معتمدانهمعتمدیمعتمدینمعتکفمعجزمعجزهمعجزه اسامعجونمعجون عشقمعدلمعدل گرفتنمعدلتمعدنمعدن زغال سنگمعدن زغالسنگ و تجهیزات انمعدن سنگمعدن شناسمعدن شناسیمعدن طلامعدن کندنمعدن کنی کردنمعدنچیمعدنچی زغالسنگمعدنیمعدهمعده بینمعده جانورانمعده دوم در پرندگانمعده نمامعدودمعدود شدنمعدود کردنمعدودیمعدودی ار انهامعدودی از نفراتمعدوممعدوم سازیمعدوم شدنمعدوم شدنیمعدوم کردنمعذبمعذب از نظر وجدانمعذب بودنمعذب داشتنمعذب کردنمعذب کنندهمعذرتمعذرت امیزمعذرت خواستنمعذرت می خواهم