منبع. عکس فرهنگ عمید واژه پرستار معادل ابجد 863 تعداد حروف 6 تلفظ parastār نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [پهلوی: parastār] ‹پرستا› مختصات ( پَ رَ ) [ په . ] ( ص فا. ) آواشناسی parastAr ... [مشاهده متن کامل]
الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
پَرَستار: واژه اوستایی: پَر ایستاریه ( parēstārīh ) پهلوی: پریستار ( paristār ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرفتن! - دور و بر، پیرامون ( پیرامَن ) ، اطراف، گرداگرد ... [مشاهده متن کامل]
مانند: پرگار، پرچم، پرورش، پرهیز، پرگست! . ایستار: ایستادن ( واستادن ) ، برپا و بلند شدن، برخیزیدن، برخاستن، پایدار، پابرجا، استوار ( ( واژه انگلیسی star: ستاره هم از واژه اوستایی ایستار گرفته شده است! چیزی نورانی که در آسمان ایستاده یا نمایان است یا گُستردن نوری در آسمان! ) ) . پسوند ار: پسوند رایی ( مفعول به ) و وابستگی اوستایی نمونه های دیگر: خواهَر، پسَر، شوهَر، داتار ( داتَر، دادار ) ، ساستار ( معنی: فرمانروا ) ، هَمِستار! و. . . . معنی: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، نظارتی، نگهبانی، نگهداری، جانپاسی، حراستی، مواظبتی، مراقبتی، کِشیکی ( واژه ای ترکی ) ، دیده بانی! - پاییدن، نگهداری و ایستادن بر سر چیزی! به مانند: بیمار و آتش های آیینی زرتشتی: وَهرام ( بهرام ) : 1128 بار آتش بَرِشنوم ( پاک ) می شود و چهار موبد آن را حل می کنند و بسیار وقت گیر و پر هزینه هست و به ندرت انجام می شود آدوران: به مانند وَهرام و آیین آن کوتاه تر و آسان تر است دادگاه ( آدروگ ) : آتش خانگی به مانند: شومینه برای گرمابخشی خانه بهره می بردند! . گُزیده های زادِسپَرَم، فَرگَرد ( فصل ) 30، بند18: ān čahār āmēzišn ī ǰud - čihrag, ǰud - kār [hōmānāg] be ō čahār pēšag [ī] mardōm ī hēnd: hammōzgār, āsrōn; ud zadār, artēštār, ud parwardār, wāstaryōš, �"paristār", hutuxš معنی: آن چهار آمیزه، جدا چهره ( دارای چهره ناهمسان ) ، جدا کار ( دارای وظیفه متفاوت ) به چهار پیشه ( طبقه ) مردم ، [همانند]: آموزگار ( هموکار! ) ، آسرون ( آسرونان! ) ؛ زننده، ارتشتار ( فرماندهان ) ؛ و پرورش دهنده، واستَریوش ( کشاورز ) ؛ "پرستار"، هوتُخش ( پیشه ور ) است
پرستار و پرستش یعنی مراقب و مراقبه جهت توضیحات کامل ر. ک به پرستش
زاور جگر تشنگانند بی توشگان که بیچارگانند و بی زاوران
میتونم بگم در بعضی جاها مانند شعر سعدی که می گوید پرستار امرش همه چیز و کس اینجا پرستار به معنای مطیع و فرمانبردار هست
بیمار دار
معادل پارسی = فرمانبردار
لَلِه
پرستار : از مصدر پرستیدن است. در فارسی کهن به معانی پرستنده فرمان بردار و مطیع بود. یک صفت فاعلی هست . و بن آن مضارع هست
کردی میشه . . . . ناخوشیار
نرس، تیماردار، خادم، خادمه، خدمتکار، کنیز، ربیبه
در برخی مواقع به معنی مطیع و فرمانبردار پرستار امرش همه چیز و کس یهنی همه ی موجودات مطیع خداوند اند
بهیار ، تیماردار
پرستار : کلمه پرست در فارسی دو معنا دارد یکی به معنای تیمار و مراغبت و معنای اصلی کلمه به معنای عبادت کردن است کلمه پرست گذشته فعل پَرای است این کلمه امروزه در فارسی کاربردی ندارد اما در زبان انگلیسی نماز خواندن را پِرای تلفظ می کنند.
بیمارپرست
دختران پرستار : معمولا در داستان ها و افسانه ها ی جهان این دختران هستند که از پهلوانان زخمی و غالبا در بند پرستاری و مراقبت می کنند . در داستان های ایرانی مثل داستان به بند افتادن کی کاووس در هاماوران ... [مشاهده متن کامل]
این سوداوه است که به مهر و غمخواری او را تیمار می کند. و همین عمل او است که باعث می شود در داستان سیاوش با آنکه پادشاه تشخیص می دهد سوداوه گنهکار است با یاد آوری خدمات او از کشتنش خوداری می کند. دو دیگر بدان گه که در بند بود ، برِ او نه خویش و نه پیوند بود پرستار سوداوه بد ، روز و شب بپیچید از آن رنج و نگشاد لب نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۵۱. پرستار
پرستار در لغت انگلیسی می شود :نِرس. یا با تلفظ نِرز
( صفت ) [قدیمی] مطیع، فرمانبردار: پرستار امرش همه چیز و کس / بنی آدم و مرغ و مور و مگس ( سعدی۱: ۳۴ ) .
بهیار
نرز
امه
نرس
به معنی خدمتکار یا نگاهبان بوده است که به فرد نگهدارنده آتش در معبد های زرتشتی گفته می شده .