اجزاء

/~ajzA/

    ingredients
    parts
    members

مترادف ها

components (اسم)
اجزاء

ingredients (اسم)
اجزاء، عناصر

پیشنهاد کاربران

اجزاء: همتای پارسی این واژه ی عربی که جمع جزء می باشد، اینهاست:
کافتان kāftān ( پهلوی )
پاژان ( کردی )
توزان tuzān ( خراسانی )
کل همیشه بزرگتر است از مجموع اجزاء می باشد. به عنوان مثال من در نوع خودم به عنوان یک کل دارای مراتب و درجات مختلف تکاملی فراوانی می باشم در بین دو حد ؛ یکی نهایت زشتی و نقصان و دیگری نهایت کمال خوبی و
...
[مشاهده متن کامل]
زیبایی و در این دنیا فقط در یکی از این مراتب و درجات تکاملی به ظهور و پیدایش رسیده ام و بقیه مراتب و درجات تکاملی را بصور امکان بالقوه در وجودم بهمراه دارم که هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و پشت سر هم و در دنیا های های متوالی از حالت قوه به فعلیت در می آیند، به این معنا که من تنها از یک ظهور و پیدایش برخوردار نیستم بلکه ظهورات و پیدایش های متوالی و فراوان . متعاقبا به تعداد مراتب و درجات تکاملی دارای زندگی های فراوان دنیوی در طول راه و سفر بین دو زندگی بهشتی متوالی در برترین سطح کمال ایده آل می باشم. به هنگام جمع کردن اجزاء، آن مراتب و درجات تکاملی در نظر گرفته نمی شوند، زیرا غیبی و نامرئی اند. درست به همین دلیل من به عنوان یک کل انفرادی در این دنیا و در طول این زندگی دنیوی بسیار بزرگتر هستم از جمع ساده اعضاء بدنم.

مصالح هر چیزی ؛ اجزای آن چیز. ( ناظم الاطباء ) . لوازم آن چیز، چنانکه روغن برای چراغ :
در چراغ مه ز اول شب مصالح شد تمام
طی نشد افسانه های درد جانفرسای من.
ملا شانی تکلو ( آنندراج ) .
بخشها، قسمتها، پاره‎ها، تکه‎ها
اجزاء در اصول فقه به معنای رفع تکلیف از
عهده ی مکلف است .
و به اصطلاح ( مجزی ) است.
اجزاء در اصول فقه به معنای رفع تکلیف از عهده ی مکلف است . و به اصطلاح "مجزی"است .

بپرس