لری بختیاری
اَوژار:ابزار
واژه ابزار
معادل ابجد 211
تعداد حروف 5
تلفظ 'abzār
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: awbzār] ‹اوزار›
مختصات ( اَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'abzAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید
به زبان سنگسری
وِسیله . wesyleh
آونگ. . . . چال chal
آونگ سنگی . . . . سنگ چالو seneg chalo
ترازو. . . تِرازو terazo
کلنگ. . . گِلنگ keleneg
تبر . . . تِبور tebor
داس. . . . آندرا andera
... [مشاهده متن کامل]
تیشه هیزم کنی . . . . مّخور mekhor
دیگ بزرگ. . . . لیوی livyh
تشت مسی. . . . لّگن legend
سینه مسی. . . دوری dory
پوست گاو که با آن روغن از ماست . . . . تِلم tem
چوب بلند برای تلم . . . . . پّره تِلم pere telem
چوب دستی. . . . دّستگیر چو dasetegyr cho
چوب بلند برای میوه چینی بالا هلال. . . . آلن گّس alen ges
ریسمان. . . . رسن Rasen
بیل . . . . . باله baleh
بیل پهن. . . لپ باله lap baleh
بیل تیز. . . . تیز باله tyz baleh
گاو آهن. . . . اِذالezal
چوقا. . . . . لّم چقا lam chogha
چادر سیاه. . . . گوت got
خانه کوچک در ییلاق. . . . میرد که myred keh
کاسه مسی . . . . کاسهkaseh
سینه مسی دور کنگره . . . . . . دوری dory
بالای خونه . . . . پشت کّل peshet kel
جلو خونه . . . . پست کّل peset kel
قیچی پشم زنی. . . . چارا chara
سنگ قلاب. . . . کلاسنگ kelaseneg
ابزار در اوستایی اپیزاوره: apizAvare به معنی با آن زورمند شدن می باشد؛ در سغدی: ابچر abcar؛ در پارتی ابژار abjhAr؛ در مانوی: آبزار AbzAr ؛ و در پهلوی ابزار abzAr شده است با همان معنی اوستایی.
دم و دستگاه
افزار یا ابزار یا اپزار از دو تکواژ ساخته شده اند:
1 - پیشوندِاف یا اپ
2 - زار ( همان چَر در زبانِ اوستایی و چار در زبانِ پهلوی ) می باشد.
دگرگونیِ آواییِ ( چ/ز ) در واژگانی همچون ( ویچیدن/گُزیدن ) و ( ویچاردن/گُزاردن ) نیز دیده می شود.
... [مشاهده متن کامل]
پس می توان واژه ( افچار ) را نیز بکار برد. واژه ( آچار ) نیز با همین واژه از یک ریشه می باشد. ریشه این واژگان همگی به زبان اوستایی بازمی گردد.
آوِرَه
اصل کلمه آوره است و در فارسی به ریخت ابزار شده است
و آوره به معنی آسان کننده کار است.
هر گونه وسیله مخصوص هر کاری را ابزار میگویند.
وسایل مورد نیاز جهت هر کاری را ابزار مخصوص آن کار میگویند.
ابزار : تحریف کلمه افسار یا وسیله محار کردن چهارپا در اصل به معنای یراق آلات بوده.
ابزار ، وسائل ( Gear ) [اصطلاح دریانوردی]:واژه کلی برای تجهیزات ، ابزار ، وسائل ، مواد و . . .
واژه ابزار علیرغم ظاهر آن که جمع مکسر واژه بزر بنظر می رسد، مفرد بوده و اسم جنس است.
* شکل جمع آن در فارسی ابزارها و در عربی ابازیر می باشد.
از واژه های مترادف آن می توان به وسیله، افزار، آلت، اسباب اشاره کرد.
Instrument
واژه ابزار که شکل اوستایی آن اپی - زاور aipi - zāw ( v ) ar ( افزون نیرو=یاریگر ) است از ریشه زاور به معنای نیرو ساخته شده که پیشوند اپی به معنای افزون، همراه با، درکنار بدان افزوده شده است.
الت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)