کلمه

/kalame/

    word
    logos
    term
    locution

فارسی به انگلیسی

کلمه بندی
wording, phraseology, diction

کلمه به کلمه
verbatim, word for word, word by word

کلمه دستوری
function word

کلمه رمز
password

کلمه سه هجائی
trisyllable

کلمه شهادت
credo or formula(of the islamic faith)

کلمه عبور
password

کلمه قصار
witticism

مترادف ها

word (اسم)
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه

verb (اسم)
فعل، کلمه، لغت

parol (اسم)
قول، گفته، کلمه

mot (اسم)
بذله، نکته، سخن نغز، کلمه

پیشنهاد کاربران

برابرواژه ها🇮🇷
∆ حرف: واژ، واج
∆ کلمه، لغت: واژه
∆ عبارت، جمله: گفتار، واگفت
∆ معنی، معنا: چم، چمار
کلمه ؛ هر کلمه به تنهایی به مانند کلمن آبی است که آب در آن فقط ذخیره شده باشد و جریانی نداشته باشد.
کلمات به مانند کال آبی که جریان در آن برقرار باشد در جایگاه خودشان در زنجیره کلمات هدایتگر جریان مفاهیم هستند. و این زنجیره ی کلمات هم خانواده هستند که باعث ایجاد یک نمای کامل از کلمات با مفاهیم خودشان در ذهن ایجاد کلام می کنند. ولی وقتی کلمات هم خانواده را با هر کلمه به قلم می کشیم جهت جریان را می توانیم پیدا کنیم که از چه سرچشمه ای جریان پیدا کرده و چه زمینی را مشروب می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر از زاویه ی قانون مُصَوت ها به کلمه ی کلمه نگاه کنیم حرف ( ک ) با مصوت کسره این مفهوم را می رساند که کلمات کِل زننده هستند و با مصوت فتحه کلمات در مکالمات گرفتنی هستند و با مصوت ضمه کلمه به مانند کلاه یا کلمن آبی هستند که جریان مفهوم کلمه در خودش جریان دارد و با مصوت ( آ ) کلمات به مانند کال آبی می شوند که جریان مفاهیمشان را به همدیگر انتقال می دهند و با مصوت ( او ) جریان کول کلمات در رودخانه ی مفاهیم در حال جولیدن و کولاک کردن هستند و با مصوت ( ای ) کیله ی کلمات محدوده ی حساب شده ای از مفهوم خودش را ایجاد می کند. و نهایتاً مفهوم کلمات دارای عطر و طعم و مزه هستند و این عطر و طعم کلمات کُلْکِ کلمات است که خوراک خوشمزه ای از مفهومشان را برای روان انسان می بخشند.
نه تنها کلمات دارای کُلک شکرداری برای خوراک ذهن هستند بلکه به مانند قایق و کَلَکی ذهن انسان را بر روی خودش در دریای کلمات شناور می کند.

مصدقا بکلمةمن الله به معنای تصدیق کننده کلام خداست و کلمه میتواند به معنای کلام باشد هر چند تمام کلمات دامنه معنایی گسترده ای دارند که همت و تلاش عالمان معنا شناسی را میطلبد
وجعل کلمه الذین کفروا سفلی.
و گذاشت واژهء ناسپاسها را پست.
وکلمه الله هی العلیا.
و واژهء خداخود والاست.
هی:خود.
کلمه وب گاه حامی جنبش سبز و وابسته به میرحسین موسوی است که پیش از انتخابات ریاست جمهوری ایران ( ۱۳۸۸ ) در حمایت از نامزدی موسوی فعال شد. این وب گاه اخبار و بیانیه های مربوط به میرحسین موسوی را گزارش می
...
[مشاهده متن کامل]
داد، هم چنین پس از حبس خانگی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و همسرانشان وب گاه کلمه به عنوان وب گاه منبع از وضعیت میرحسین موسوی بود.

کلمهکلمه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/کلمه_(وبگاه)
دو واژه {قَلَم} و {کَلَمه} در عربی هر دو دارای ریشه هندو اروپایی هستند.
هر دو این واژگان دارای یک ریشه هستند، که گرچه دور از اندیشه نیست، چرا که بسیار نزدیک به هم هستند.
ما در یونانی واژه {کالَموس} را داریم همریشه با {کَلَموس} در لاتین و {کَلَم/کَلَمه} calame در فرانسوی.
...
[مشاهده متن کامل]

همه اینها به چَمِ {قلم} هستند، و سپس از همین ریشه {کَلَمه} و {کَلام} و . . . . . ساخته شدند.
اگر بخواهیم در پارسی نیز بنا بر ریشه هندو اروپایی، واژه بسازیم، واژه {کَلَم} ساخته میشود، و با افزودن پسوندِ {ه}، واژه {کَلَمه} ساخته میشود که بنا بر کاربرد پسوندِ {ه}، این واژه {کَلَمه} را برابر {واژه} می گیریم.
پس دوستان، {کَلَمه} را در پارسی داریم، برابر {کَلَمه}!
نُکته:چیز هایی که به آگاهی تان رساندم را از خودم در نمی آورم، برای نمونه در فرانسوی ما هَم اکنون واژه نام برده شده را داریم.
بِدرود!

🇬🇧 انگلیسی: Word
🇸🇦 عربی: کلمه - لغة
🇮🇷 پارسی: واژه
واژه کلمه
معادل ابجد 95
تعداد حروف 4
تلفظ [kale ( a ) me]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: کلِم و کلمات]
مختصات ( کَ لَ مَ یا مِ ) [ ع . کلمة ] ( اِ. )
آواشناسی kalame
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

کلمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
واژه ( پارتی )
پیاف ( کردی )
ماریک و ماریگ ( پهلوی )
واج
کلمه را به پارسی سره ، واژه و کلمات را واژگان گویند
کل مه
کل=call =کو تاه =انحنا جای زخم =کل کردن
معنی کل کردن در کوردی تصور کنید یک قاچ از خربزه برداریم . به جای که روی خربزه باقی می ماند کل می گویند.
و میگویند خربزه کل شده است .
کلمه =کل مه =کل من=کل کردن ازمن =جدا شده از من =تکه یا چیزی جدا شده از من که همان تکه تکه های سخن است که از انسان جدا می شود
...
[مشاهده متن کامل]

مه =من
کل =کل کردن =چیز سالمی که قسمتی از آن جدا شده

Kolmeh یا kolomeh نام روستای مرتفع و زیبایی در کلاردشت است.
چشم انداز های زیبا
بیشتر اوقات ابرها آنقدر پایین می آیند که فرشی سپید زیر پایت گسترده میشود. پیشنهاد میکنم حتما یکبار آنجا را ببینید.
اولین واژه از دهان زن خارج شده و کاام ، کلمه شد و کلمه خود خدا بود
متشکل از چند نشانه و حرف ( مثل آ ، ب ، پ و. . )
مثل کلمه ی آب که از آ و ب درست شده
یا کلمه ی پا که از پ و آ درست شده
کلمه پنچ هرفی
کلمه با کسر کاف و فتح میم ، به زبانهای لری ( لری مرکزی ، جنوبی و شمالی ) به معنای همکاری و تعاون و کمک به همدیگر در کارهای مختلف
word به انگلیسی میشه همون کلمه
کلهری: وِچَه
سورانی: وِشَه
سخن، واژه
کلمه عربی بوده
و به معنی لغت هست که خودش عربی هست و بسیاری از کلمات دیگر مثل
کلمات ، تکلم و متکلم مشتق از این هستند
کلمه به لفظی می گویندکه مفیدمعنی باشد، کلمه برسه گونه است، اسم، فعل وحرف. درقرآن ، درسوره نساء وآل عمران ازحضرت عیسی باعنوان کلمه خدایادشده ، همچنین درآیات نخست انجیل یوحنااین تعبیرچندباربه کاررفته است.
کَلَمه
واژه ای از بنیاد پارسی ست و همریشه با :
اِنگلیسی : call
هم چنین زبانزد : کَل کَل کردن
ستاک کَل در کلمه ( کل - مه ) و کَلام ( کَل - آم ) ایرانی ست که می توان از آن کارواژه و از خوشه واژه بَرساخته و رویانید :
کَلیدَن ، کَلاندَن یا کَلمیدَن ، کَلماندَن
کلمة در لغت به معنی گفتار و هر گونه جمله ای است و حتی به سخنان مفصل و طولانی گفته می شود ، و اگر می بینیم گاهی به معنی وعده آمده است مانند و تمت کلمة ربک علی بنی اسرائیل بما صبروا : وعده پروردگارت درباره
...
[مشاهده متن کامل]
بنی اسرائیل در مقابل صبر و استقامتی که کردند انجام پذیرفت ( سوره اعراف آیه 136 ) نیز از همین نظر است ، زیرا انسان به هنگام وعده دادن جمله ای می گوید که وعده را در بر دارد . و نیز گاهی کلمه به معنی دین و آئین و حکم و دستور می آید که آنها نیز به همین ریشه باز می گردد .

مفرد و جمع کلمات رو هم بنویسید
جمع مکسر هم باشه عالی میشه
چیزی ک خاسم نبود خا من معنی به رو ب انکلیسی خاسم خا
سخن . گفته . گویش . پیغام . پیام . چم. ارش. مانک . گفتار.
نوشتن
هوالعلیم
کلمه :در فرهنگ قرآن، به قوانین و سنّت ها و هر چیزى که خداوند آن را سبب تحقّق اراده ى خود قرار دهد، �کلمة� اطلاق شده است.
بهتر است برابرِ پارسی این واژه را به کار گیریم : واژه
دل ساده داشتن تاوان دارد هر روز باید بدوزدی زخم هایی که از صداقتت خورده ای
کَلِّمَهُ = با او سخن بگو، با او صحبت کن
کَلِّم = سخن بگو، صحبت کن
لغت، لفظ، نام، واژه، سخن، کلام، گفتار، امر، فعل
درس دادن
کلمه=سخن و گفتار
شوربختانه هم لغت و هم کلمه را واژه معنی کرده اید که بسیار روشن از همدیگر جدایند
کلمه ( به معنای گفته ) و خود کلمه از کلم به معنای جراحت که اثر ظاهر و ملموسی دارد و وجه اشتراکش با کلمه اینه که بعضی از سخنان هم همان طور که زخم و یا جراحت اثری بر جا می گذاره سخن هم تاثیر معنوی بر دل مخاطب مگذاره یعنی بر دلش جراحت ناملموس داره.
از دهان بیرون آمده
شاید منظور از زخم وجراحت یا تحقیر کردن در توصیف کلمه این باشد که در گذشته هنگامی که میخواستند بر روی بدن انسان یا حیوان علامت یا نشان یا . . . بگزارند ( همچون تاتو , و . . در زمان ما. . ) موجب زخم و جراحت
...
[مشاهده متن کامل]
میشده . . . و منظور از خوار و خفیف کردن هم این بوده که با گذاشتن داغ ( که معرف شخصیت ان فرد میشد چه بعنوان برده , خاین , مملوک و . . . ) موجب تحقیر ش میشده . . .

کلمه همان واژه است.
کلمه یا واژه به معنی سخن و گفتار معنا دار می باشد.
کلمه یا واژه به مجموعهٔ حروفی که یک واحد در زبان گفتاری و نوشتاری تشکیل می دهد، گویند.
کلمه یا واژه به طورکلی به هفت دسته تقسیم می شود که عبارت اند از:�اسم، فعل، �حرف، � صفت، �ضمیر، �قید، �صوت.
واژه
اصطلاح
شهر کلمه در شهرستان دشتستان بوشهر
زبان لری
کلمه::معنی به زبان لری بختیاری
کوه کوچک. سنگ کوچک.
Kolomeh. kolomah
کلوه::کلوخ. سنگ
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پیاف ( کردی: په یف )
ماریک ( پهلوی )
فَرواک ( اوستایی: فْرَواک )
واخْش ( اوستایی )
اوکْتا ( سنسکریت )
کلمه . [ ک ُ م ِ ] ( اِخ ) دهی از توابع بخش مرکزی شهرستان اسلامشهر است و حدود 1000 تن سکنه دارد. در آنجا سیاب محلی که سی رود کوچک به آن میریخته وجود داشته.
به ضم ک و سکون ل و کسر م. و کلیمه: نا آشنا در گویش کازرونی ( ع. ش )
کلمه و کلام در قرآن
واژه ی کلمه ریشه در زبان عبری وآرامی دارد، ریشه عبری آن ( کالام ) و ریشه آرامی آن ( کِلام ) ذکر شده است.
. 1 برخی این واژه را به شکل ( کَلم ) آورده اند. 2 واژه ی کلمه در زبان عربی به شکل ( الکَلِمة ) و ( الکِلمَة ) آمده که اولی حجازی و دومی تمیمی است. 3 و به قول فراء به شکل ( کَلِمَه ) آمده است. 4 دهخدا نیز آن را به شکل ( کلمه ) می آورد. 5 به نظر می رسد حرف «ها» آخر آن مقلوب از «تا»گردی است که در زبان عربی نیز همانند فارسی به «ها» مبدل شده است. اکنون که ریشه ی این واژه را شناختیم، باید بگوییم که واژه ی «کلمه» در زبان عربی که مصدر آن ( کَلم ) است، از دیدگاه بیشتر لغت شناسان بر زخم یا جراحتی گفته می شود که در بدن انسان یا حیوان اثر می گذارد؛ و لغت نویسان آن را به معنای ( زخم کردن و مجروح نمودن ) آورده اند. 6 به نظر می رسد مفهوم مجروح کردن ریشه در زبان آرامی و عبری دارد، زیرا به نظر آقای مشکور، ( کَلَمَ، کَلماً ) در انگلیسی به شکل هییومیلیتد7 به معنای جریحه دار کردن، خوار و توهین کردن است که شکل آرامی آن کِلام می باشد و شکل دیگر انگلیسی آن «توواند جیسیناس»8 که به معنای مجروح کردن و زخم کردن است و شکل عبری آن «کالام» می باشد. 9 بسیاری از لغت شناسان جمع «کَلم» را «کُلوم» دانسته10 و برخی دیگر جمع آن را «کُلوم وکِلام » آورده اند. 11 اکنون که معنای اصلی و ریشه کلمه را فهمیدیم، این سوال مطرح می شود که چه رابطه ای میان مفهوم سخن وگفتار با معنای لغوی کلمه یعنی زخم و جراحت برقرار است؟ درپاسخ باید بگوییم که معنای اصطلاحی کلمه همان سخن گفتن و تکلم کردن می باشد، اما ارتباط بین ایندو بحثی است که به آن خواهیم پرداخت. قوم عرب نیز مانند ما ایرانیان از این واژه برای تکلم کردن و سخن گفتن استفاده می نمایند، در اینجا بیشتر مفهوم اصطلاحی کلمه که همان گفتار و سخن است12 را در قالب مثال بیان می کنیم: مهمترین شکل های مصدری این واژه عبارتند از: ( الکَلِمَة ) واژه ای حجازی و ( الکِلمَة ) واژه ای تمیمی که جمع آن ( کِلَم ) و ( کَلِم ) می باشد. 13 فراء شکل سومی یعنی ( کَلمَة ) را نیز برای آن آورده که هم به شکل مونث و هم به شکل مذکر به کار می رود. 14 جمع دیگر آن نیز ( کَلِمات ) است. 15لفظ «کلمه» و « کلم» نظیر لفظ «تمره» و «تمر» است، اولى در هر دو، جنس را مى‏رساند و دومى از هر دو، در فرد استعمال مى‏شود. لفظ کلمه هم بر لفظى اطلاق مى‏شود که بر معنایى دلالت کند، ( در مقابل لفظ بى‏معنا و موهوم که کلمه‏اش نمى‏خوانند ) و هم بر جمله اطلاق مى‏گردد، حال چه آن جمله نظیر «زید قائم است» که تمام بوده و سکوت بر آن صحیح باشد، و یا نظیر جمله «اگر زید قائم باشد»، ناتمام و براى شنونده سؤال‏انگیز باشد، ( که اگر زید قائم باشد چه مى‏شود، و یا چه مى‏کند ) . 16 ( الکَلِمَة ) به معنای سخن، یک واحد شناخته شده از ( کَلِم ) و ( کَلام ) است و ( کَلَمتُهُ تکلیماً ) و ( تَکَلَمتُ تَکلُماً ) دارای مفهوم سخن می باشند؛ 17می بینیم که در دو جمله فوق کلمه درباب های تفعیل و تفعل به معنای سخن به کار رفته است. اهل لغت، تکلیم را به معنى ابراز کلام به مخاطب می دانند، و صیغه تفعیل دلالت مى‏کند به جهت وقوع و تعلّق فعل به مفعول به و کلام به معنى مطلق ابراز چیزیست که در باطن باشد، خواه به وسیله الفاظ صورت بگیرد، و یا به وسیله موجودات خارجى، چنان که عنوان کلمه به حضرت عیسى ( ص ) اطلاق شده است. 18به این نمونه ها توجه کنید: کَلیم: الذی یکلمک وتکلمه ( کسی که با تو سخن می گوید وتو باوی سخن می گویی ) . 19دراین مثال کلیم به عنوان شخص سخن گو به کار رفته است. ابوزید می گوید: « الرجلان لا یتکالمان ای لا یتکلمان» ( آن دومرد با هم سخن می گویند ) . 20در دو نمونه فوق نیز کلمه ابتدا در باب تفاعل و سپس در باب تفعل نیز دارای مفهوم سخن است. از مجموعه مثال های فوق در می یابیم که کلمه به شکل مصدری از ثلاثی مجرد، دارای مفهوم سخن گفتن و جراحت است، اما در قالب فعلی فقط به شکل ثلاثی مزید مفهوم سخن گفتن را داراست و ما در کتب لغت از ثلاثی مجرد فعلی را نیافتیم که معنای سخن گفتن را دارا باشد و در شکل مجرد آن فقط معنای زخم و مجروح کردن می دهد. پل ارتباطی و عامل پیوند معنای کلمه در لغت و اصطلاح، این است که همچنان که زخم بر افراد تاثیر دارد، سخن نیز، اثری است که از متکلم در اذهان ایجاد می شود و باقی می ماند. به این مثال ها توجه کنید: الکلم الاصیل کارعب الکلم؛ سخن ریشه دار و اصیل چون زخم شگفت انگیز است. یا ( جرح اللسان کجرح الید؛ زخم زبان چون زخم دست است ) که اشاره به اثر نیش زبان شده است. 21 ما نیز در فارسی می گوییم که نیش زبان از نیش شمشیر برنده تر و تیزتز است. 22اینک به بیان نظر دانشمندان و عالمان علم لغت درباره تاثیر ( کَلم ) و ( کلمه ) می پردازیم: به نظر راغب الکلم تاثیر و اثری است که با دو حس گوش و چشم درک می شود، ( کلام ) با حس شنیدن وکلم با حس دیدن. درشرح جامی آمده است که کلمه و کلام درنفوس و اذهان اثر می کند، همچنان که زخم در اجسام تاثیر می گذارد. 23دیگران گفته اند: کَلم اثری است از زخم و کلام اثری است که دلیل بر معنا دارد. 24 طبرسی معتقد است اصل در ( کلم ) و ( کلام ) باب تاثیر است که جارح و زخم کننده از خود باقی می گذارد، کلام هم اثری است که دلیل بر معنا دارد. 25در تمام نمونه های فوق دیدیم که عامل تاثیر گذاری بر مجروح و سخن بر شنونده عامل پیوند محکمی است که میان جراحت و کلام وجود دارد و بهترین دلیل بر گفتار ما همان سخن شیرین فارسی است که مراد از آن تأثیر سخن و کلام است که از زبان جاری می شود و گاهی چنان در دل انسان نفوذ می کند که اثر شمشیر و نیزه دارای چنان نفوذی نیست؛ اما نکته مهمی که نباید فراموش شود آن است که اثر زخم، قابل رؤیت و دیدن است، ولی اثر کلام ذهنی و شنیدنی است؛ لذا اصل در واژه ی کلمه و کلام، همان ( کلم ) است که معنای زخم و جراحت را داراست و این زخم نشان و اثری است که از جارح می ماند بنابراین در تفسیر آیات قرآنی ما با این مفاهیم کلمه - یعنی دلیل، اث . . .
...
[مشاهده متن کامل]

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس