ابله

/~Able/

    small-pox
    blister
    smallpox
    variola
    silly
    booby
    daft
    imbecile
    fool
    foolish
    idiot
    zany
    nitwit
    senseless
    simple
    softheaded
    vacant
    weak-minded
    woodenheaded
    sappy
    scatty
    daffy
    dumb
    woodenhead
    cretinous
    airhead
    cretin
    fatuous
    insensate
    nincompoop

فارسی به انگلیسی

ابله ٔ گاوی
cowpox, cow - pox, variola

ابله اسبی
variola

ابله بچه ای را کوبیدن
to vaccinate a child against smallpox

ابله دار
pocked

ابله در اوردن
to be affected with small - pox

ابله رو
pocked, pockmarked, pitted with small-pox, with a pockmarked face

ابله فرنگی
syphilis

ابله مرغان
chicken-pox, chickenpox

ابله کردن
to be affected with small - pox

ابله کسی را کوبیدن
to vaccinate someone against small - pox

ابله کوب
vaccinator

ابله کوبی
vaccination against small-pox, vaccination agalnst small - pox

مترادف ها

fop (اسم)
ابله، کج کلاه، ادم خودساز و جلف

imbecile (اسم)
ابله، خرفت

blister (اسم)
ابله، تاول

doodle (اسم)
ابله

smallpox (اسم)
ابله، جای ابله، مرض ابله

pox (اسم)
ابله، سیفلیس، سیفیلیس

pock (اسم)
ابله، جوش چرک دار، جای ابله

dolt (اسم)
ابله، احمق، کله خر، خرشو

variola (اسم)
ابله، ابله گاوی

simpleton (اسم)
ساده لوح، ساده دل، ابله، احمق

half-wit (اسم)
ابله، کم ذوق، ادم احمق و نادان

fool (اسم)
نادان، ابله، خر، احمق، ادم احمق، دلقک، لوده، خرفت

screwball (اسم)
خیره سری، ابله، خیره سر، ادم بوالهوس، ادم عجیب غریب

fat-witted (صفت)
ابله، کودن، بی ذوق

silly (صفت)
چرند، مزخرف، نادان، ابله، احمق، بی مخ، کودکانه، بچگانه، احمقانه، سبک مغز، کم هوش

fool (صفت)
ابله، سفیه، سبک مغز

foolish (صفت)
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد

asinine (صفت)
نادان، ابله

پیشنهاد کاربران

ابله ablah: همتای پارسی این واژه ی عربی در پارسی دری اینهاست:
فغاک foqāk، غدنگ qdang، هزاک hozāk، شفک ŝafak، خپله xaple، دنگل dangal.
واژه ابله
معادل ابجد 38
تعداد حروف 4
تلفظ 'ablah
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( اَ لَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی 'ablah
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
کانا
کَسی کِه نیاز هایَش را فَقط سَرپَرست یا سَرپَرستانَش فَقَط تَأمین کَردَند.
می تَوانَد هَم بِه عُنوانِ تَعریف وَ هَم بِه عُنوان توهین تَلَقی شَود.
[]
کله خر. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] ( ص مرکب ) در تداول عامه ، احمق . ابله . ( فرهنگ فارسی معین ) . سخت نادان و مستبد به رأی خویش . احمق و جاهل و لجوج . سخت نادان و احمق ستیهنده . آنکه در عقاید غلط خود پا
...
[مشاهده متن کامل]
فشارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . آدم جاهل و یک دنده و مستبد به رأی . کسی که نمی توان روی حرفش حرف زد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ) .

ابله از واژگان باستانی ایرانی هست که کاربرد آن پیشینه ی پنج هزار ساله دارد نمود نخستینه آن / اوبولو = /اوبورو / بوده است و به معنی اماس جوش و دمل بوده است .
واژه ( آبِله ) در زبان پارسی میانه - پهلوی به دیسه یِ ( آبیلَگ abilag ) بوده است.
در پارسی میانه �اَسیشًتَک� می گفتند که در پارسی امروزی مس توان اَسیشًته بکار برد.
ناقص خرد. [ ق ِ خ ِ رَ ] ( ص مرکب ) بی عقل . نادان . ابله . کم فهم . بی شعور. بی ادراک : نمی ترسی ای گرگ ناقص خردکه روزی پلنگیْت از هم دَرَد؟سعدی .
کالیو
بوکه/باکا
هزاک
ارعن ( مرد ابله )
ببو
خرفت
ابله:خنگ ، احمق
انگ
انک
تهی مغز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس