اجازه

/~ejAze/

    allowance
    consent
    permission
    permit
    sanction
    sufferance
    access
    leave
    ok

فارسی به انگلیسی

اجازه استفاده
use

اجازه بازرسی
search warrant

اجازه بیرون رفتن دادن
excuse

اجازه چاپ مطالب مذهبی
imprimatur

اجازه حرکت به چپ
filter

اجازه حرکت به راست
filter

اجازه خواستن
to ask permission

اجازه دادن
leave, allow, accredit, authorize, empower, let, ok, permit, sanction, suffer, warrant, entitle, to give

اجازه داشتن
can

اجازه دخول دادن
admit

اجازه دهنده
permissive

اجازه دیرکرد بازپرداخت وام
moratorium

اجازه رسمی
license

اجازه رسمی دادن به
license

اجازه رفتن به ساحل
liberty

اجازه رفتن دادن
dismiss

اجازه شروع
go-ahead

اجازه صحبت
floor

اجازه صحبت دادن
recognize

اجازه عبور
pass, passage

مترادف ها

leave (اسم)
رخصت، اجازه، مرخصی، اذن

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

authorization (اسم)
اختیار، اجازه

liberty (اسم)
اختیار، اجازه، ازادی، فاعل مختاری

okay (اسم)
تصویب، اجازه

permit (اسم)
اجازه، پروانه، جواز

permission (اسم)
رخصت، اجازه، دستور، پروانه، ترخیص، مرخصی، اذن

fiat (اسم)
امر، رخصت، حکم، اجازه، حکمی

clearance (اسم)
اختیار، روزنه، رخصت، اجازه، ترخیص، ترخیص کالا از گمرک، زدودگی، برداشتن مانع، صافی

license (اسم)
اجازه، پروانه، جواز، جواز شغل

licensure (اسم)
اجازه، پروانه

okey (اسم)
تصویب، اجازه

پیشنهاد کاربران

بُرد = هدف / آهنگ ( مقصد ) مانند دامنه و برد ( هدف ) در ریاضی
برخی از شهر ها مورد هدف ( آماج برد ) قرار گرفت
اجازه بده = بِ هِل ( از کاربن هِلیدن )
مُجاز =هِلام / هِلامد /روابرد / رواهِل ( مُجاز ( روابُرد ) به انجام اینکار هستیم )
...
[مشاهده متن کامل]

اجازه = روادید / رواسَت ( مانند فراسَت =در چمار و مینوی رخصت = اجازه )
مَجاز = مزاج =مزه=طعم
تجویز = هِلِشت / دستور

هر لذّتی میخواهی بگیر؛ امّا بشرطیکه اول اجازه رو از "الله" باید گرفت.
لذا اگه منکر "الله القائم"رو میشی وتابع فرضیت داروین وفروید وbig bang و. . .
دیگه به این اجازه نیاز نداری.
. . .
إجازة
...
[مشاهده متن کامل]

جاوز
تجاوز
جواز
. . .
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً

اجازه در زبان لکی میشود �بیلا�
اجازه بده بره = بیلا بچو
فقه - مدنی ) اظهار رضایت شخصی که قانون رضای او را شرط تاثیر عقدیا ایقاعی دا نسته است که از دیگری ( خواه مالک نباشد خواه مالک، اما محجورباشد مانند سفیه ) صادر شد . است مشروط براینکه رضایت مز بور بعد ازصدور عقدیا ایقاع مذکور صادر شود، اگر پیش ازآن صادر شودآ نر ا اصطلأحآ اذن نامند گاهی بطور عام و با تسامح اجازه رااعم از اذن و اجازه بمعنی بالا بکار میبرند و این استعمال از اغلاط است.
...
[مشاهده متن کامل]

رک . اذن ( فقه ) در اصطلاحات علم درایه ( که از مقدمات علم فقه است ) عبارت است از اذن استاد حدیث بدیگری درنقل رو ایات تحت شرائط خاص. و لازم نیست که مجیز برتر ازمجاز باشد . اجازه ممکن است شفاهی یاکتبی باشد و حتی به غیر ممیز هم اجازه داده میشود . ممکن است مورداجا زه نقل روایات کتاب معین بوده یا بعکس نقل همه مسموعات مجیزباشد و نیز ممکن است مجازشخص معین ویا اشخاص غیرمعین ( ما نند جمیع مسلمین ) باشند . بعضی عقیده دارند اجازه بمعدوم هم درست است ولی اجازه بصغیر حتی در زمـان ولادت درست است و اشکالی و اختلافی در این مورد نیست . این وضع نوعی از اعتبار دادن به قرطاس بود که متاسفا نه امروز هم بوضعی شدیدترمعمول است و مدرک علم ودا نش قرطاس است که تا حد فراوانی از عمق علم کاسته و به مرض آن افزوده است .

اِجازه: پروانه، رواداشت، روادید، گذاشتن، هِشتن؛ همسویی؛ توانستن
🇮🇷 همتای پارسی: رواداشت 🇮🇷
واژه اجازه
معادل ابجد 17
تعداد حروف 5
تلفظ 'ejāze
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اجازَة] ‹اجازت›
آواشناسی 'ejAze
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
اجازه به انگلیسی =let
Let me =به من اجازه میدی یا اجازه بده
یل = اجازه
ایلی = اجازه میدی؟
یلا = اجازه هست؟
بیله = اجازه بده
نیلا = اجازه نداد
یلایان = اجازه دادن
نیانیلا = اجازه ندادن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی میری در خونه یکی میخوای بری تو خونه میگی * یلا * یعنی اجازه هست اما مذهبی ها تغییر ش دادن به یا الله
- - - - - - - - -
منبع = زبان کردی جاف

اجازه داشتن = توانستن
اجازه دارید = می توانید
اجازه در حقوق مدنی دو معنا دارد یک معنای حقیقی و یک معنای مجازی ، معنی حقیقی موافقت بعداز یک عمل ، مثال شخصی اتومبیل یه شخص دیگر را می فروشد بعداز فروش اجازه و موافقت مالک را میگیرد اینجا یعنی معنای حقیقی
...
[مشاهده متن کامل]
اجازه موافقت بعداز عمل ، ولی معنای دوم که همان معنای مجازی است اجازه قبل از عمل رو بهش میگن اذن یعنی این شخص اگر قبل از فروش اتومبیل بیاد از مالک اجازه بگیرد یعنی اذن قبل از عمل و اینجا اگر ما به جای کلمه اجازه ، کلمه اذن را به کار ببریم در حالت مجاز از این لفظ استفاده کرده ایم.

گذاشتن=روا داشتن
گذاشت=روا داشت
/گذاشت / از گذاشتن . . . . مانند شناخت، پرداخت، پنداشت. . . . .
رهایش . . رها سازی. . . رهایی بخشیدن . .
پذیرش. پشتیبانی. آزادی. فرمان.
دادن حق به کسی برای انجام کاری و مواخذه نکردن او
گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) اجازه. پروانه. رخصت. دستوری. اذن :
مسکین که ز دهر جز دل خسته نیافت
هرگز دَرِ آلاه ترا بسته نیافت
ایام نریخت خون خصم تو چو گل
تا از سر شمشیرتو گلدسته نیافت.
اشرفی سمرقندی.
اذن، رخصت
گذاشتن ( بجای اجازه دادن )
نمونه:
�کانادا و ۴۰ کشور دیگر در نشست ꞌشورای هوده ی آدمی سازمان [نامور به] ملت های یگانهꞌ از پکن خواستند، بگذارد بازرسانِ ( ناظران ) ناوابسته ی ( مستقل ) جهانی هر چه زودتر ( سریع تر ) و ꞌبدون هیچ راهبستی ( محدودیتی ) ꞌ از استان ( ایالت ) ꞌسین کیانگꞌ بازرسی کنند. �
...
[مشاهده متن کامل]

بجای:
کانادا و ۴۰ کشور دیگر در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل از پکن خواستند به ناظران مستقل و بین المللی اجازه دهد که . . .
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/06/blog - post_607. html

پذیرش
اظهار شخصی که قانون رضای او را منشا تأثیر عقد یا ایقاعی دانسته است که از دیگری صادر شده است
رهگشا
ره گشودن
ره گشایی
رهگشان

گذاشتن
روا دانستن
پروانه
در ادب و فرهنگ زبان پهلوی واژه دستوریح یا همان دستوری یا پروانه میباشد
رواداشت
از بن واژه ی "رواداشتن" به چم اجازه دادن/گرفتن
نمونه:
اجازه می داد = روا می داشت
اجازه داد = روا داشت
�رواداشت� با �روا داشت� ناهمسان است! یکمی به چم "اجازه" در نخش اسم و دومی در نخش کارواژه به چم اجازه داد است.
این واژه ( اجازه ) ریشه ی پارسی آریایی دارد از موچ و مجاز در سنسکریت گرفته شده است!
لغت سنسکریت موچ मुच् muc به معنای روا آزاد اجازه بودن/زیستن free let live let go allow است که در ایران از آن لغت مجاز ( موچ آز مانند نماز - آغاز ) را ساخته اند. بدینسان روشن میشود که عرب لغت اجازه را از روی لغت مچاز=مجاز جعل کرده است.

بگذارید = اجازه بدهید
مانند : اجازه بدهید بروند = بگذارید بروند
اجازه دادن = روا داشتن
مانند : اجازه کار کردن را به آنها بدهید= روا داشته باشید که آنها هم کار کنند
روا -
اجازه دادن =روا دادن یا داشتن
اجازه گرفتن= روا گرفتن
رخصت
بار
اذن
جواز
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هیلان ( کردی ) ، آنوژین ( سنسکریت: اَنوجنیا ) ، آتیسار ( سنسکریت: اَتیسَرگَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس