communicate, serve, to communicate
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
معنی، اظهار، مفهوم، مفاد، تعیین، ابلاغ، نص صریح
رسالت، پیش گویی، غیب گویی، نبوت، ابلاغ
پیشنهاد کاربران
ابلاغ. [ اِ ] ( ع مص ) رسانیدن. گذاردن ( پیام ) . ایصال. انهاء. || انذار. ( تاج المصادر بیهقی ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
منبع. لغت نامه دهخدا
رسانش
آگاه کردن کسی از چیزی، رساندن مطلبی به کسی
فرگفتن
اطلاع دادن
به آگاهی رساندن، یاد آوری کردن
به آگاهی رساندن