ابریشم

/~abriSam/

    silk

فارسی به انگلیسی

ابریشم تابیده
spun silk

ابریشم خام
raw silk

ابریشم دو تاب
tram

ابریشم سازی
seri culture

ابریشم سانی
silkiness

ابریشم مانند
silken, silky

ابریشم مصنوعی
acetate, rayon

ابریشم نما کردن
mercerize

ابریشم کار
manufacturer of silk

مترادف ها

silk (اسم)
پارچه ابریشمی، ابریشم، حریر، نخ ابریشم، لباس ابریشمی، پارچه ابریشم طبیعی، نخ ابریشم مخصوص طراحی

پیشنهاد کاربران

ابریشم در ابتدا ابریچَم بوده به معنای همچون ابری یا ابری مانند؛
ابری به اضافه چَم
چم در زبان پهلوی و گیلکی هم معنای "معنی" را می دهد و هم معنای "همچون"
البته در گیلکی چَم معنی "جور" هم می دهد مثلا چیزی که آدم با اون جوره
...
[مشاهده متن کامل]

پس ابریشم ابری چم بوده که معرب آن ابریسم شده است.
و البته واژه حریر برابر پارسی واژه دیبا یا دیباه است که خود آن به عربی دیباج شده که معنای پارچه ی ابریشمی است. ♡

پرند= ساتن یا اطلس
پرنیان =مخمل
دیبا=حریر
و ابریشم =ابریسم
خز
سیلک ( silk )
ابریشم در لری اوریشم گفته میشود
ریخت اصلی اوریشم بدین سان است، اورریشم
اور همان ابر، و بخارآب است و ریشم هم همان ریسیدن و رشته کردن است.
برای جدا کردن نخ از پیله کرم باید پیله را با بخار آب یا آب جوش حرارت داد در این صورت نخ به راحتی از پیله جدا میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

ابریشم=ریش ریش شده با بخارآب، رشته شده با بخار، ریسیده شده با بخار آب

بهرامه
ابریشم = ( ابری ) یعنی تو انظار ودید مشاهده گر ها باشم و ( شم ) تخفیف به خاطر تنبلی کلمه بشوم
ابریشم = در معرض دید باشم
آفتابی نشم = از دید مردم پنهان باشم
دوچیز مساوی با دوچیز باهم برادرند بنابراین
ابریشم = آفتابی نشم
واژه ابریشم کاملا پارسی است چون در عربی می شود الحریر در ترکی ipek این واژه از پارسی از پارسی در عبری هم رفت در عبری משי ترجمه ابریشم این واژه یعنی ابریشم صد درصد پارسی است.
حریر . . . . پرند . . . . . خسب. . .
قز
پرند - پرنیان - لطیف - کنایه از نرم
ابریشم:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " ابریشم" می نویسد : ( ( ابریشم در پهلوی در ریخت ابرشم abrēšom بکار می رفته است . این واژه در نوشته های " مانیکی " ( =مانوی ) در ریخت بریشم bryšom نیز به کار برده شده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ز کتّان و ابریشم و موی قَز
قصب کرد و پرمایه دیبا و خَز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 264. )
ابریشم: [عامیانه، اصطلاح] زن نوازنده، مطرب .

قز، بریشم، پرند، پرنیان، پیله، حریر، تاره، زه، ساز، بریشم نواز، دستان ساز، نوازنده، درخت ابریشم، شب خسب
نوعی ساز زهی مثل رباب وچنگ ، نوعی درخت که درتابستان می رویید به رنگ زرد وقرمز وتارهای ابریشمی از گل آویزان هست
لطیف، بال فرشتگان
پرند
سیلک
The silk
در زبان لری بختیاری نامی برای زن است
و به صورت زیر بیان می شود
اورشوم: ابر شام ، ابریشم

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس