برابر پارسی آن "گدار" است.
بی گدار به آب زدن = بی احتیاطی کردن
احتیاط ( مواظبت؛ مانند با احتیاط حمل شود ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اشبرت aŝberet، نیپا nipā ( اوستایی )
احتیاط ( دور اندیشی؛ مانند با احتیاط سخن گفتن یا کار کردن ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
دائیدی dāidi ( اوستایی )
دهیره dahira ( سنسکریت: dhira )
پایش ،
پروا، پرواگری، پرواکاری، هوشیاری، هُشیاری
( کوم ) = معنی احتیاط یا ترسیدن در کوردی کلهوری
دشوارکاری. [ دُش ْ ] ( حامص مرکب ) احتیاط. ( زمخشری ) .
سنجیده
• برای نمونه:
- با احتیاط رانندگی می کنم ( سنجیده رانندگی می کنم )
- محتاط باش ( سنجشگر باش )
- او محتاطانه بازی می کند ( او سنجشگرانه بازی می کند )
پایبانی
کمال احتیاط
رعایت کمال احتیاط
اخذ شیوه ای که در آن حتی المقدور به منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید.
احتیاط: [اصطلاح حقوق] اخذ شیوه ای که در آن حتی المقدور منظور مقنن عملی گردد و این در مواردی است که شک پیش آید.
در زبان لری بختیاری از کلمات زیر استفاده می کنند
( پاریز - هو وار )
پاریز وردار::قدم های کوتاه بردار
هو وار::مواظب باش، هموار راه برو
اگر این واژه عربی باشد ، بجای آن می توان از بپا بهره برد
احتیاط کن : بپا
احتیاط : پاییدن یا پاسن در گیلگی
البته شاید این واژه ریشه ایرانی داشته باشد چون واژه حیطه ایرانی است و همچنین حیاط که از حیطه می آید به معنی بخش و قطعه
پاسوش
احتیاط به معنی مراقب بودن با استفاده از هوش خویش برای رخ ندادن اتفاق بدو در واقع دوراندیشی
پاس: به معنی مراقبت و نگهداری است.
هوش : فهم و درایت و توان بهره بردن از خرداست.
پاسوش = پاس هوش = پاسهوش = پاسوش/پاسوشی = احتیاط
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پاریز، سِپیر ( کردی )
پاسَن ( گیلکی )
پَرتیوید partivid، پَرتیهان ( سنسکریت: پْرَتیویدهانَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)