thaw
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
اب شدن، گداز
در رفتن، مردن، اب شدن، بیرون رفتن
اب شدن
ریختن، اب شدن، گداختن، ذوب کردن
اب شدن، گداختن، گرم شدن
پیشنهاد کاربران
از بین رفتن
آب شدن: شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا
آب شدن ؛ گداختن. ذوبان. ذوب. مذاب شدن. حل یا منحل شدن. انهمام. و مجازاً، از شرم آب شدن ؛ سخت خجل گشتن :
چنین داد پاسخ به افراسیاب
که لختی بباید شد از شرم آب.
فردوسی.
آب شدن ؛ گداختن. ذوبان. ذوب. مذاب شدن. حل یا منحل شدن. انهمام. و مجازاً، از شرم آب شدن ؛ سخت خجل گشتن :
چنین داد پاسخ به افراسیاب
که لختی بباید شد از شرم آب.
فردوسی.
آب شدن: خشک شدن، آب رفتن
چشمه ی حکمت که سخن رانی است
آب شده زین دو سه یک نانی است
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۲.
چشمه ی حکمت که سخن رانی است
آب شده زین دو سه یک نانی است
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۲.