to gather together
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست
اجماع، وفاق، توافق عام، رضایت و موافقت عمومی
پیشنهاد کاربران
همگرایی، همداستانی، هماوایی، هم نگاهی، همدلی، سازگاری، هماهنگی
پارسی بگوییم پارسی بنویسیم
پارسی بگوییم پارسی بنویسیم
هم باوری، همباوری
𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬬𐬀𐬭𐬌
𐬵𐬀𐬨𐬠𐬁𐬬𐬀𐬭𐬌
همه پذیری
واژه اجماع
معادل ابجد 115
تعداد حروف 5
تلفظ 'ejmā'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'ejmA'
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 115
تعداد حروف 5
تلفظ 'ejmā'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'ejmA'
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Consensus
اجماع زمانی حاصل می شود که همه شرکت کنندگان شبکه در مورد ترتیب و محتوای بلوک ها در بلاکچین توافق کنند.
اجماع زمانی حاصل می شود که همه شرکت کنندگان شبکه در مورد ترتیب و محتوای بلوک ها در بلاکچین توافق کنند.
کلمه ( اجماع ) به معنای تصمیم گیری و عزم است ، راغب گفته : ماده ( اجماع ) بیشتر در مواردی استعمال می شود که جمع و تصمیم نتیجه حاصل از تفکر باشد، و در آیه ( فاجمعوا امرکم و شرکأکم ) به همین معنا آمده .
متحد شدن و مجتمع گردیدن
اتفاق و گرد امدن.
اتفاق و همگرایی.
رایزنی و مشورت با عده ای خاص در مسئله ای از مسائل پیش آمده.
رایزنی و مشورت با عده ای خاص در مسئله ای از مسائل پیش آمده.
توافق