اثبات کردن


    confute
    ascertain
    corroborate
    demonstrate
    prove
    substantiate
    validate
    verify
    affirm
    fortify
    refute
    disprove
    to prove

مترادف ها

assert (فعل)
ادعا کردن، اثبات کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، ازاد کردن، اظهار قطعی کردن

affirm (فعل)
تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن

aver (فعل)
تصدیق کردن، اثبات کردن، بطور قطع اظهار داشتن، از روی یقین گفتن، بحق دانستن

demonstrate (فعل)
نشان دادن، اثبات کردن، ثابت کردن، شرح دادن، تظاهرات کردن

prove (فعل)
اثبات کردن، ثابت کردن، عیار گرفتن، در امدن، نمونه گرفتن، محک زدن

corroborate (فعل)
اثبات کردن، تقویت کردن، تایید کردن

پیشنهاد کاربران

به جای واژه ی � ابطال کردن� و �رد کردن� دیده ام که در پارسی گفته شده: وازدن، باززدن.
او این نگرش را وازد: او این نگرش را رد کرد یا ابطال کرد.
به جای واژه ی �اثبات کردن� هم دیده ام که در پارسی گفته شده: درست کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

در دانشنامه ی علایی بارها و بارها به جای اثبات کردن و ثابت کردن می گوید: درست کردن.
در نگاه من گستره ی واژگان پارسی بسیار بالا است.

پورسینا در دانشنامه ی علایی بارها و بارها ( درست کردن ) را به جای ( اثبات کردن ) بکاربرده است.
پارسی را پاس بداریم.
درست نمایاندن
به اثبات رساندن
گواه آوردن، نشان دادن
بیانگر بودن ، بیانش
پایوَر کردن
پای ( پایه ) + ور ( پسوند دارندگی و گردانندگی ) ، مانند گنجور، دانشور
- - - -
اثبات این نظریه کجاست؟
پایوری این نگره کجاست

بپرس