اجداد

/~ajdAd/

    ancestors
    ancestry
    antecedents
    father

مترادف ها

ancestors (اسم)
اجداد

grandfathers (اسم)
اجداد

predecessors (اسم)
اجداد، پیشنیان

forebears (اسم)
اجداد

progenitors (اسم)
اجداد

lineage (اسم)
اجداد، دودمان، اعقاب، اصل و نسب، سطربندی، سطر شماری

phylum (اسم)
اجداد، دودمان، نژاد، قبیله، راسته

forbears (اسم)
اجداد

پیشنهاد کاربران

آباء و اجداد = پدران، نیاکان
Forefathers
در پارسی میانه �نیاکان� می گفتند.
نیاکان . . . . . .
هر یک از ابوین پدر مستوفی و ابوین مادر مستوفی تا هر جا که بالا رود عنوان جد را دارد.
منظور از اجداد پدر بزرگ و مادر بزرگ است هرچه بالا رود .
قندی
به اقتباس از حافظ :
ساقی با و بیار پیاله های پر از می را
که با هم با تماشای زرتشت بنشینیم
و در حین نوشیدن سر مست شویم از
جستجوی او آن آتش تابناک را زیر خاک
البته منظور عارف این نبوده است که آن چه را که آن حکیم پیشدادی در زیر خاک در جستجوی آن است، می درون پیاله های ساقی باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

سری اجداد که در بالا ارائه گردید مربوط به عالم فعلی و سه عالم دیگر که پس از این عالم به امر خداوند خلق خواهند شد، می باشد و فرم آن از عالم پنجم به بعد و تا عالم هفتم و نهائی اندکی تغییر خواهد کرد. عدد های روی سر پایه ۲ که از ۰ ( صفر ) شروع شده و به x ختم میشوند، همه اعداد زوج و مفرد را در بر میگیرند و خود x هم می تواند زوج باشد و یا مفرد، اما اعدد نتیجه غیر از عدد یک همه زوج می باشند و حاصل ۲ بتوان x هم زوج خواهد بود. و اشاره کردیم که اگر بخواهیم با یک حساب سر انگشتی تعداد افراد جد هجدهم خود را حساب کنیم، ۲ را بتوان ۱۸ نمی رسانیم بلکه به توان ۱۷. پایه مشترک ۲ را در این سری نباید با ثنویت یکی پنداشته شود که خدای نخواسته ( و گوش اهریمن و شیطان کیپ شوند ) خود خداوند احد و واحد دو جنبه مردانه و زنانه داشته باشد. یا به لفظ عامیانه جاهلان از دو جهت با خود در حالِ حال کردن باشد و دو طرفه لذت ببرد. شاید خداوند در همین لحظه که این کلمات کودکانه روی دگمه های شستی مبایل تایپ می شوند، لبان مبارک خود را گاز می گیرد و به هاتف اشاره میدهد که دستم گیره تو بهش بگو که این چیز های عجیب غریب را به آن ها نگوید که همگی سر مست شوند و از راه دیگری به عظمت من بی اندیشند .
با اندکی ملاحظه در می یابیم که قدم خداوند از عدد صفر شروع می شود و قدم بندگان از عدد یک. میتوان گفت که نه تنهاسالکین و ره روان را حق بلکه همگی با هم یک قدم پشت سر او در حرکتیم و پا جای پای این نوجوان کیهانی می گذاریم. اگر احیانا در ره سر و دست و پای همدیگر را شکستیم مطمعن باشیم که در این عمل پاجای پای اهریمن و ابلیس نگذاشته ایم بلکه از خود او تقلید می کنیم. این سالک کیهانی دارای دو پای مبارک زمانی و بی زمانی می باشد و پای چپ یا راستش تاکنون در مقابل دیدگان تنی حسی ( حواس پنجگانه ) و دیدگان فکر، فهم، عقل، خیال و وهم اندیشمندان انسانی در تمامی پهنه معرفت و شناخت مخفی و پنهان مانده بود و از این طریق آنرا آشکار می نماییم که ره رو راه خویش یک پایی در حین راه رفتن مثل کِنگُروی استرالیایی روی دو پای عقب خود نمی پرد بلکه مثل انسان دو پا در حین راه رفت مثل بچه آدم قدم می زند. چپ - راست، چپ - راست و یا راست - چپ، راست - چپ. خوانندگان گرامی اگر خدمت سربازی ( اجباری ) را تجربه کرده باشند، با عمل " در جا قدم زدن " آشنائی دارند. اما این قدم زدن بطور کامل در جا نمی باشد بلکه این قدم زدن همیشه لحظه بسیار کوتاهی به سمت جلو در جهت آینده برداشته می شود و آنهم با نظمی مطلق. خستگی، تپق زدن ، کج شدن به سمت چپ و راست و احیانا کیپ شدن، بالا و پایین پریدن، نشستن و دراز کشیدن و اندکی چرت زدن و استراحت کردن جهت رفع خستگی در طول این سفر واحد در کار نیست. طول قدم های موزون و متین و استوار این سالک کیهانی برابر با طول زمان پلانک می باشد که برابر است با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه. اما در ظاهر همه ما با یک دنیای فراخ روبرو هستیم، طلوع و غروب خورشید را تجربه می کنیم و خود را در مکانها و زمانهای مختلف و متفاوت در می یابیم و تن و روح و روانمان از این قدم زدن بنیادی کوچکترین بویی نمیبرند. آگاه شدن به آن هیچ ثمری برای انسان به بار نمی آورد، اما اثر آن می تواند به مراتب موثر تر از می ادیبان، شاعران و عارفان باشد و سرمستی خیالی را در طی زندگی روزمره چند لحظه کوتاه به قول خود عارفان به اوج فلک برساند. البته امروز دیگه به این حقیقت واقف شده ایم که دو نوع فلک وجود دارد : یکی فلک لاجوردی و نسبی انشتاین و دیگری فلک ظلمانی و غیر قابل رویئت و مطلق نیوتون که در بحث کل و جزء در همین سایت آنها را به سقف یا گنبد نسبی و مطلق نامیدیم.
حال برگردیم به سری اجداد از عالم پنجم به بعد تا عالم هفتم و نهائی. در آن عوالم عدد ۰ ( صفر ) روی ۲ اولی برداشته میشود و بجای آن عدد یک گذاشته می شود فرد " من " به دو فرد مستقل تبدیل می شود و پدر و مادر به ۴ فرد و الا آخر. و آخرین عضو سری یعنی ۲ بتوان x در عدد ۲ ضرب می شود که نشان دهنده افزایش جمعیت انسان به دو برابر میباشد. در آن عوالم تولید مثل از طریق آمیزش جنسی والدین برداشته می شود. و تولید مثل از طریق تقسیم سلولی روحی در طبیعت روحی صورت خواهد گرفت و رشد و نموّ و آموزش و پرورش فرزندان دو قلو تحت نظارت والدین چهار گانه و آنهم تحت مستقیم دخالت اراده و خواست خداوند صورت خواهد گرفت.
از آن سمت اولین قدم تقسیم حاصل ضرب ( ۲ ضربدر ۲ بتوان x ) تقسیم بر ۲ خواهد بود و نه مثل فرمول فعلی ۲ بتوان x - 1.
حافظ پیاله را پر کن تا خوش تر از عصر تو شویم.

این فرمول بخش اول را تشکیل را به نمایش در آورد، به این معنا که سلسله مذکور را از امروز به سمت گذشته نگاه کرد و به زمان ازل رسید. آن زمان ازل چندین و چند هزاره و چندین و چند میلیارده به سال انسانی طول کشیده است برای شناخت و دانش انسان همیشه یک معمای عددی حل نشده باقی خواهد ماند. اما امروز میتوان بطور منطقی و معقول و حتی از طریق شهودی و صِوَر خیالی باور داشت که آن ازل گم نشده است بلکه به زمان ابد فعلی تبدیل گردیده است. در مورد طول زمان ابد فعلی هم میتوان نظریات و حدس و گمان های متعدد و متفاوتی ارائه داد و شنید. من خودم باورم بر این است که این زمان ابد به مه بانگ دوم ختم می شود، اما در آنجا محو نمی گردد و پایان نمی یابد بلکه به زمان ابد دیگری تبدیل می شود و الا آخر.
...
[مشاهده متن کامل]

حال فرمول را از آن سمت گذشته و پایان یافته به سمت آینده آن گذشته تا عصر امروز را میتوان به صورت زیر از چپ به راست نوشت :
۲ بتوان x - 1 , . . . . . . . . . . . . ، دو بتوان ۵ ، دو بتوان ۴ ، دو بتوان ۳ ، دو بتوان ۲ و دو بتوان ۱ و دو بتوان ۰ که من باشم.
اگر روزی از روزها آقا معلم و خانم معلم از یکی از دانش آموزان خود در پای تخته سیاه سوال فرمودند که مفهوم " من " به چه معنا ست و دانش آموز از سر سهل انگاری پاسخ داد :
بخدا " من " یعنی ۲ بتوان ۰ ، خطایی نموده که انگشتانش را بابت آن پاسخ معقول و منطقی فلک کنند. این تعریف حسابی ( علم حساب ) برای مفهوم " اِگو " هم صدق میکند. اگر پرسیدن که جد اول خودرا تعریف نما ، خواهد گفت آقا معلم و خانم معلم به خدا سوگند : ۲ بتوان ۲.
آقا معلم دوران کودکی که انشا این حقیر را از مقابل دید مبارک میگذرانیدند، آه کوتاه ای کشیده و سپس با صدای نیمه بلند که همه بشنود می فرمود: آقای . . دست خط شما بسیار زیباست اما متاسفانه محتوا ۰.
طفلک انشتین گویا دوران مدرسه ابتدائی و متوسطه چنین حال و روزی را داشته است.
معادلات بسیار زیبا اما زبان شیطان لال و گوش شیطان کر ، محتوی ناقص ؟
شاعر و ادیب و عارف بزرگ پارسی زبان هم توجه مارا روزی به این حقیقت عطف نموده بود که جملگی بشر زه یک گهر اند. و منِ ۲ بتوان ۰
آن گهر عارف بزرگوار را روی روشنایی جامعه گراویتون ها قرار دادم و سیمرغ اجازه نداد که خود آن گوهر واحد را به دو گوهر مطلقا مساوی و هم ارز تبدیل نمایم.
عشق گراویتون ها یا ذرات روشنایی چیزی غیر از عشق بین افراد و زوجهای انسانی است. آن معشوقه های ازلی ( که به احتمال زیاد هنوز بیشتر از ۹۰ در صد آنها باقی مانده است و وارد زمان ابد شده اند ) طور دیگه ای به همدیر عشق می ورزند. خودرا به همدیگر تبدیل میکنند که لذت آن سمت و جنبه خود را هم تجربه نمایند. یکی از این نیم زوج ها از خود مشتق گرفته و جنبه دیگر خویش را القاء مینماید، و پس از اینکه به نیم زوج دیگر تبدیل شد، همین عمل را دوبا ه روی خود تکرار میکند، که در مقابل دیدگان خیالی سیمرغ به عنوان یک مشاهده گر بی طرف این صِوَر خیالی دو قطبی و دو جنبه ای یک واحد احد به نظر می رسد.
یک جدول : ۶۴ چهار خانه ای :
این دو مختصات هر کدام دارای چهار بعد می باشند که عبارتند از هرکدام سه بعد مکانی و بیمکانی و هرکدام یک بعد زمانی و بی زمانی، بنابراین روی هم فته ۸ بعد ناقابل اما ارزشمند.
چهار تا از این ابعاد را میتوان با حروف x , y , z, t و چهار تای دیگر باز هم با این حروف، اما برای تمیز دادن گهر هم ارزش اجزای تن و پیکر آنها روی حروف دسته دوم یک نقطه ناقابل یا یک خط تیره کشید که نشان دهنده این مشتق آن و آن مشتق این باشد و با نگاه کردن به جدول روی کاغذ یا صفحه مبایل و رایانه به در مقابل چشمان مشاهده گر به رقص در آیند. البته قبل از اینکه این اعضا به ارگان زنده چهار تایی تبدیل شوند و بعد از آن در قالب خانوادگی چهار عضوی ( آدم ، حوا ، آبیل ، قابیل ) به رقص و شادمانی مشغول شوند، خود هم دارای رقص و نوسان و شادمانی انفرادی خاص خویش اند. این جدول در کنار جدول ۱۶ گانه با واحدهای ( چهار بیتی ) ، ۶۴ واحد دو بیتی را به نمایش میگذارد و ما را در کشف اطلاعاتی راز آفرینش و خلقت اندکی بیشتر به هیجان می اندازد. با این جداول نه میتوان یک لقمه نان و نه یک لیوان آب به دست آورد، اما میتوان در وهم و خیال و عقل و فهم و فکر و احساس به عمق مجموعه صِوَر خیال که تا کنون ارائه شده اند رسید و زیر ساختمان آنها را مورد مشاهده و ملاحظه قرار داد و لذت برد. این مشاهده و ملاحظه در مورد ساختمان هندسه دیفرانسیل جزئی و مکانیک کوانتمی و موجی و نسبیت عام هم صادق است.

