پس

/pas/

    then
    so
    afterwards
    behind
    back
    [adv.] then
    [n.] back (part)
    fro
    hinder

فارسی به انگلیسی

پس از
after, following, next, past, subsequent, upon, beyond

پس از ان
after, thereafter, afterwards

پس از انکه او رفت
after (or when) he had gone

پس از این
after this, hereafter

پس از تولد
postnatal

پس از جنگ
postwar

پس از چیز دیگری وقوع یافتن
postdate

پس از خوراک
postprandial

پس از مرگ
hereafter, posthumously

پس از میلاد مسیح
anno domini (a.d), anno domini

پس افت
delinquency, refuse, retardation, epilepsy, back rent

پس افت شده
backlog

پس افتادن
to fall behind, to fall in arrears

پس افتاده
delinquent, feebleminded, arreared in arrears, outstanding

پس افتگی
epilepsy

پس افتی
epileptic

پس انداختن
beget, breed, brood, generate, sire, to delay the payment of, to postpone, [sl.] to give birth to

پس انداختن و بار اوردن فرزند
parenting

پس انداز
saving, savings, store

پس انداز اولیه
nest egg

مترادف ها

back (قید)
دور از، به عقب، عقب، در عقب، پس، از عقب

so (قید)
بنابراین، پس، همینطور، انقدر، چنان، همچنان، چنین، چندین، بهمان اندازه، چندان، اینقدر، بقدری، این طور، همچو، همینقدر، از انرو، باین زیادی

thus (قید)
بنابراین، پس، چنان، چنین، این طور، بدین گونه، بدینسان، بدین معنی که، از این قرار

ergo (قید)
بنابراین، پس

forth (قید)
جلو، پس، پیش، بیرون از، از حالا، دور از مکان اصلی

again (قید)
از نو، دوباره، پس، باز هم، باز، دیگر، مجددا، نیز، یکبار دیگر، مکرر، دگربار، بعلاوه، از طرف دیگر

then (قید)
بعد از، سپس، پس، بعد، انگاه، در ان هنگام، در انوقت، انوقتی

afterwards (قید)
سپس، بعد از آن، بعدا، پس از ان، پس

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد به جای پس پسکی /pas pasaki/ به معنای� عقب� و قهقرا ، پسکی�/pasaki / گفته می شود.
در گویش شهرستان بهاباد به جای پس پسکی رفتن/pas pasaki raftan/ به معنای عقب رفتن و به قهقرا رفتن، پسکی رفتن/pasaki raftan/ گفته می شود و از کلمه ی /پس/ دیگر در ابتدای کلمه استفاده نمی شود.
پس =به فتح پ
درزبان لکی به معنای گوسفند وگله ی گوسفند و بز است .
پَس در زبان لکی به معنی گوسفند است
"پِس" ، pes
"پ" به آوای زیر
لوچ، لوچ شدن
گویش مردم شاهرود.
پس:گذشت. گذشته است در برابرپیش.
پس ببین:گذشت ببین. رفت ببین . دیگرببین.
اینک بنگر . آنک بنگر ببین. بازببین. بازهم بنگر .
. . . . . . .
معادل زبان لکی: اَنی
معانی دیگر
پِس در زبان تبری
به معنای کثیف و چرک هم هستش.
مثلا : انه پس نِباش
انقدر کثیف نباش
پس و گندال در زبان تبری ( مازنی ) یکی هستش
پس پس رفتن : [عامیانه، اصطلاح] رو به عقب گام برداشتن.
Pesپس یا petپت در زبان بلوچی به پدر گفته میشود
Pesدر زبان بلوچی با گویش سرحدی به پدر گفته میشود
Petدر زبان بلوچی با گویش مکرانی به پدر گفته میشود
واژه پس
معادل ابجد 62
تعداد حروف 2
تلفظ pas
نقش دستوری قید
ترکیب ( حرف اضافه، قید ) [پهلوی: pas، مقابلِ پیش]
مختصات ( پُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی pas
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
در مناطقی از تالش به گوسفند پس می گویند
پس کاری یا چیزی یعنی دنبال کاری یا چیزی
پس مخالف و مقابل کلمه ی پیش است
پس کاری یا چیزی یعنی دنبال کاری یا چیزی
پس مقابل و مخالف کلمه ی پیش است
مخفف پی اس
پس؛ سلامتو کو؟؟
So; when to say Hi?
حسناً؛ متی سَتُسلِّم؟
إذاً! أین تَحَیُّتُّکَ؟
. . . . .
to that end
منتهای مراتب ؛ تکیه کلام است و در نتیجه گرفتن یا استثنا کردن به کار می رود: من همیشه در موقع سفر لوازم کافی برمی داشتم ، منتهای مراتب این بار چون قرار بود وارد خانه کسی بشویم غفلت کردم. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) .
مترادف
از این رو، در این صورت، بنابراین، بدین سبب، بدین جهت
در پهلوی به گوسفند نیز پس میگویند که بز گویه دیگر انست -
دوست بختیاری داریوش نخست هخامنشی میگوید
نئیم کام تی پث کَرَئَیش
نیمَ کام تی ( تو - در ) پس کاریش
نی کام به بد کردنی است
فارسی هخامنشی
پس همان پد و بد است
بدین منظور
بدین سو ، بدینسو
بعد ، در نتیجه ودر زبان کوردی من یعنی گوسفند
پس افتادن:عقب افتادن، پس:پایین
پشت، پی، ته، خلف، دنبال، ظهر، عقب، ورا، آنگاه، بنابرین، درنتیجه، سپس، لذا، بعد
در زبان سنگسری گوسفند
در بلوچی و کوردی گوسفند

عقب، گذشته، قبل از، پشت
درزبان کردی به معنی گوسفندهم کاربرددارد.
تا ، شاید
در زبان لری بختیاری به معنی
پست. زشت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس