چیزهای مبهمچیزهای متفرقهچیزهای نامفهوم نوشتنچیزهای کم اهمیت و پیش پا افتادهچیزیچیزی را بار کامیون کردنچیزی را بر خود حرام کردنچیزی را به طور سری در جایی قرار دادنچیزی رابه گوش کسی رسانیدنچیزی کهچیزی که به تهدید گرفته شدهچیزی که به زور گرفته شدهچیستچیستاچیستاگرچیستانچیستان نمایشیچیستان واژه ایچیستانیچیستاییچیستیچیشچیلانگرچیلانگریچینچین افتادنچین انداختنچین پارچهچین چیلاچین چینچین چینیچین خوردگیچین خوردنچین دادنچین دادن و کوک زدنچین دارچین دار شدنچین دار و اویختهچین دار کردنچین دامن زنانهچین دو سویهچین دو طرفهچین دوختنچین دومچین شناسچین شناسیچین طاقیچین و چروکچین و چروک انداختنچین و چروک پنجه کلاغی اطراف چشم