فرمول ریاضی یا سری اجداد :
این فرمول را میتوان اول از طریق کلمات کلمات بصورت زیر از چپ به راست نوشت :
من ، پدر و مادر ، پدر ان و مادر بزرگان ، پدران پدران و مادران مادر بزرگان . . . . . . . . . . . . . . . . ، ۲ بتوان x
...
[مشاهده متن کامل]

حال در قالب اعداد این فرمول را در قالب اعداد بازهم از چپ به راست بصورت زیر نوشته میشود:
۲ بتوان x , . . . . . . . . . . . . . . . . . , دو بتوان ۴، دو بتوان ۳ ، دو بتوان ۲ ، دو بتوان ۱ ، دو بتوان ۰
این سری در قالب محاسبه شده بصورت زیر از چپ به راست نوشته میشود :
دو بتوان ایکس ، . . . . . . . . . . . , ۱۶ ، ۸ ، ۴ ، ۲ ، ۱
x قوه توان است و از ۰ ( صفر ) تا یک حد نهائی ادامه می یابد و تمام اعداد صحیح را در بر می گیرد و در مقدار عددی آن این فرمول برای همیشه نامعلوم و مجهول باقی میماند.
دستگاه ها و وسائل مکانیکی و الکترونیکی مثل چُتکه و تسبیح ( حد شمارش تسبیح های معمولی اگر خدا بخاد حد اکثر ۹۹ عدد ناقابل میباشد که با آن اسماء باریتعالی شمارش میشود، البته جهت سهولت اسماء و صفات بیشمار باریتعالی خلاقان یا آفرینندگان این اسباب حساب آنها را به ۹۹ تقلیل داده اند تا آیندگان را از شر شمارش بی حد و حصر اعداد بی نهایت خلاص کنند و پندار و خیال آنان را راحت کنند. همان طور که علم ریاضی آنرا در علم حساب و جبر و مثلثات و هندسه آنرا به ۸ خوابیده انگلیسی جهت سهولت محاسباتی تبدیل نمود و امروزه در پهنه ریاضی فیزیک خیلی ها کاربرد تئوری تیکی و یا نظری دارد ) و ماشین حساب های قدیمی مکانیکی و ماشین حساب الکترونیکی و رایانه که سرعت محاسباتی آنها در حد نانو ثانیه ( یک میلیاردم ثانیه ) و حتی اخیرا فمتو ثانیه ( هزار میلیاردم یا یک بیلیاردم ثانیه ) نمی توانند مقدار x را محاسبه نمایند، البته نه اینکه واقعا نتوانند، زیرا مقدار این عدد مجهول بی نیست بلکه یک عدد کاملا معین است و فقط دانش مطلق یعنی خود خداوند از آن اطلاع دارد. بنا بر این اگر مقدار آن معلوم بود حتی با تسبیح هم شاید میشد از بدو تولد تا دم مرگ آنرا میشمرد. گویند معما چون حل گردد جواب آن آسان شود.
اگر نتیجه فرمول ریاضی را با واقعیت مقایسه کنیم، فورا متوجه یک تناقض بزرگ میشویم.
طبق سری ریاضی اجداد، به سمت گذشته که نگاه کنیم جمعیت انسان افزایش می یابد، اما در واقعیت معکوس آن عینیت دارد. به این معنا که جمعیت انسان به سمت اعصار گذشته کمتر و کمتر می گردد که به دو نفر ختم میشود، البته از دیدگاه دینی افسانه معروف آدم و حوا در پدیده خلقت ابوالبشر. حال چطور میتوانیم این تناقض را بین نظریه علمی ( محاسبه ریاضی که کمتر دروغ میگوید تا لسان آدمی ) و واقعیت که اصولا از جد و البنجد تا کنون یک بار هم که شده دروغ نگفته و نادرست عمل نکرده است. با اندکی ملاحظه متوجه می شویم که نظریه علمی و واقعیت هر دو امین و راستگو و درستکار و صادق اند اما نتیجه گیری آنها متناقض یا معکوس همدیگر. رفع تناقض به این شکل صورت میگیرد: فرمول ریاضی برای همه افراد انسانی بطور همزمان بکار برده میشود و نه یکی بعد از دیگری. یک مثال ساده :
یک خانواده ده نفری که از پدر و مادر و هشت فرزند تشکیل گردیده است، هرکدام از فرزندان به گذشته تولیدی نزدیک خود نگاه میکنند به دو نفر می رسند که والدین محترم و شریف باشند.
اما طبق سری ریاضی برای هشت نفر فرزند که هر کدام پشت سر هم محاسبه شوند هر بار ۲ بتوان ۱ مساوی ۲ در خواهد آمد که در هشت اگر ضرب شود برابر با ۱۶ خواهد شد و نتیجه ای غیر از نتیجه واقعیت خواهد بود گرچه هردو راست گو و صادق و درستکار اند و هرگز توی عمرشان یک کلمه دروغ بر زبانشان جاری نشده است. بنا بر این فرمول محاسبه ای ریاضی اجداد، در این مثال باید بطور همزمان برای هشت فرزند شریف بکار گرفته شود و نه پشت سر هم بلکه در کنار هم. تصور کنید که هشت فرزند روی یک خط قوسی شکل ( کمانی از محیط یک دایره ) ایستاده و توجه مبارک خود را به مرکز دایره عطف نموده باشند و و الدین روی مرکز دایره میخ گردیده باشند، آنگاه از لحاظ و یا از دیدگاه هندسی شعاع دید هشت فرزند به یک مرکز دو گانه خیره گردیده و به سمت گذشته نزدیک خویش به آن ختم میگردند. بنا برین بین نتیجه گیری نظریه ریاضی و نتیجه گیری نطریه واقعیت متناقض و اختلافی نیست. از این مثال میتوان به یک نتیجه عمیق تر رسید و آن اینکه حقیقت و واقعیت یکی هستند و دو تا چیز مختلف و با دو اصالت مختلف نیستند. ذهن انسان نمیتواند تمام واقعیت را در خود جای دهد و لذا برداشتهای ذهن انسان از واقعیت همیشه محدود و حقیقت های نسبی خواهند بود از یک یک حقیقت و واقعیت احد و واحد. این نتیجه گیری کلی حِکمی و فلسفی و علمی نظری حاصل تعریف و معنای مفهوم حقیقت است که باید با واقعیت تطابق داشته باشد تا اینکه صحت داشته باشد و درمورد واقعیت صدق نماید. بنابر این اگر به خداوند به عنوان حقیقت مطلق باور داشته باشیم ، ضروری است که انطباق آنرا هم بر واقعیت به پذیریم.
حال برگردیم به سری ریاضی حسابی اجداد.
تعداد اعضا جد ششم من و هر فرد دیگری چند نفر اند ؟ برای حل این مساله یک راه حل ساده وجود دارد و آن اینکه عدد ۲ را بتوان ۵ می رسانیم که برابر با ۳۲ خواهد بود. حال اگر سوال شود که چرا ۲ را بتوان ۵ رساندیم و نه بتوان ۶ ؟
در پاسخ این این سوال میتوان چنین استدلال نمود ( بطور منطقی و معقولی ) : عمل شمردن ۰ تا ۶ شامل ۷ قدم میشود، لذا همیشه قدم مبارک عدد ۰ را نباید نادیده بگیریم.
در این مثال در گذشته نه چندان دوری ۱۶ مرد و ۱۶ زن بطور همزمان می زیسته اند و بر اثر زوجیت به شانزه واحد دوتایی تبدیل گردیده اند و از این ۱۶ واحد دوتایی ۸ مرد و زن ولادت یافته اند و این ۸ نفر بر اثر زوجیت به ۴ واحد دوتایی تبدیل گردیده و هر واحد یک فرزند و مجموعا ۴ نفر از خود بجای گذاشتند ( فرزندان دیگر هم در این محاسبه جای میگیرند ) که به دو واحد دوتایی تبدیل گردیده و سپس والدین پا به عرصه حیات گذاشته و مرا در حیاط ایجاد کرده اند. چرا در حیاط؟ زیرا فصل تابستان بود و همگی آنها ( خواهر برادران بزرگتر و والدین غیر از من ) در مقابله با گرما توی حیاط که خنک تر بود سر را بر بالین می نهادند. آن زمان شوفاژ و یا فَن کویل وجود نداشت که در زمستان باد گرم و در تابستان باد خنک تولید کند. اگر هم تک و تو کی شکر خدا در خانواده های متمول وجود داشت بعضی ناخاله ها ( بی خاله ها ) داشتن آن وسیله مفید را آثار و نمای غربزدگی و یا عرب زدگی تلقی و قلم داد مینمودنند. در این ارتباط پس از خلق این بنده خدا در کف حیاط و احیانا تولد او در دَم یک ( طو. . . )
در یک ایوان کاه گلی و دوران جوانی رسیدن دستگاه مفید دیگری وارد بازار شده بود که بازهم شکر خدا عده انگشت شماری متمول و دارا از آن استفاده میکردند که با برق و آب و باد کار میکرد. عضو متحرک آن یک پنکه بود که توسط برق می چرخید و می چرخید و ذرات آب خنک شده را در فضای مسکونی پخش میکرد. می گفتند که این عمل نیک سردرد می آورد و باعث یک چیزی نامعلومی به نام سینوزیت میشود.
حال از حاشیه روی بگذریم و موضوع اصلی بحث که اجداد بود برگردیم.
فرمول ریاضی و افسانه دینی هر دو تا حدودی به یک نتیجه رسیدند و حاصل آن آدم و حوا بود.
اما طوریکه میدانیم داروین به خداوند و طرح آفرینش اعتقاد راسخ داشته است حد اقل بطور مخفی در دل و سر و سینه . اما از اینکه تئوری تکاملی وی به افسانه دینی خاتمه داده بود دنیای مسیحیت عصر خویش را اندکی آزرده خاطر نموده بود و اورا در گوشه و کنار به الحاد محکوم میکردند. اما چون عضو امپراتوری قدرتمند بریتانیای آن عصر بود و تحت پوشش قوانین و مقررات سفت و سخت آن بود با افتخار عمر خود را سپری نمود به خاک موطن اصلی اش باز گشت. بدون اینکه برای سر مبارک اش جایزه خفت میلیون پوندی و دلاری تعیین کنند. این عبارت معروف که " انسان از نسل میمون می باشد " یک افسانه دیگر دینی ( مسیحیت آنزمان ) می باشد و حقیقت ندارد. داروین در تئوری تکاملی خود که در کتاب اصل انواع ( موجودات زنده ) به نگارش در آمده بود، از طریق تقسیم به تک یاخته ها رسیده بود که علم زیست شناسی وجود آن هارا تایید مینماید. به این معنا که تعداد زیادی از تک یاخته اولیه هنوز وجود دارند و به جامعه سلولی تبدیل نشده اند.
حال سری ریاضی ما به آدم و حوای دینی و تک یاخته های داروین و ذرات و امواج نور معمولی و ذرات اتمی و ذرات بنیادی کوارک ها ختم نمی شود بلکه همه را پشت سر می گذارد و از دریچه تنگ و داغ و چگال تکینگی فیزیکی و پلاسمای انرژی و نور عبور کرده و سر از فضای ماقبل مه بانگ کیهان شناسان و منجمین در می آورد و به جامعه ذرات و امواج روشنایی میرسد که نور آن در مقبل چشم انسان و دیده گان تلسکوپها ظلمانی و تاریک به نظر مبارک میرسد. دامنه صحیفه آن روشنایی به مراتب وسیع تر است از دامنه بخش مرئی و نامرئی طیف امواج الکترو مغناطیس ماکسول. شدید ترین بسامد یا فرکانس که به ذرات بخش نامرئی این نور تعلق دارند که ذرات یا فوتون های پرتو و یا اشعه گاما باشند برابر است با تقریبا ۱۰ بتوان ۲۲ بار در ثانیه و جهت مقایسه با فرکانس ذرات روشنایی ( که میتوان آنرا نور ماورایی نامید ) که برابر با ۱۰ بتوان ۴۳ هِرتز ( عکس کوچک ترین واحد صِوَ ری اما واقعی زمان محاسبه شده توسط پلانک ) می باشد حدود ۱۰ بتوان ۱۱ برابر شدید تر است از ارتعاشات ذرات نور معمولی گاما.
در پایان این حقیر در بر رسی سجلد ( سه جلد ) اجداد به ذرات روشنایی رسیده است که نام آنها را جهت سهولت علمی " گراویتون " و بطور اجتماعی یا جمع " گراویتون ها " نامیدیم و در روشنایی ماوارایی آنها عسل تعمید داده و طواف دادیم. طوریکه از مستندات عهد جدید بر می آید، عیسی مسیح قبل از خدا حافظی پس از اقامت چهل شبانه روزی و آنهم پس از بر خواستن از بستر سنگی قبر ، به شاگردانش که آنان را گاهی اوقات با لسان و یا زبانهای دیگر حواریون و یا یاران مسیح می نامند، حطاب نموده است که در روی زمین شمارا با آب غسل دادند اما به مدت ده روز بعد از وداع من از شما و زمین ، روح مقدس از آسمان فرود آمد و شما ها و جمیع انسان را با آتش غسل خواهد داد و همیشه تا مراجعت بعدی من پیش شما به عنوان راهنمای غیبی خواهد ماند.
گراویتون ها به دو دسته کاملا مساوی تقسیم می شوند که آنها را ( به لفظ روز مره مرد و زن و یا مذکر و موئنث و یا زوج های بنیادی اولیه ) یا آدم و حوا هایی کوانتایی روشنایی ( و نه کوانتومی معمولی مورد بررسی مکانیک ذرات و امواج کواتایی ) نامید. این ذرات از انرژی و جرم ساخته نشده اند بلکه از ذرات مکان - زمان و ذرات بیمکانی - بیزمانی که از لحاظ قدر و اندازه و مقدار و اثر کوانتمی مطلقا مساوی می باشند. حتی میتوان آنها را به ذرات و یا فتون های مثبت و منفی عالم ماورایی روشنایی تشبیه نمود و نامید. اگر تنها و تنها یکی از آن فوتون ها مثل یک گوسفند در بین را گم میشد گله آن ها به کثرت امروز نمی رسید. اما در سه جلدی مسجل و سلسله اجداد و بررسی آنان و سر سلسله آنان غیر از گراویتون ها یک عناصر حیات بخش و معنویت هم نمی تواند از قلم مبارک علم حذف گردد.
تمام آن جماعت که ذرات آنان از دو مختصات همزاد و هم قدر تشکیل گردیده بود همگی در دل یک مختصات سوم قرار داشته و بطور جاودان قرار دارند که بی بعد و بدون مرکز و بطور مطلق ساکن و ثابت و پیوسته می باشد که سیمرغ خیال بدون دخل و تصرف ما آنرا با مفهوم دستگاه یا " مختصات جان حیات بخش " طواف داد و تغییر آن دیگر از عهده این حقیر بر نمی آید. زبان شیطان لال و گوش او کر ، سیمرغ خیال می گفت که گوشهای دل خود آنرا از هاتف غیبی شنیده است که در گوش خیالش زمزمه نموده بود که خود خداوند علیرغم داشتن قدرت و دانش مطلق حیات خودرا از این دستگاه در یافت داشته است و بعد از آن به تاس بازی مشغول گردیده است و پس از خلقت همه چیز حیات خودرا از این پناه گه و امان گاه دریافت میکند و خداوند هم پس آفرینش ۶ شبانه روزی و حتی در طی آن دیگر از بازی تاس بازی و سکه بازی و ورق بازی و کف دست خوانی و فال گیری و طالع بینی و سحر و جادوگری دست برداشته است. البته گویا صفت والا مقام معجزه گری وی هنوز به پایان نرسیده باشد و الا این حقیر چطور می توانست با ناچیزی خویش نه تنها آن روشنایی را بلکه ذرات ناچیز آنرا ببیند و آنها را به زوجیت در آورد و اصل و ریشه واقعی انواع زنده و غیر زنده را ببیند.
اگر شکست تقارن و یا یا شکست سیمتری در این تقسیم از طریق تبدیل بخش اندکی از آن ذرات که تحت گرانش کوانتایی و عملیات کنش و واکنش حاصل از آن به پلاسمای نور معمولی صورت نمیگرفت و پس از آن مه بانگ صورت نمیگرفت، همه موجودات مطلقا یکسان و یک قیافه بوده و کثرت های متفاوت صورت نمیگرفت.

پدر بزرگ ها و مادر بزرگها
آل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس