اثر

/~asar/

    effect
    impression
    vestige
    trace
    mark
    literary work
    compilation
    writing
    repercussion
    opus
    cast
    composition
    dent
    effectiveness
    efficacy
    force
    forcefulness
    ghost
    handiwork
    hangover
    impact
    influence
    print
    product
    publication
    relic
    smack
    soupon
    stamp
    suggestion
    suspicion
    sway
    symptom
    taste
    tincture
    track
    trail
    virtue
    weight
    whiff
    witness
    piece

فارسی به انگلیسی

اثر ادبی
lucubration

اثر ادبی کوتاه
vignette

اثر التقاطی
pastiche

اثر انتحال شده
plagiarism

اثر انگشت
fingerprint, finger - print

اثر انگشت نگاری
dabs

اثر بد
taint

اثر بد گذاشتن
taint

اثر برق فشاری
piezoelectric effect

اثر پا
footstep, footprint

اثر پایدار
imprint

اثر پیزوالکتریک
piezoelectric effect

اثر تقلیدی
pastiche

اثر ثانوی
aftereffect, overtone

اثر ثانوی و درخشان
afterglow

اثر جاویدان
monument

اثر حمله
brunt

اثر خفیف
tinge

اثر داشتن
influence, react, impact

اثر داشتن بر
exercise

مترادف ها

trace (اسم)
رد، اثر، نشان، طرح، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم

tract (اسم)
رساله، حد، اثر، وسعت، مقاله، کشش، قطعه، رشته، اندازه، مدت، نشریه، رد بپا

growth (اسم)
پیشرفت، افزایش، ترقی، اثر، نمود، نتیجه، روش، رشد، حاصل، تومور، گوشت زیادی، چیز زائد

impression (اسم)
تاثیر، اثر، گمان، خیال، احساس، عقیده، ادراک، چاپ، خاطر، خاطره، نشان گذاری، جای مهر

efficacy (اسم)
تاثیر، اثر، درجه تاثیر

effect (اسم)
اثر، نیت، مفهوم، نتیجه، کار موثر

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

affect (اسم)
اثر

result (اسم)
اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل

relic (اسم)
اثر، عتیقه، یادگار، ماترک، اثار مقدس

symptom (اسم)
اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض

scintilla (اسم)
اثر، جرقه

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

clue (اسم)
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک

impress (اسم)
اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش

consequence (اسم)
اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد

rut (اسم)
عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار

opus (اسم)
کار، اثر، قطعه موسیقی، نوشته

umbrage (اسم)
رنجش، اثر، نگرانی، سایه، تاری، تاریکی، سایه شاخ و برگ، سوظن

remnant (اسم)
اثر، باقی مانده، بقیه

signature (اسم)
اثر، دستینه، امضا، پاراف، امضاء، امضاء کردن، صحه، توشیح

vestige (اسم)
ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا

vestigial (صفت)
اثر، ذره ای، جای پا، بقایا، ردیا

پیشنهاد کاربران

اثر برابر آنر = honor لاتین و یکی از شاخات ( مشتقات ) هنر است و در هر زبانی به ریخت و دیسی خوانده شد . همچنین هنر را در زبان لاتین به دیس آنر میخوانند و honor مینویسند که نشان افتخار یا بالندگی است و این بدین چم است که چیزی را از خود برجای میگذارد یعنی ماندگاری دارد = اثرمندی دارد / اثر یه واژه فرامرزی میباشد و از هنر / آنر / honor آمده
...
[مشاهده متن کامل]

همانطور که ارث از earth آمده و یکی به چمار زمین و دیگری به چمار چیزیست که روی زمین میماند = برزمین مانده = ارثیه رسیده
دوستان ریزبین شوید به اینکه هرجا th دیدید برابر فارسی آن واج ث میشود . از پیرسات ( پِی رَس ات ) اینکه چرا گذشتگان ما چند واج هم صدا را برای این زبان ساختند این بوده که پیدا کردن بن و ریش واژه ها را ساده کنند.
نمونه های همدیس با th = ث
parth = پارث ( خراسانیان ) که در کتیبه های داریوش به آن پرو میگفتند یعنی جدا شده پاره شده = پارت شده / و پارتیان و پارتیزان بعدها از آن شاخه گرفت
earth = ارث = برجای مانده = بر زمین مانده = زمین

اثر=رَد
موثر=رد گذار ، کار ساز
تاثیر=رد گذاری، کار سازی
اثرِ:از سرِ. اصل ازسر ( درخت را از سر نشا کن. ) سحر:از آن سر ( روز ) . همه فارسی میباشند.
"هنای"
پیشوند "هن" به چم [به درون، به داخل] بن کنونیِ" آی" = به درون آمدن،
واژه های اثر و تاثیر زمانی به کار می روند چیزی به یا درون چیزی دیگر نمود و نشانی از خود به جا می گذارد، واژه ی "هنای" این چم و درونمایه را به خوبی نشان می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

هنای= اثر
هنایش= تاثیر
هناینده= موثر، تاثیرگذار
هنوده= متاثر، تاثیرپذیر
هنودگی= تاثر

سلیم
اثر: واژه ای اربی برابر با رد یابی، نشان یابی در فارسی ست.
سلیم
اثر: رد گذار
واژه موجود در اوستایی ، با توجه به عکس خودتون تصمیم بگیرید
اثر
🇮🇷 همتای پارسی: رَد 🇮🇷
برابر پارسیِ نوین برای اثر/تاثیر:
*《مانداک》
ماند از کارواژهٔ ماندن، و پسوند اک همانندِ خوراک و نوشاک و پوشاک.
*بَرماند
*‏رد
این ها برای ماناکِ بنیادینِ ( اصلیِ ) اثر/تاثیر بود.
...
[مشاهده متن کامل]

برای ماناک های شاخه ای ( فرعی ) می توان گفت:
اثر ( ادبی، هنری ) : آفَرینه
اثر ( نتیجه ) : پی آمد، برآیند، کارآیی
موثر ( نتیجه بخش ) : کارآ، کاری، کارگر، کارساز
نکته:
برخی واژهٔ مانداک و برماند را بجای "ارث" بکار می برند. از آنجا که هر واژه باید تا آنجا که می شود نمایندهٔ تنها یک ماناک/معنی باشد، برای ارث و اثر بایستی دو واژهٔ جداگانه بکار برده شود. برای نمونه:
اثر/تاثیر . . . مانداک، بَرماند
ارث/میراث:
میراک . . . . . میر، بنِ اکنون از کارواژهٔ مردن.
نیا مانده . . . آنچه از نیاکان بجا مانده. ( رساترین گزینه برای ارث/میراث )

اَثَر
اَرَبیده ی واژه ی پارسی : " اَزَر "
اَزَر : اَ - زَر
اَ - : پیشوند و کوتاه شده ی " اَز ، اَز آن "
زَر : آتش ، آزَر ( آذر ) ، آدَر ، آتَر ، زَره ( ذرّه ) ، زَر ( طَلا ، تِلا ) .
پایه و بنیادِ ماته یا مادّه " زَر = photon = آفتاب ، آفتاو ، اَفتو ، فَتو " است و اَزَر ( اَثَر ) نشانه از ماده ایست که تبارش " زَر " است که به جای یا ژای می ماند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان : تاثیر ، موثر ، متاثر ، اَثیر ( اِتِر ) ، . . . در دستگاه واژه سازی اَرَبی. برساخته شده اند.

هنایش را به کار نگیرید چون یکی از هزاران واژه ی ساختگی دساتیر است و پارسی نیست . به جای آن میتوان از درایش و کارآمدی و کارآیی بهره برد.
اثر یک واژه فرامرزیست ( ) که بیشتر ریشه لاتین اریایی دارد.
ریشه یابی اثر = honor ( مدال ) / هنر ( چیزی که باعث بالیدن است ) در همه این سه واژه به برجامندن بالشی ( افتخار ) میرسیم بچم اینکه چیزی رو بلدید که بدان میبالید یا از شما چیزی به دال آنکه بلد بودید بر جا میگذارید = اثر
...
[مشاهده متن کامل]

پیشتر در برخی از واژه ها و ریشه یابی آنها گفته بودن هرجا واژ ث را دید بدانید آن واژه عربی نیست و بدانید به عربی اندر شده. ( اندر = اینتر = enter = ورود /وارد )
واژه یابی ارث = earth = زمین = انچه در زمین است یا روی زمین می ماند / ارث آنچه که کسی از خود بر زمین میگذارد = بر جای میگذارد => ارث یا ارت ( earth ) که حتی در الکترسیته بدان زمین گویند به چم زمین مانده یا برزمین مانده یا همان ارث است . نمونه دیگر از واژه ث که عربی نیست بلکه پیشینیان ما برای اینکه پاک نشان دهند این واژگان ریشه دیگری دارد از چندین ریخت ث. ص. س. در دبیره فارسی بهره بردند. نمونه دیگر ث
در زبان لاتین به پارتیان parthian گفته می شود اما با ت = پارتیان خوانده نمی شود بلکه پارثیان خونده می شود همانطور که در سنگنوشته های هخامنشی بدان پرثو میگفتند یعنی بسیار پرت شده و دور . از همین رو واژه پرث به چم دور به پرت هیخته ( تبدیل ) شد که در پرتاب ریشه هایی از ان را میبینیم به چم دور تاباندن = دور انداختن و واژه تابیدن گونه ای انداختن است. پس تا اینجا فهمیدیم که th صدای ث می دهد نه ت و پیشینیان ما با زرنگی این ها از هم جدا کردند و در دبیره فارسی از چندین الفبا با یک صدا بهره برده شد تا ریشه واژگان رو بهتر دریابیم حتی در شرایطی که عینا یک صدای یکسان را دهند. حتی در زبان لاتین نیز از چندین واژ ه هماوا بهره برده شده است
th = ث
t= ت
f= ف
ph = ف
و . . .
بنابراین ارث / اثر همگی فارسی هستند که در گستره گسترده ای از ان بکاربرده می شود. از همین رو به دید بنده واژه ثمر باید اریایی باشد و پیشوند است در استثمار استفاده استشهاد و . . . . بی شک ایرانیست چرا که است به چم سفت شده می باشد که در استکان استخوان هسته و . . . میتوان آنرا یافت به چم سفت شده / هستی / وجود و . . . .
با سپاس

هیچ اصلی نیست مانند اثر
پس ندانی اصل رنج و درد سر
مولوی ۵/ ۳۹۸۵
به ره خفتگان تا بر آرند سر
نبینند ره رفتگان را اثر
سعدی ( بوستان باب ۹ )
نشانه، پیامد، بنابر، درپی
نشانه، پیامد
درود
بسیار نیک است که هم میهنان در پی پارسی گویی گرفته اند، وان گه ناسزاگویی ناپسند است.
اثر را جایگزین باید با یک از واژگان پارسی:
آفرینه
هَنایش
ژی پی
ره پس
پی ماند
یادآر
ژی تاپ
واماند
پانشان
اثر به معنای حاصل از هر چیزی است که با دیدن آن اثر پی به وجود آن چیز برده می شود، ولی غالبا استعمالش در شکلی است که از جای پای رونده ، در زمین می ماند. در اصل اثر به معنای رد پایی است که از رونده بر روی خاک و یا شن های بیابان مانده است . بعدا در موارد دیگر مورد استفاده قرار گرفته .
مترادفش میشه اثر یا موثر اثار
انگ
● اثر: آنچه پس از کار و عملی باقی بماند و دلالت بر وجودِ آن کند؛ به بیانِ دیگر، اثر؛ یعنی هر چیزِ محسوس و ادراک پذیری که بعد از هر عمل و یا حادثه ای در چیزی یا کسی یا جایی باقی بماند و نشاندهنده ی وقوعِ آن عمل و حادثه باشد. با اندکی تسامح می توان گفت که اثر، مترادفِ واژه ی معلول است.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: اثرِ انگشت؛ اثر ضربه بر روی پوست بدن؛ اثرِ دروغ در هر رابطه ای، بی اعتمادی به یکدیگر است؛ پس بی اعتمادی اثرِ دروغ است در رابطه.
مترادف های واژه ی اثر: نشان؛ نشانه؛ علامت؛
معنای دوّم اثر: آنچه از یک نویسنده؛ شاعر؛ نقّاش؛ دانشمند؛ مخترع؛ و یا هر کسِ دیگری به جا ماند که خودِ او آن را خلق کرده باشد.
معنای سوّم اثر:در فقه و شرع اسلام، حدیث یا خبری که از پیامبر و امامانِ معصومِ اسلام به مسلمانان رسیده باشد.

آقای یوسف با ترافیک مشکلی ندارید ولی با تأثیر چرا واقعا که متاسفم.
نشان، نشانه، رد، ردپا، نوشته، یادگار، یادمان، آفرینه، کارایی، کارآمدی، نمود، پیامد را می توان برای معناهای گوناگون این واژه به کار برد. نیازی به واژه ی ساختگی ( هنایش ) نیست.

ایز، پی، جای پا، ردپا، رد، نشان، نشانه، تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش، تالیف، تصنیف، نوشته، رگه، فعل، نقش، حاصل، نتیجه، معلول
چیزی که به جای مانده
تاثیر گذاشته
در نوشته پیشین در برگردان واژه، مواظب اثر گفتارت بر دیگران باش ، بدنبال واژه ای برای اثر بودم در این جمله. که با پذیرش پیشنهاد اقای غفور در بالا" پی آمد" واژه خوبی است .
که چنین می شود:
با آگاهی بیشتر از پی آمد گفتارت بر دیگران سخن بگو
جاگذاره، پی ماند
پدیدار، پدیده، پیامد
نمود/ نمودش
آثار = نمودها/ نمودشها
درنشان - رهپس
ردپا
( = نشان ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَدا ( سنسکریت )
ژیتاب ( سنسکریت: چیتاورْتی ) اثری از او نماند= ژیتابی از او نماند.
( = کار هنری ـ نوشتاری ) این واژه عربی است و پارسی آن این می باشد:
واشا ( سنسکریت ) ؛ اثر هنری= واشای هنری
( = پیامد، تأثیر ) این واژه عربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
شِوین ( کردی )
هَنود ( پارسی دری ) اثر دارو= شوین دارو
هنایش، هنود
( تاثیر / effect )
از یات ( = فعل ) هنودن
ریشه ی کهن: خْشناتای ( = اثر قانع کننده )
آثرَ ( اوستایی ) 1ـ کنار رفتن، دورشدن، استعفا دادن 2ـ راه 3ـ دم، نَفَس.
( = دنبال، پِی ) این واژه عربی است و پارسی آن این است:
ژیپی ( کردی: جی پی ) بر اثرِ= به دنبالِ، در پِیِ، با آمدنِ. بر اثر ترافیک، خیابان بسته شد؛ به ژیپی ترافیک، خیابان بسته شد
( = علت ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
روگا، رَپَس ( سنسکریت ) در اثرِ= به علتِ: به روگای، به رَپَسِ؛ در اثر توفان، درخت ها شکسته شد؛ به روگای توفان درخت ها شکسته شد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس