پنبه

/panbe/

    cotton
    cotton - wool

فارسی به انگلیسی

پنبه ٔ باروتی
guncotton

پنبه ٔ کوهی
asbestos, asbestus

پنبه اب
whitewash

پنبه امریکایی
sea-island cotton

پنبه ای
cotton, resembling cotton soft, mild, not severe, (made of) cotton, resembling cotton, [fig.] soft, cottony

پنبه بسته بندی
wadding

پنبه پاک کن
cotton - gin, willow(ing - machine)

پنبه دانه
cottonseed, cotton - seed

پنبه در گوش گذاشتن
to turn a deaf ear (to someone)

پنبه دوزی کردن
quilt

پنبه را از پنبه دانه جدا کردن
gin

پنبه زن
cotton-beater, cotton - blower

پنبه فراوان است
there is a great supply(or plenty) of cotton

پنبه فرنگی
sterilized cotton

پنبه مانند
cottony

پنبه ناسوز
asbestos

پنبه نسوز
asbestos, asbestus

پنبه هیدروفیل
absorbent cotton - wool

مترادف ها

cotton (اسم)
پنبه، نخ، پارچه نخی

پیشنهاد کاربران

پنبه واژه ای فارسی و برگرفته از واژه �پنبک� در فارسی میانه می باشد .
پنبه به 4 شکل وارد زبان ترکی شده است :
1 - پمبه به معنای رنگ صورتی .
2 - پاموک به معنای پنبه.
3 - پانبوخ به معنای پنبه.
...
[مشاهده متن کامل]

4 - پاپاخ برای نامیدن نوعی کلاه.
البته غوزه نیز به شکل کوزالاک وارد زبان ترکی شده حتی به میوه درخت کاج نیز کوزالاک می گویند.

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پنبهپنبهپنبهپنبه
وَش
قطن. [ ق ُ طُ ] ( ع اِ ) پنبه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . رجوع به قُطْن شود.
پنبه = Cotton
کتان = Linen
پس به لباسهایی که رویش Cotton نوشته نگوییم کتان، آنها پنبه هستند.
پنبه
در انگلیسی پنبه Cotton است که عده ای بجای ترجمه به پنبه، فنگلیش آنرا که کاتن یا کتان تلفظ میشودبجای پنبه به غلط اشاعه میدهند.
در حالیکه کتان به انگلیسی Linen استکه متاسفانه برخی بجای کتان فنگلیش آنرا که لینن باشد اشاعه میدهند. در انگلیس به ساقه گیاه کتان که الیاف پارچه کتان از آن بدست میاید linen میگویند.
...
[مشاهده متن کامل]

به خود گیاه کتان که از تخم کتان بدست میاید در انگلیسی علیرغم نام ساقه متفاوت که ذکر شد، فلاکس Flax و لینسید Linseed اطلاق میگردد.
کاشت کتان مانند پنبه در ایران در اردبیل رونق دارد، همچنین در اصفهان و خوزستان کشت میشود.

پنبه، پمبه
یکی از مظاهر نرمی و لطافت در زبان فارسی پیه ( چربی حیوانی و دنبه ) است.
در کلمه پنبه یا پمبه بخش اول کلمه اشاره به پیه دارد و بخش دوم به است و به معنی بهتر، نرم تر، زیباتر است.
پنبه یعنی نرم تر از پیه
درخشنده
به ترکی صورتی
درود ُ سپاس
واژه پنبه از دو تکواژ "پن" به چم بسته و " به" به چم خوب، نیک
غوزه پنبه یا وش که همان تخمدان این گیاه است از آنکه دارای این بار سودمند و باارزش است، دارای این نام گشته؛ پنبه = بسته خوب
پنبهَ به پارسی دری و پَختهَ به پارسی خراسانی و پنبخ به پارسی پهلوی اذری و پنبگ به پارسی پهلوی ساسانی
نخ پنبه درجدول به معنی گلول میباشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس