(one who is) born blind or congenitally blind, (one) born blind
کور میخ
peg
مترادف ها
blind(صفت)
تاریک، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود
sightless(صفت)
کور، نابینا، نامریی، دیده نشده
glass-eyed(صفت)
کور، بی حالت
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
کور=نابینا ، اعمی، بدون دید . کور=به فتح ( ک ) و. ( و ) و. مشدد خوان ( ر ) درزبان لکی به معنای سبزی ( تره ) می باشد .
کور در زبان لکی با اسکان واو یعنی: ۱. ایستادن و جمع شدن حیوانات در فصل گرما که حرارت و گرمای باعث جمع شدن گلهدبه اینحالت نی شود حیوانات سرهایشان را پایین تر از بد قرا نی دهند تا از گرما محفوظ بمانند آنقدر جمع که به شکل دایرة می شوند و جمع ۲. در مورد انسان یا چیزهای دیگر یعنی یعنی مکث و درنگ کردند. کوراجمع در مورد انسان و گله و . . . یعنی کل اون ها ... [مشاهده متن کامل]
ود در چهل سرو کلی کورون دا و چور شاخهَ وَ دمَ کُل نَ منی و دماخَ وَ یعنی بزهای و کل های گوهی بر اثر گرما جمع شدن و چوپان دل و دماغ درست و حسابی نداره آنقدر گله را دنبال کرده دم کل خسته شده
در لری کور با تلفظ ( kor ) به معنای پسر
لطفا تا انتها بخوانید و پیوند واژه ها را با هم بسنجید کَپَک = آنچه توسط برخی چیزها پوشیده میشود کپشن = کاپشن = caption = پوشاننده = موضوع = دربرگیرنده ( دقت بفرمایید چتر بودن و مستور بودن آن اشاره شده است یعنی هم میپوشاند و هم پنهان میکند همچون واژه پوشیدن که هم محافظت میکند و هم مخفی ) ؛ همچنین به هر چیز U مانندی کاپ یا کَپ میگویند که به دلیل شکل U مانند به پاشنه پا در زبان مازندرانی کاپ گفته شد / در زبان لاتین به دلیل شکل U مانند برخی استکان ها بدان کاپ گفتند. آیا کاپر یعنی پوشاننده / مخفی گر و منکر ؟؟ ... [مشاهده متن کامل]
کَف = حبابهای یا هر چیزی که باعث پوشیدن یا پنهان کردن چیزی شود کَپَر = پوشش هایی ( تلویحا خانه های چادر مانند ) که باعث پوشاندن و مخفی شدن میشود کاپ =cup یا جام که چیزی را در درون خود میگنجاند = مخفی میکند. گور که بعدها بدان قبر گفتند یعنی تنه یا جسمی که میپوشاند / دقت بفرمایید تن از تنیدن آمده یعنی در هم پیچ خورده یعنی مخفی و مستور = ملاک پنهان کننده روح بوده. با تبدیل واو به ب در گور ؛ گبر را خواهیم داشت که به پنهان کنندگی و مستور سازی میرسیم که بیشک گبر بعدها به قبر تبدیل شد نکته اینکه همانطور که دوستمان گفتند گور واژه ای بسیار کهن است و از آن ریشه های زیر ساخته شده و هر کدام چمار و معنای خود را یافته مانند گور / کور / خور گبر / قبر گپر / گفر / کفر / کف میتواند از نگاه دگردیسی آوایی به ریخت امروزی درامده باشند پس میتوان گفت کَفَر و کَف یعنی پوشاننده و مخفی کننده و نیز برای خور یعنی منبع یا دارنده برای کور یا کُر ( core ) یعنی هسته یا چشمه ( از همینرو در زبان ایرانی به core هسته میگوییم ) یعنی چیزی که در وجود آن است = ساخته شده = دربرگیرنده پس میبینیم که در هر ریختی یک چم و معنا پیدا کرده و میتوان گفت سه مئدل معنایی از این ریشه ها داریم 1 - محافظت و دربرگرفتن 2 - پوشاندن = حمایت و پنهان سازی 3 - منبع یا هسته یا دربرگیرنده = اشاره به هر چیزی ک چیزی را بپوشاند مانند جسم یا گور یا قبر یا کَپَر یا کَف و . . . مثال های دیگر کوروش = هسته روشنایی یا هسته روژ ( روژ همان روز یا روشن می باشد ) و کور یعنی خور و هسته یا منبع خور = خوراک = منبع یا هسته غذایی / آخور = منبع غذای حیوانات / خورآسان = جایی که خورشید آسان گرفته = جایگاه آسایش و استراحت خورشید / خورشید = منبع و دارنده شید ( نور ) / خوردن = منبع سازی ( تغذیه سازی ) / هور یا آهورا = منبع یا دارنده و . . . پس کُفر ریشه دیگری از کپر و . . . . میباشد یعنی پوشاننده و مخفی کننده راستی کفش از کپش امده و انرا در کاپشن لاتین میبینیم . کپ یا کاپ همانیست که بعد ها به پاشنه پا ( به دلیل U شکل بودن ان ) و جام یا کاپ ( CUP ) گفته شد که باز هم از برای U شکل بودن ان است . همچنین در گپر که بعد ها کَپَر ( نوعی چادر کوچ نشینان ) آنرا داریم در کَپَک =کفک = کَپ کوچک کپ که بعد ها کف شد در کپشن و کاپشن = caption که هم پوشاننده و پنهان کننده است انرا داریم روشن اینکه کف میپوشانند و مخفی میکند همانطور که کفش ( کپش ) میپوشانند و مخفی میکند / از سویی پوشاندن در زبان امروزی هم دو چم برتن کردن و پنهان کردن دارد ؛ همگی اینها از هم آمدند. چیزی که پیداست اینه بر وزن مادر؛ برادر ؛ خواهر، پدر؛پسر؛دختر و . . . . . گبر یا گپر از گپ ِر یا کپ ِر آمده ( صفت فاعلی ساز در دوران قدیم که بعد ها به گر امروزی تبدیل شد ) حال اگر از گپ آمده باشد میشود حرف و فاصله ( gap = سخن یا فاصله ( توضیح اینکه حرف در عربی یعنی فاصله و تحریف یعنی فاصله اندازی و دور ساختن از اصل هر چیزی ) ) و گپر میشود کسی که تحریف میکند یا فاصله می اندازد ( همانی که نوشتید کافر ) اگر از کپ آمده باشد که بعدها کف و کفر از ان ساخته شد میشود پوشاننده؛ مورد دیگر واژه جبر است که گویا با تبدیل گ به ج و پ به ب از گپر ساخته شده و به ظالم و جابر امروزی شناخته میشود و به گمان میرسد نامسلمانان را به این عناوین نسبت دادند؛ پس گویا ظالم، جابر، کافر و مخفی کنندگی از نامسلمانی را به آنان نسبت داده بودند.
منبع. فرهنگ عمید
کور واژه ای فارسی بوده که در فارسی میانه نیز به همان شکل ( کور ) و به معنای نابینا وجود داشته سپس به زبان سغدی وارد شده است . در پاسخ به جناب علی باقری و علی رضا ابراهیمی: 1 - واژه کورلاماق به معنای خراب کردن و ازبین بردن می باشد نه پوشاندن و هیچ ارتباطی با کور ندارد. ... [مشاهده متن کامل]
2 - واژه همانند کورلوق به معنای سختی می تواند از کور فارسی گرفته شده باشد چون تنها در برخی نقاط ترک زبان کاربرد دارد و همانند مشتلق ( از مژدگانی ) دوستلق ( از دوستی ) دشمنچیلیق ( از دشمنی ) و . . . 3 - در زبانها امکان تغییراتی وجود دارد که شاید در زبان اصلی همان کاربرد را نداشته باشد : برای نمونه در زبان ترکی استانبولی برای باد از واژه فارسی� روزگار� استفاده می نمایند که به دلیل ترجمه نادرست از گذر روزگار در شعرهای فارسی به باد تغییر یافته است. واژه های �راسلانماک و راسلانتی و راستگله � هر دو از راست فارسی گرفته شده اند در حالیکه در فارسی چنین تعابیری نداریم. واژه ای مانند �بداوا� که از باد آورده فارسی گرفته شده به معنای رایگان کاربرد دارد .
کور از مصدر کورلوق در ترکی است . کورلوق یعنی کمبود ، مضیغه ، دشواری . مثلا میگویند من اوشاخلیقدا چوخ کورلوق چکمیشم.
در اوستا به این گونه آمده است: کائو ( kao ) کائو: تاریک، سیاه - کور، نابینا، روشندل در زمان باستان بر این باور بودند، هر چشمی دارای یک جهان ( دنیا ) هست و هر کسی نابینا هست یا بشود، جهانش نابود یا به جهان زیرین ( رستاخیز مردگان، برزخ ) می رود که به مانند این واژه در تورات هم هست: شَئول! ... [مشاهده متن کامل]
آم: پسوند جمع اوستایی بخشی از بند 26 آبان یشت: sāthram "kaoyam" karafnamca معنی: ستمگران، "کوران" و کران زِنهار ( زینهار ) : درسته من به ریشه یابی واژه می پردازم ولی در اوستا هم به مانند امروزه واژه "کور" بارِ منفی به همراه دارد؛پس خواهشمندم از واژه "نابینا، روشندل" بهره بگیرید، سپاس!
واژهء " کور" بر گرفته از واژگان سومر باستان در بین النهرین است. سومریان به مکان و سرزمین تاریک را " کور " می گفتند . در این باور دنیایی زیر زمینی و غیر قابل بازگشت بوده و این واژه به صورت "شئول" در تورات به معنی جهان مردگان آمده که ارتباط با مردگان از طریق رودخانه بوده که همین واژه در سانسکریت با تغییر آخرین حرفِ "ر" به " ل " " کول" دیده می شود و یا بالعکس از زبان سانسکریت به بین النهرین راه یافته باشد. ... [مشاهده متن کامل]
ضَحاکی راحت
واژه کور معادل ابجد 226 تعداد حروف 3 تلفظ [kur] نقش دستوری اسم ترکیب ( صفت ) [پهلوی:kōr] مختصات ( ص . ) آواشناسی kavar الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع فرهنگ فارسی عمید فرهنگ لغت معین
إلاهی، چشمم بجز تو کسی رو نبینه کورشود چشمی تورو نمیبینه!
کور : همان /کوه/ است در شکل ایرانی غربی باستان اش. متضاد آن /هور/ است به معنی دشت در زبانهای ایرانی باستان. هور در زبان عربی وامواژه از زبانهای ایرانی باستان غربی است .
فروبسته نظر. [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) محروم از بینائی : تا شریکان ترا بیش نبیند در راه از جهان بی تو فروبسته نظر باد پدر. خاقانی .
کور ، لال، کر 《واژگانی فارسی هستند》 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . کر وکور از ریشه ی ( گور ) در پارسی هستند. و با واژه ی تاریکی هم ارتباط دارند. ... [مشاهده متن کامل]
جناب ( ع ) گفت با واژگان�گارانگ، سوقیر، �t�ntدر ترکی ارتباط دارد. این واژگان از دید آوایی وحروف کمترین ارتباط با کور و کر را دارند. خود گارانگ هم به احتمال زیاد ازریشه ( گور ) به معنی تاریک است. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . لال هم واژه ای فارسی است. لال از ریشه ی ( رام، لار ) است. پارسی: لال ( گنگ و بی سدا ) ارمنی: lurr ( بی سدا ) اسپانیایی: arrular ( آرامش ) آلمانی: lullen ( آرام کردن ) انگلیسی: lull ( آرام ) و lullaby ( لالایی ) واژه "لال" یا "لار" به معنی "آرام و بی تلاطم و هموار" است و احتمالن نام شهر "لار" در استان پارس نیز به معنی دشت هموار می باشد. نام مرغ یا خروس "لاری" نیز به معنی پرنده ای است که گردنش صاف و کشیده است. آقای ( ع ) شما میگی لال در ترکی با واژگان = دیل، یالان، یالاماق در ارتباط هست. منم میگم، در فارسی هم، با لب و لیس در ارتباط هست. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 🚫《واژه ی لال ازریشه ی=لام و لار. واژه ی کر و کور از ریشه ی=گور. و کاملا فارسی هستند》🚫 آقا یا بانوی ( ع ) شما ریشه یابی نکردید ، تنها واژگانی شبیه به کر ، کور و لال در ترکی را گفته اید. همچنین از یاد نبریم که بسیاری از واژگان عربی ، فارسی، چینی در ترکی به شکل های گوناگون بکار رفته اند ولی ریشه شان ترکی نیست. حالا ببینیم کی در ریشه یا بی دست و پا میزند. . .
نابینا. . . . روشندل. . . . عمی. . . .
- بی دیده ؛ کور. نابینا : حکایت بشهر اندر افتاد و جوش که بی دیده ای دیده بر کرد دوش. سعدی. در خاک چو من بیدل و بیدیده نشاندش اندر نظر هر که پریوار برآمد. سعدی.
تیره بصر. [ رَ / رِ ب َ ص َ ] ( ص مرکب ) کور. نابینا. تیره بین. تیره چشم : در فراق تو از آن سوخته تر باد پدر بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقانی. تیره بین تیره چشم. [ رَ / رِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کور. نابینا. ( از فهرست ولف ) : ... [مشاهده متن کامل]
ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. ( شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329 ) . اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو.
در کوردی به "پسر " میگویند"کور"
کور :دو معنا دارد اگرتحریف کورت به معنای کوچک باشد درکلماتی مانند مانند کوره راه یا پشه کوره به معنای راه باریک و پشه ریز است اما اگر تحریف تور یا تار باشد به معنای تاریکی ( آتش را کورکن یعنی آتش را خاموش کن ) وچشمهای کور این کلمه اینجا یعنی چشمهای تاریک یا چشمی که نوری ندارد زیرا در قدیم تصور براین بود که چشم بینا نوری از خود دارد و انسان با آن می بیند . ... [مشاهده متن کامل]
اما. م. باقری می گویم ما در ترکی فعلی داریم در ریخت "کورلاماق" به معنی پوشاندن، محو کردن، و از بین بردن. کورلاماق در ترکی همچنین پاک کردن و روی چیزی را پوشانیدن و از بین بردن و خاموش کردن معنی می دهد. با توجه به این نظر کور یعنی پوشیده شده، از بین رفته. خاموش شده. کور گؤز یعنی چشم پوشیده، چشم از بین رفته، چشم خاموش شده.
کورّ ( koorr ) : [ اصطلاح چوپانی ] گوسفند یا بزی که گوش کوچکی دارد.
کور و شرمنده :در گویش شهرستان بهاباد در مقابل لطفی که فردی به دیگری می کند بیان می شود و معنی ( سپاس گزاریم ) می دهد. مثال، در برابر خدمت فردی به او گفته می شود خدا خیرتون بده ما کور و شرمنده شماییم.
نابینا ، درزبان لری که همان پهلوی قدیم است به معنی تاریک ، خاموش وتار است . واژه ی کوّرت از قرآن شاید فارسی وهمریشه با آن باشد . کور کردن =نابینا کردن کور کردن =تاریک کردن ، خاموش کردن