اجرا کردن


    accomplish
    dispense
    enact
    execute
    fulfill
    implement
    perform
    fulfil
    to execute
    to carry out
    conduct

فارسی به انگلیسی

اجرا کردن با زور
coerce

اجرا کردن تنبیه
administer

اجرا کردن رنگ زمینه
riff

اجرا کردن قانون
enforce

اجرا کردن نمایش
render

مترادف ها

enforce (فعل)
تاکید کردن، اجرا کردن، مجبور کردن، وادار کردن، از پیش بردن

perform (فعل)
انجام دادن، بازی کردن، نمایش دادن، اجرا کردن، کردن، بجا آوردن، ایفا کردن

execute (فعل)
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن

effect (فعل)
عملی کردن، اجرا کردن

administer (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن

apply (فعل)
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

exert (فعل)
اجرا کردن، نشان دادن، بکار بردن، اعمال کردن

پیشنهاد کاربران

اِجرا/اِجراء کَردَن: به کار بردن، به کار بستن، انجام دادن، به انجام رساندن، به جا آوردن، پیاده کردن؛ سرپرستی کردن
ایفا
رانده فرمودن ؛ رانده کردن. طرد کردن.
- || بمجاز، اجرا کردن. انجام دادن. عمل کردن : امیر محمود با. . . . عامل گردیز که بر مالشان حاصلها فزوده آمد سیاستها رانده فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
مجری داشتن . [م ُ را ت َ ] ( مص مرکب ) اجراکردن . به مرحله ٔ اجرا درآوردن . تنفیذ کردن . || معمول داشتن . برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. ( گلستان
...
[مشاهده متن کامل]
) . و همه ٔ اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته . . . ( تاریخ قم ص 5 ) .

نقشهٔ کاری را به اجرا درآوردن
بکار بستن
پیاده کردن، پیاده سازی
در پارسی میانه �پَساخًتَن� می گفتند.
به مورد اجرا گذاشتن
از عهده بیرون آمدن
به امضا رساندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس