ملاحظه

/molAheze/

    observation
    notice
    perusal
    consideration
    respect
    regard
    remarks
    chariness
    deference
    prudence
    thought
    remark

فارسی به انگلیسی

ملاحظه اطراف کار
circumspection

ملاحظه دیگران
attentions, care

ملاحظه نشان دادن
respect

ملاحظه کار
cautious, reserved, circumspective, discreet, thoughtful, attentive, careful, chary, circumspect, nice, shy, thoughtfully, wary

ملاحظه کارانه
cautiously, reservedly, thoughtfully

ملاحظه کاری
respectabilities, thoughtfulness

ملاحظه کاری و تبحر
finesse

ملاحظه کردن
consider, note, remark, view

ملاحظه کسی را کردن
defer

مترادف ها

remark (اسم)
اظهار، تذکر، توجه، بیان، ملاحظه، فرمایش، عرضه داشت، تبصره

consideration (اسم)
توجه، رسیدگی، مراعات، ملاحظه، سنجش

regard (اسم)
توجه، نظر، سلام، مراعات، بابت، ملاحظه، درود، احترام، نگاه، رعایت، باره

reservation (اسم)
ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی

caution (اسم)
پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری

prudence (اسم)
احتیاط، ملاحظه، حزم

observation (اسم)
نظر، مراقبت، ملاحظه، رعایت، مشاهده، تماشا، رصد کردن، قوه مشاهده

chariness (اسم)
ملاحظه

tact (اسم)
ملاحظه، نزاکت، کاردانی، سلیقه، درایت

پیشنهاد کاربران

ملاحظه. [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] ( ازع ، اِمص ) ملاحظة. دیدن. نگریستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مأخوذ از تازی ، نگاه و نظر. ( ناظم الاطباء ) . نگرش : دوم ملاحظه معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 306 ) . تسکین حرارت این خوف به ملاحظه مواعید مرجیه صورت بندد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 388 ) . چه مطالعه اختیار کلی و ملاحظه افضلیت آن به ترک اختیار جزوی فرماید. ( مصباح الهدایه ص 400 ) . و رجوع به ملاحظة شود.
...
[مشاهده متن کامل]

- ملاحظه شدن ؛ دیده شدن و نگریسته شدن و مشاهده شدن. ( ناظم الاطباء ) . رؤیت شدن.
- ملاحظه فرمودن ؛ نگاه کردن. نگریستن. دیدن : پدر او را از هرات به حضرت آوردند به نظر احترام ملاحظه فرمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 347 ) . مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال که چون این کتاب به شرف مطالعه ایشان رسد. . . به عین رضا ملاحظه فرمایند. ( تاریخ قم ص 3 ) .
- ملاحظه کردن ؛دیدن و نگریستن. ( ناظم الاطباء ) . نگاه کردن چیزی را به چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . رؤیت کردن : اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاو ماهی ملاحظه کردی. ( مجالس سعدی ) . پس صاحب وضو باید که به مطالعه معانی آن اسرار وضو در هر عضوی ملاحظه کند. ( مصباح الهدایه چ همائی ص 294 ) .
|| رعایت. توجه : سبب این خوف دو چیزند محبت الهی وملاحظه مکر. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 389 ) . به جهت ملاحظه شب به شهر نیامد و درجانب شمالی شهر نزول کرد. ( عالم آرا چ امیرکبیر ص 201 ) .
- ملاحظه چیزی کردن ؛ رعایت کردن. مراعات کردن : ملاحظه حال ضعفا را باید کرد.
|| تأمل و تفکر. ( ناظم الاطباء ) .
- ملاحظه کردن ؛ اندیشیدن و تأمل کردن. ( ناظم الاطباء ) :
مکن ملاحظه از آهم ای بهشت وجود
که عود مجمر آزادگان ندارد دود.
صائب ( ازآنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

ملاحظه = شَوهیر
واژه ملاحظه
معادل ابجد 984
تعداد حروف 6
تلفظ molāheze
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: ملاحَظَة]
مختصات ( مُ حَ ظَ یا حِ ظِ ) [ ع . ملاحظة ] ( مص م . )
آواشناسی molAheze
...
[مشاهده متن کامل]

الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

ملاحظه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
دیمانه dimāne ( اوستایی: دئِمانه daemāna )
منائیچ menāic ( اوستایی: menāicā )
سلیم
ملاحظه: نگرش، پاسداشت.
پاس= ملاحظه، مراعات= بررسی، دید، نگر، دور اندیشی، پروا، روی کَرد، بانش،
نگاه کردن، نگرش، نگریستن، تخشیدن، اَرجیدن
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده:
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

بررسی، دید، نظر، نگرش، احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات، اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت، بررسی کردن، توجه کردن، التفات کردن
مشاهده و بررسی محیط در لحظه
بی ملاحظه :بی توجه به جوانب.
مردم بی ملاحظه در این شرایط کرنایی به سفر نوروزی رفتند.