کنم )
- محتاط باش ( سنجشگر باش )
- او محتاطانه بازی می کند ( او سنجشگرانه بازی می کند )
پایبانی
کمال احتیاط
رعایت کمال احتیاط
اخذ شیوه ای که در آن حتی المقدور به منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید.
احتیاط: [اصطلاح حقوق] اخذ شیوه ای که در آن حتی المقدور منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید.
در زبان لری بختیاری از کلمات زیر استفاده می کنند
( پاریز - هو وار )
پاریز وردار::قدم های کوتاه بردار
هو وار::مواظب باش، هموار راه برو
اگر این واژه عربی باشد ، بجای آن می توان از بپا بهره برد
احتیاط کن : بپا
احتیاط : پاییدن یا پاسن در گیلگی
البته شاید این واژه ریشه ایرانی داشته باشد چون واژه حیطه ایرانی است و همچنین حیاط که از حیطه می آید به معنی بخش و قطعه
پاسوش
احتیاط به معنی مراقب بودن با استفاده از هوش خویش برای رخ ندادن اتفاق بدو در واقع دوراندیشی
پاس: به معنی مراقبت و نگهداری است.
هوش : فهم و درایت و توان بهره بردن از خرداست.
پاسوش = پاس هوش = پاسهوش = پاسوش/پاسوشی = احتیاط
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاریز، سِپیر ( کردی )
پاسَن ( گیلکی )
پَرتیوید partivid، پَرتیهان ( سنسکریت: پْرَتیویدهانَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس