اتساع

/~ettesA~/

    dilation
    expansion
    dilatation

فارسی به انگلیسی

اتساع یافتن
dilate

مترادف ها

stretch (اسم)
دوره، بسط، کوشش، قطعه، اتساع، مدت، ارتجاع، خط ممتد

dilatation (اسم)
اتساع، انبساط

dilation (اسم)
اتساع، اماس

پیشنهاد کاربران

اتساع. [ اِ ] ( ع مص ) نُه شدن. ( تاج المصادر ) . نُه تن شدن. || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. ( تاج المصادر ) .
اتساع. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) فراخ شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . گشاد شدن ( در تداول عامه ) . || فراخی. فراخا. گشادگی. سعه. وسع. وسعت. توسیع. فسحت. گنجایش : عرصه غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ) . بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را عرض بازداد و صفها بیاراست. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ) . || مقدرت. نضرت. نضارت. || کثرت مال. ملک. مکنت. ثروت. وفره. دولت.
...
[مشاهده متن کامل]

- اتساع پیدا کردن ؛ متسع شدن. پهن شدن. عریض شدن.
- اتساع حدقه ؛ گشادگی ثقبه عنبیه بیش از حدّ طبیعی ( اصطلاح کحالی ) .
- اتساع دادن ؛ پهن گستردن. عرض دادن. عریض کردن. انبساط دادن.
- اتساع داشتن ؛ گنجیدن.
ترکیب های دیگر:
- اتساع شعب قصبه ( اصطلاح طب ) . اتساع عروق ( اصطلاح طب ) . اتساع قلب ( اصطلاح طب ) . اتساع معده ( اصطلاح طب ) .
اتساع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ تُسْع.
منبع. لغت نامه دهخدا

پهنش:اتساع
گشادگی
باز شدن
انبساط
اتساع[اصطلاح ادبی ]:اتساع در علم بدیع به سخنی گویند که آن را بتوان به چند گونه معنی و تفسیر کرد. مانند:
لبان لعل تو با هر که در حدیث آمد / براستی که ز چشمش بیوفتد مرجان
براستی: به حقیقت یا سوگند به راستی
از چشم افتادن: فروریختن یا خوار شدن
مرجان: اشک خونین یا جان

افزایش یافتن یکی از معنا های قدیمی این واژه است
پیشروی