اجماع کردن


    to gather together

پیشنهاد کاربران

اجماع کردن: اتفاق بر کاری کردن.
( ( . . دیو و پری و آدمی، در مجمعی مجتمع شدند و به مواثیقِ عهود بر آن اجماع کردند. . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۷۹. )

بپرس