ابجو

/~Abjow/

    beer
    malt

فارسی به انگلیسی

ابجو انگلیسی
ale

ابجو خوری
beer-mug

ابجو خوری دردار
tankard

ابجو سیاه
stout, malt, porter

ابجو فروشی غیرانحصاری
free house

ابجو مانند
beery

مترادف ها

ale (اسم)
ابجو، ابجو انگلیسی، آبجو ایل

beer (اسم)
ابجو

gill (اسم)
تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب

porter (اسم)
ابجو، باربر، حامل، حمال، حاجب، دربان، آبجو پورتر، ناقل امراض

hop (اسم)
ابجو، طفره، افیون، رازک

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی آبجو از ریشه ی دو واژه ی آب و جو فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ابجوابجوابجوابجوابجو
cold coffee
در پارسی میانه وَشًک می گفتند.
بوزه
ارزن زرین. [ اَ زَ ن ِ زَرْ ری ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جرعه شراب است. ( برهان ) . || حبابی که بر روی شراب بهم رسد. ( برهان ) . حباب خُرد که از تیزی شراب در شراب افتد هنگام ریختن می در پیاله. ( مؤید الفضلاء ) . || کوکب. ستاره. ( برهان ) . || شراره آتش. ( برهان ) . || جرعه می زعفرانی. ( مؤید الفضلاء ) . || عرقی که بر پشت خم برآید :
...
[مشاهده متن کامل]

گاو سفالین که آب لاله ترخورد
ارزن زرینش از مسام برآمد.
خاقانی.

در پهلوی " وشگ " برابر نسک فرهنگ کوچک پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

بپرس