whose end has come, doomed to die
اجل
/~Ajel/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ
پیشنهاد کاربران
سرآمد
هنگام
مهلت
فرصت
هنگام
مهلت
فرصت
اجل انقضاء به وقت پایان.
به هنگام. . رسیدن. . . . موعد
به هنگام. . رسیدن. . . . موعد
آجِل: ۱. آینده؛ در آینده ۲. درگُذشت، ( زمانِ ) مرگ، مُردگی، خوابِ همیشگی ۳. زمانِ رستاخیز، انجامش ۴. دیرآینده، دیررس ۵. زمان، وخت، امان، بازه زمانی ۶. انجامش، سرانجام
آجل: حال
اجل یه واژه کوردیه
ا=پیشوند
جل=وقت
شکنجه=اشکنجه
شکفت=اشکفت
برو=ابرو
جل=اجل ( وقت )
جل، جار، جا، گار، گل=وقت
ا=پیشوند
جل=وقت
شکنجه=اشکنجه
شکفت=اشکفت
برو=ابرو
جل=اجل ( وقت )
جل، جار، جا، گار، گل=وقت
ای خدا بگویم دهخدا را چه کند این مرد از بیخ عربزده هست هیچ واژگان پارسی را نمی نویسد و همه دنبال عربی هست
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون.
فرالاوی.
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آرد
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل.
عمعق بخارائی
اجل فلفل
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون.
فرالاوی.
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آرد
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل.
عمعق بخارائی
اجل فلفل
أَجَلْ وَ لَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَالْعَادُّونَ مِنْ أَنَامِکَ أَنْ نُحْصِیَ مَدَی إِنْعَامِکَ سَالِفِهِ وَ آنِفِهِ مَا حَصَرْنَاهُ عَدَداً وَ لاَ أَحْصَیْنَاهُ أَمَداً. ( آری اگر من و همه شمارش گران ازآفریدگانت، حرص ورزیم که نهایت نعمتهایت، ازنعمتهای سابقه دار و بی سابقه ات را برشماریم، هرگز نمی توانیم به شماره آوریم، و نه اندازه آن رااحصا کنیم. )
... [مشاهده متن کامل]
أَجَلْ در فراز فوق از دعای عرفه امام حسین علیه السلام، به معنای نعم و آری است.
توضیح:
اَجَل بر دو وجه است:
الف ) : اسمیه : به دلیل: 1 - تنوین گرفتن. مثل { ثمَّ قَضَی اجلاً . . . } 2 - اضافه شدن. مثل { فَـاِنَّ اَجَل اللهِ لآتٍ . . . } که در این صورت به معنای سر آمد زمانی و مهلت هر پدیده است.
ب ) : حرفیه: مبنی بر سکون است و حرف جواب است مثل ( نعم ) .
در ضمن:
الْعَادُّونَ: شمارش گران.
أَنَامِ : ( اسم جمع ) خلق. مخلوقات ازجن و انس. جن و انس و یا آنچه بر روی زمین است.
... [مشاهده متن کامل]
أَجَلْ در فراز فوق از دعای عرفه امام حسین علیه السلام، به معنای نعم و آری است.
توضیح:
اَجَل بر دو وجه است:
الف ) : اسمیه : به دلیل: 1 - تنوین گرفتن. مثل { ثمَّ قَضَی اجلاً . . . } 2 - اضافه شدن. مثل { فَـاِنَّ اَجَل اللهِ لآتٍ . . . } که در این صورت به معنای سر آمد زمانی و مهلت هر پدیده است.
ب ) : حرفیه: مبنی بر سکون است و حرف جواب است مثل ( نعم ) .
در ضمن:
الْعَادُّونَ: شمارش گران.
أَنَامِ : ( اسم جمع ) خلق. مخلوقات ازجن و انس. جن و انس و یا آنچه بر روی زمین است.
اجل کلمه ای سنسکریت است به معنی نورانی کردن وروشن ساختن ، به هنگام مرگ شخص نوری مشاهده می کند واز طریق همین نور نیاکانش را می بیند که به استقبال او آمده اند
مرحوم طبرسی در تفسیر خود مجمع البیان گفته است کلمه : ( أجل ) ( با فتحه همزه و سکون جیم ) در لغت به معنای جنایت است .
و راغب در مفردات گفته : کلمه ( أجل ) به معنای جنایتی است که خوف آن رود که در بلند مدت رخ بدهد، پس هر ( أجلی ) جنایت هست ولی هر جنایتی ( أجل ) نیست .
و راغب در مفردات گفته : کلمه ( أجل ) به معنای جنایتی است که خوف آن رود که در بلند مدت رخ بدهد، پس هر ( أجلی ) جنایت هست ولی هر جنایتی ( أجل ) نیست .
۱ . مرگ و پایان موجودات اجل آن هاست
۲. مدت زمان مشخص شده و تعیین شده برای بودن موجودات هم اجل آن هاست.
پس دو معنی دارد.
۲. مدت زمان مشخص شده و تعیین شده برای بودن موجودات هم اجل آن هاست.
پس دو معنی دارد.
به عقب انداختن
- گاه ، هنگام ، زمان ، وقت.
- نهایت مدت برای ادای قرض ( از نظر حقوقی )
- نهایت مدت برای ادای قرض ( از نظر حقوقی )
به تاخیر انداخن
مرگ زمان مرگ
اجل را دید و شست از زندگی دست
درختی در نظر بگرفت و بنشست
شعر امید
اجل را دید و شست از زندگی دست
درختی در نظر بگرفت و بنشست
شعر امید
هوالعلیم
اجل: مدت معین. اجل انسان مدت زنده بودن او است.
اجل: مدت معین. اجل انسان مدت زنده بودن او است.
گاه، هنگام، زمان و . . . _نهایت مدت برای ادای قرض
گرامی تر
میتوان گفت: سررسید مقرر برای انجام تعهد و یا پرداخت دین و اتمام مسؤولیت را اجل گویند.
اَجْل بمعنی برای
حدیث قدسی: یابن آدم خلقت الاشیاء کلها لاجلک و خلقتک لاجلی
ای فرزند آدم همه اشیا را برای تو و تورا برای خودم خلق کردم.
حدیث قدسی: یابن آدم خلقت الاشیاء کلها لاجلک و خلقتک لاجلی
ای فرزند آدم همه اشیا را برای تو و تورا برای خودم خلق کردم.
زمان مرگ، زمان، هنگام
( اجل ) : [ اَ جَ ] بر دو وجه است:
الف ) : اسمیه : به دلیل: 1 - تنوین گرفتن. مثل { ثمَّ قَضَی اجلاً . . . } ( 1 ) / 2 - اضافه شدن. مثل { فَـاِنَّ اَجَل اللهِ لآتٍ . . . } ( 2 ) . در این صورت به معنای سر آمد زمانی و مهلت هر پدیده است. همانطور که این معنا در دانشنامه ی اسلامی ذکر شده است.
... [مشاهده متن کامل]
ب ) : حرفیه: مبنی بر سکون است و حرف جواب است مثل ( نعم ) . این کلمه در سه مورد کاربرد دارد:
1 - برای تصدیق خبر: یعنی خبری به ما میرسد و ما با این حرف آن را تصدیق میکنیم. مثال: { قام زیدٌ. اَجَل }= زید ایستاد. شخص دومی میگوید آری.
2 - برای پاسخ به استفهام تصدیقی. مانند: { أ قام زیدٌ؟ اَجَل }= آیا زید ایستاد؟ بله.
3 - وعده برای طالب و دستور دهنده. مثل: { إضرِب زیداً. اَجَل }= زید را بزن. بله او را خواهم زد. ( 3 )
____________________________
( 1 ) : سوره ی انعام/ آیه ی 2
( 2 ) : سوره ی عنکبوت / آیه ی 5
( 3 ) : مغنی الادیب. جمال الدین ابن هشام الانصاری/ ص 35
الف ) : اسمیه : به دلیل: 1 - تنوین گرفتن. مثل { ثمَّ قَضَی اجلاً . . . } ( 1 ) / 2 - اضافه شدن. مثل { فَـاِنَّ اَجَل اللهِ لآتٍ . . . } ( 2 ) . در این صورت به معنای سر آمد زمانی و مهلت هر پدیده است. همانطور که این معنا در دانشنامه ی اسلامی ذکر شده است.
... [مشاهده متن کامل]
ب ) : حرفیه: مبنی بر سکون است و حرف جواب است مثل ( نعم ) . این کلمه در سه مورد کاربرد دارد:
1 - برای تصدیق خبر: یعنی خبری به ما میرسد و ما با این حرف آن را تصدیق میکنیم. مثال: { قام زیدٌ. اَجَل }= زید ایستاد. شخص دومی میگوید آری.
2 - برای پاسخ به استفهام تصدیقی. مانند: { أ قام زیدٌ؟ اَجَل }= آیا زید ایستاد؟ بله.
3 - وعده برای طالب و دستور دهنده. مثل: { إضرِب زیداً. اَجَل }= زید را بزن. بله او را خواهم زد. ( 3 )
____________________________
( 1 ) : سوره ی انعام/ آیه ی 2
( 2 ) : سوره ی عنکبوت / آیه ی 5
( 3 ) : مغنی الادیب. جمال الدین ابن هشام الانصاری/ ص 35
سررسید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)