برانگیختن، عمل کردن، رفتار کردن، کنش کردن، کار کردن، جان دادن، روح دادن، اثر کردن، بازی کردن، نمایش دادن
اثر کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
"درگرفتن"
سخن با او به مویی درنگیرد / وفا از هیچ رویی درنگیرد.
خاقانی.
کدام چاره سگالم که در تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.
سعدی.
سخن با او به مویی درنگیرد / وفا از هیچ رویی درنگیرد.
خاقانی.
کدام چاره سگالم که در تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.
سعدی.
اثر کردن ؛ تأثیر. کارگر شدن :
بر من آن گفت بس اثر نکند
که به تن آشنای حرمانم.
مسعودسعد.
عاقبت هم نکند ناله سلمان اثری
کی کند کی ، مگر آن دم که نماند اثرم.
سلمان ساوجی.
بر من آن گفت بس اثر نکند
که به تن آشنای حرمانم.
مسعودسعد.
عاقبت هم نکند ناله سلمان اثری
کی کند کی ، مگر آن دم که نماند اثرم.
سلمان ساوجی.
گرفته، اثر گرفته ، مشتق گرفته
سرایت کردن. [ س ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اثر کردن. راه یافتن :
بسوزم که یار پسندیده اوست
که در وی سرایت کند سوز دوست.
سعدی.
فراقنامه سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت.
سعدی.
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی.
سعدی.
بسوزم که یار پسندیده اوست
که در وی سرایت کند سوز دوست.
سعدی.
فراقنامه سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت.
سعدی.
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی.
سعدی.
کارگر افتادن ؛ اثر کردن. بااثر شدن. مؤثر شدن : تیری رسیده بود خوارزمشاه را و کارگر افتاده. ( تاریخ بیهقی ص 352 ) .
- کاری افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر گردیدن : هرچند بدرگاه نیامد اماباری با مخالفی یکی نشود و شری نانگیزد. . . سخن من بشنود و کاری افتد. گفت سخت صواب آمد. ( تاریخ بیهقی ) .
- کاری افتادن ؛ مؤثر شدن. بااثر گردیدن : هرچند بدرگاه نیامد اماباری با مخالفی یکی نشود و شری نانگیزد. . . سخن من بشنود و کاری افتد. گفت سخت صواب آمد. ( تاریخ بیهقی ) .
کارگر شدن. [ گ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کارگر آمدن. اثر کردن. رجوع به اثر کردن شود. تأثیر کردن. مؤثر گردیدن. رجوع به کارگر آمدن شود: اِکاحه ، کارگر شدن شمشیر. ( منتهی الارب ) :
کنون کارگر شد که بیکار گشت
... [مشاهده متن کامل]
پدر پیش چشم پسر خوار گشت.
فردوسی.
چو ژوبین به رستم نشد کارگر
بینداخت رستم کمندش ز بر.
فردوسی.
تیر از زرّو سیم باید ساخت
تا شود کارگر بر این کنده.
سوزنی.
نهیب توهّم تنش را گداخت
نشد کارگر هر علاجی که ساخت.
نظامی.
از هرکرانه تیر دعا میکنم رها
شاید کزان میانه یکی کارگر شود.
حافظ.
کنون کارگر شد که بیکار گشت
... [مشاهده متن کامل]
پدر پیش چشم پسر خوار گشت.
فردوسی.
چو ژوبین به رستم نشد کارگر
بینداخت رستم کمندش ز بر.
فردوسی.
تیر از زرّو سیم باید ساخت
تا شود کارگر بر این کنده.
سوزنی.
نهیب توهّم تنش را گداخت
نشد کارگر هر علاجی که ساخت.
نظامی.
از هرکرانه تیر دعا میکنم رها
شاید کزان میانه یکی کارگر شود.
حافظ.
ماسیدن
مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یافتن ، وقتی کودکان با یکدیگر قهر می کردند اگر کسی به هوای آشتی جلو می آمد، طرف هرگاه قصد ناز کردن داشت بدو می گفت آشتی نمی ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .
... [مشاهده متن کامل]
مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یافتن ، وقتی کودکان با یکدیگر قهر می کردند اگر کسی به هوای آشتی جلو می آمد، طرف هرگاه قصد ناز کردن داشت بدو می گفت آشتی نمی ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .
... [مشاهده متن کامل]
فایده کردن
نافع آمدن
به کار آمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)