پستان

/pestAn/

    bosom
    breast
    udder
    boob
    [cow.] udder
    tit
    titty

فارسی به انگلیسی

پستان افروختگی
mastitis

پستان افزا
falsies

پستان برداری
mastectomy

پستان بند
bandeau, halter, brassiere

پستان بند زنانه
brassiere, brassière, bosom, breast, udder, brassire

پستان گنده
bosomy

پستان مصنوعی
falsies

پستان نگاره
mammogram

پستان نگاری
mammography

پستان ها
bust

مترادف ها

breast (اسم)
سینه، پستان، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان

mamma (اسم)
پستان، مام، مامان، مادر، ممه

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
پستانپستانپستانپستان
پستان ؛ این کلمه تغییر شکل یافته و منشعب از کلمه ی بازدهان و بازدهی.
در واقع این کلمه یک کلمه ی بسیار هوشمندانه و یک کانسپت کلامی می باشد که چندین مفهوم رو در یک مکان ذهنی گنجانده است.
از یک زاویه از ترکیب دو کلمه ی باز و بست مثل کلمه بازو
...
[مشاهده متن کامل]

و از یک زاویه دیگر انقباض و انبساط با کاربرد قبض و بسط یا ورودی و خروجی در واقعیت این عضو از بدن
و از یک زاویه دیگر بازدهان و بازدهی دارای مفهوم می باشد.
کلمه ی باز در اینجا به مفهوم مجدد و دوباره یا چندباره دارای مفهوم می باشد.
و بخش دوم که دهان باشد منشعب از مفهوم دهندگی دارای مفهوم می باشد. یعنی عضو شیر دهنده ی پرتکرار. به نوعی دیگر با تفسیر و تحلیل موازات غیرانطباقی، به معنی چشمه ی شیر.
از یک زاویه دیگر وقتی به ریخت نگارشی و آوایی این کلمه نگاه می کنیم کلمه ی پاسدان نیز قابل رؤیت است. یعنی بر اساس حکمت خداوند متعال عضوی از وجود مادر که توسط این عضو جهت عمل تغذیه، از فرزند پاسداری و مراقبت می شود.
کلمه ی پستان از اون دست کلماتی است که با توجه به واقعیت کاربردی آن منطبق با نیازی که به این عضو با کارکرد و کارایی که دارد از زوایای مختلف تعاریف درستی از خودش به ذهن می رساند.
breast ؛
با توجه به وجود یک زبان با یک ریشه ی مشترک در تمدن جوامع بشری در زبان انگلیسی از کلمه ی breast با ترجمه و برگردان سینه و پستان به زبان فارسی از اون جهت می باشد که در این کلمه از کلیدواژه ی reast به مفهوم رشد استفاده گردیده است.
هر چند که کلمه reast در زبان انگلیسی به فارسی، به معنی استراحت ترجمه و برگردان شده است ولی فلسفه ایجاد این کلمه منطبق بر عالم واقع از جهت رشد و رشید شدن و رُستن و راستی و آراستگی و رستاک شدن دارای مفهوم می باشد. و افزونه ی حرف b در breast به مفهوم برای رشد و رشید شدن و رستاک شدن دارای مفهوم می باشد. حرف ( ش ) در کلمه ی رشد در قوانین ایجاد کلمات در ابعاد و جایگاه های کاربردی مختلف قابل تبدیل به حرف ( س ) می باشد. مثل رشته و رسته مثل کِشت و کَست به مفهوم گسترش مثل سجایع و شجایع و فراوان از این دست کلمات که هر کدام تحلیل و تفسیر خاص خودشان را دارند.

گلون ، ( پستان بز و گاو گوسفند و. . )
چشمه شیر. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوی شیر که در بهشت است. نهری از لبن در بهشت :
خداوند جوی و می و انگین
همان چشمه شیر و ماء معین.
فردوسی.
|| کنایه است از برجی از بروج دوازده گانه. کنایه از برج اسد است :
...
[مشاهده متن کامل]

چو برزد سر از چشمه شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.
فردوسی.
|| کنایه است از پستان معشوق. ( مجموعه مترادفات ص 77 ) . ، چشمه شیر. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس که در 175 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 77 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ذرت ، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .

ثدی
پستان: این واژه در اوستایی پَئیتی شتانَه paitiŝtāna و به معنی برآمده از جلو می باشد.
واژه پستان
معادل ابجد 513
تعداد حروف 5
تلفظ pestān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: pistān] ( زیست شناسی )
مختصات ( پِ ) ( اِ. )
آواشناسی pestAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر در آن کنند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) .
پستان
ریشه هندواروپائی پستان، پستانوس pestānos ودر ایران باستان پستاناه pstanah و ریشه هند و ایرانی ان پستاناس pstānas ودر اوستا فشتان feštāna ودر سانسکریت استانا stana در بونان باستان استنیون stenion و در زبان توخاری پاسام pāssām و در زبان سغدی اشتن štenh.
...
[مشاهده متن کامل]

در بعضی ربانهای وابسته واژه پشتان و سینه در هم ادغام شده اند در انگلیسی واژه برست breast بجای پستان بکار رفته.
به پستان چنین خشک شد شیر اوی
دگرگونه شد رنگ و آژیر اوی. فردوسی

nature’s founts ( n. ) [literary euph. ]
the female breasts
love apples ( n. ) =1. ( also apples of love ) the female breasts [the rounded shape; the term has survived but became more a euph. than sl. by 20C]
love hillocks ( n. )
the female breasts
headlamps ( n. )
نار باغ سینه . [ رِ غ ِن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پستان . ( آنندراج ) ( فرهنگ مترادفات ) . کنایه از پستان است :
در نار باغ سینه حلاوت نمانده است
امروز دست ازوست که سیب ذقن گرفت .
صائب ( از آنندراج ) .
( گویش تهرانی ) پستون خربزه = دارای پستان بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس